به گزارش راه شلمچه، سید امام رضی الدین علی بن طاووسی حسنی در کتاب لهوف و شیخ فقیه ابن نعا در کتاب مثیر الاحزان آورده اند که خاندان رسالت پس از رهایی از اسارت در خدمت امام زین العابدین(ع) از شام حرکت کرده و در میان راه از شخص همراه خودشان که یزید بر آنها گماشته بود می خواهد که قافله را به عراق ببرد و وی قافله را به عراق برگردانده و وارد کربلای معلی شدند و جابر بن عبدالله انصاری را در آنجا ملاقات نمودند و بعد رهسپار مدینه شدند.
اما بر این گفتار که در صفحه(112) لهوف و صفحه(59) مثیر الاحزان آمده است. عده ای اشکال می نمایند و می آورند. از عبارات فوق در نمی آید که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در روز بیستم صفر المظفر سال 61 هجری قمری به کربلا رفته باشند. و لکن باید گفت اگرچه عبارت فوق بدون ذکر روز است ولی بلا شک مراد آن بزرگواران از رجوع زنان و عیالات امام حسین(ع) به کربلای معلی و ملاقات با جابر بن عبدالله انصاری در اربعین بوده است و کسی در غیر روز اربعین ملاقات آن را ننوشته است و عموم علمای شیعه و حضرت امام خمینی(ره) همین معنا را از عبارات آن دو عالم بزرگ ذکر کرده اند: چنان چه شیخ فخر الدین طریحی نجفی که از اکابر علماء امامیه است در صفحه (498) کتاب منتخب خود بر همین معنا تصریح دارد و عموم مورخین و ارباب مقاتل بر همین سخن اتفاق دارند که تشرف جابر به زیارت سید الشهداء در اربعین اول بوده و رسیدن اسیران آزادیبخش و امام سجاد(ع) به کربلای معلی و ملاقات با جابر در همان روز بوده.
ابو ریحان بیرونی حکیم و ریاضی دان مشهور قرن چهارم هجری نیز در کتاب نفیس(الاثار الباقیه) صفحه (392) تصریح فرموده که در روز بیستم صفر سر مبارک امام حسین (ع) را به بدن ایشان ملحق کردند و چهل نفر از اهل بیت وی پس از مراجعت از شام قبر آن امام همام را زیارت نمودند.
بعضی از این دید به این قضیه اشکال می نمایند که چگونه ممکن است در مدت چهل روز کاروان اسلام به کوفه و شام بروند و سپس به کربلای معلی برگردند.
باید گفت: اولا راهی میان شام و عراق است که به مدت یک هفته مسافران از شام و عراق می رسند و چون برخی از آن راه اطلاعی ندارند، در این سیر و حرکت شبه می نمایند.
علامه حاج سید محسن امینی عاملی نیز که از علمای بزرگ شیعه امامیه در عصر اخیر می باشد در تالیف نفیس خود(اعیان الشیعه) این سخن را تصدیق کرده و به این راه اشاره فرموده است.
ثانیا در کتاب(قرة العین) صفحه(74) به تالیف علامه عبدالله بن محمد که از کتب معتبره می باشد قضیه رفتن عمره به شام برای رساندن نامۀ عبدالله بن عمر بن یزید بن معاویه جهت رهایی مختار ثقفی از زندان را آورده و نوشته است:
وقتی که عمره نامه خلاصی مختار ثقفی را در شام از یزید گرفت در ظرف یازده روز خودش را به کربلا رسانید و نامه را به ابن زیاد داد و مختار را از حبس وی رهانید.
باز در صفحه(88) همان کتاب نقل کرده که مروان، عامر بن ربیعه را با یک صد هزار لشکر از شام برای جنگ با مختار حرکت داد و آنها با جدیت تمام در مدت ده روز به کوفه رسیدند.
ثالثا جمع کثیری از علما و مورخین و محققین تصریح نموده اند که اسیران آزادیبخش روز اول ماه صفر سال 61 هجری قمری وارد شام شده اند و ابو ریحان بیرونی نیز در کتاب نفیس (الاثار الباقیه) صفحه(331) بر این مطلب تصریح نموده است.
با اینکه اسرا در کوفه چند روزی در زندان به سر می برده اند و به نقلی در روز (15) و به قولی در روز(20) محرم الحرام به طرف شام حرکت داده شده اند و ده یا پانزده روز در راه بوده اند و بنابر همین اقوال برگشت آنان به کربلای معلی بیش از همین مدت طول نمی کشد با توجه به اینکه کاروان اسرا را به کربلا در بیستم صفر همان سال بیان می نماید. با عنایت به جو حاکم بر شام که یزید نمی توانست اسیران را به بیش از چند روز در آنجا نگهداری نماید و با توجه به نقل امام ابی جعفر بن جریر طبری در کتاب تاریخش که توقف اسرا در شام بیش از ده روز نمی داند قطعا ورود مجدد کاروان اسرای آزادیبخش به کربلا در همان روز (بیستم صفر) می باشد. شیعه نیز بر همین قول موکد است و به همین مناسبت در این روز خود را در غم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) شریک می شمرد و برای زنده نگهداشتن یاد حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و یاران باوفایش در سراسر جهان مجالس عزاداری برپا می نماید...
