به گزارش راه شلمچه، در دوران جنگ جهانى اول و اشغال ايران توسط قواى انگليس و روس كه حملات و هجوم ها به ملت شيعه اوج گرفته بود، مرحوم آية الله العظمى نائينى، رحمة الله، خيلى پريشان بودند و نگران از اينكه وضع به كجا خواهد انجاميد. حضور قشون متجاوز اجنبى در خاك ايران و كشتارهاى فراوانى كه از مردم مظلوم و غيور اين سرزمين در جريان كشاكش مزبور صورت گرفت، همراه با قحطى و كمبود شديد ارزاق عمومى، قلب همه عناصر شريف و مستقل اين ديار را به درد آورده و شديداً نگران اسلام و ايران و تشيع ساخته بود. مرحوم آية الله نائينى نيز يكى از همين افراد بودكه مشاهده وضع اسفبار ايران و مردم مسلمان و شيعه آن در زير چكمه صاحب منصبان ضد اسلام، آرام و قرار را از وى گرفته بود.
در همين زمانها شبى به امام عصر عجل الله تعالى فرجه، متوسّل مى شود و در حال توسل و گريه و ناراحتى به خواب مى رود و خواب مى بينند كه ديوارى به شكل نقشۀ ايران، شكست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زير اين ديوار يك عده زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد روى سر اينها خراب مى شود.
مرحوم ميرزا وقتى اين صحنه را مى بينند به قدرى نگران مى شوند كه فرياد مى زنند و مى گويند كه: خدايا اين وضع به كجا خواهد انجاميد؟
در اين حالات، مى بينند كه حضرت امام عصر، ارواحنافداه، تشريف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف ديوارى كه خم شده و در حال افتادن بود گرفتند و آن را بلند كردند و دومرتبه سرجايش قرار دادند و بعد فرمودند:
اينجا شيعه خانه ماست. مى شكند، خم مى شود، خطر هست، ولى ما نمى گذاريم سقوط كند، ما نگهش مى داريم.
به نقل از مقالۀ راز بقای ایران، عنایات اهل بیت علیهم السلام در ماهنامه موعود/به قلم حضرت استاد ابوالحسنی(منذر) قدس سره