تازگی داشت که: ای جابر قبر حسین(ع) را زیارت کن، زیرا پاداش زیارت قبر حسین(ع) معادل پاداش صد حج (مستحبی) است و قطعا قبر حسین گلزاری از گلزارها(یا درهای) بهشت است و سرزمین کربلا سرزمین بهشت می باشد.
چهل روز از حادثۀ جانسوز عاشورای سال 61 هجری می گذشت. کربلا در بستر حیاتی تب زده هر روز خورشید را در نگاهی مایوس و ماه را در بدرقه ای محزون نظاره می کرد. کران تا کرانه چهرۀ فرات از ضربت سیلی امواجی خروشان نیلی شده بود.
چهل روز از واقعه ای می گذشت که در آن عصارۀ تعالی فضائل یعنی فرزند زهرا(س) در مصاف با پلیدترین انسان روزگار قرار گرفت. حسین(ع) از سفرۀ شهادت بهترین توشه را دربرگرفت و فرزند معاویه با ننگی عمیق و هم آغوش گردید. حادثه تلخ بود اما میوه ای شیرین نهالی که در روز کاشته شد تا همیشه تاریخ در بازار زمان متاعی گران بهاست مبارزۀ معروف با منکر، عدل با ظلم و پاکی و ناپاکی.
... و اینجا سرزمین کربلاست-نامی آشنا هنوز صدای اذان حج بن سروق جعفی در پهندشت کربلا در پرواز است هنوز شب عاشوراست و از مازذنۀ این بیابان تفتیده صدای مناجات صالحان روزگار زمزمه می شود. ترنم دل انگیز عباس بن علی(ع)، علی بن حسین(ع)، حبیب بن مظاهر، حجج بن مسروق جعفی، مسلم بن عوسجه و... کدام گوش است که نشنیده باشد نغمۀ ابا عبدالله را که در روز عاشورا به مدافعان حکومت فرزند معاویه بانگ برزد که:
القتل اولی من رکوب العار
و العار اولی من دخول النّار
و در آن سوی خیمه هایی پر از شرم و حیا برپاست و صدای رنگ باختۀ طفلانی معصوم و زنانی محجوب از سوز عطش گوش هر آزاده را می آزارد. اینجا نینواست، شاگرد حسین و کربلا و هر شب به امید دیدن روی حسین(ع) سر بر بالین می گذارد و اکنون یک اربعین ازآن روز گذشته است.
بدون شک اربعین ابا عبدالله (ع)، با زیارت جابر بن عبدالله انصاری از قبر مطهر ان مظلوم توام است و در اربعین هر سال نام جابر زنده می شود.
کربلا برای جابر ناآشناست و نه حسین(ع) برای این اصحابی پاک باخته غریب است. جابر از خاندان وحی نیست ولی پیوند زندگی او با اهل بیت آن چنان محکم است که مرگ نیز نمی تواند این علقه را سست نماید. جابر در زمان خروج ابا عبدالله از مدینه نابینا و ناتوان شده بود ولی ذره ای تردید در حقانیت قیام آن حضرت نداشت. جابر قدم به قدم در حالی که عصای او در دست غلامش بود پیش می آمد. به رغم ناتوانی، مردانه گام برمی داشت. رایحۀ خوش قبر مطهر ابا عبدالله مشام او را نوازش می داد در هر قدم نام خدا را زمزمه می کرد و اشک های جابر نگاهی بغض آلود به فرات کرد. فراتی که نتوانسته بود به لب های پاکترین انسان های روزگار جرعه ای آب هدیه دهد. جابر با آب فرات غسل کرد. رفت تا آنجا که قبر مطهر ابا عبدالله (ع) را لمس کرد و با سه بار گفتن(یا حسین) از هوش رفت. عطیه عوفی که از شاگردان جابر و در این سفر همراه او و در کوفه میزبان او بود جابر را به هوش آورد. جابر انتظار داشت از حبیب خود جواب بگیرد که احبیب لا یجیب حبیبه انتظار حاصلی نداشت و خود جواب خود را داد که: چگونه جواب دهی در حالی که سر از بدنت جدا کردند و خون رگ های گلویت بر شانه هایت جاری شد.
منبع : گلستان قرآن » اردیبهشت 1380 - شماره 63