به گزارش راه شلمچه، مهدی جمشیدی نوشت: یادداشت این حقیر، دستاویز پارهای «غرضورزیهای بدخواهانه» و «سوءبرداشتهای بدبینانه» واقع شد.
از غرضورزانِ کمینکرده و بیصداقت درمیگذرم که همواره، حریصِ غوغاسالاریهای آغشته به دروغ و فریب هستند. و چون طبیعتشان اینچنین است، گفتگو با ایشان بیحاصل است.
«جریان تحریف» که «خسارتِ محضِ برجام» را بر مردم تحمیل کرده و «دولت عبرت» را رقم زده، در پی موجسازی در مقابل «بازسازیِ انقلابی» است؛ به هر طریقی و اینک از روزنۀ دوگانههای «مرجعیّت مستقل/ مرجعیّت وابسته» و «نقادی/ توهین». باید پرسید که «دفاع ابزاریِ» اینان کجا و «نقد صادقانۀ» ما کجا؟
امّا به بزرگان و دلسوزان و نیکاندیشانی که از آن نوشته، ستیزهجویی با مرجعیّت و بیحرمتی به آن مرجع عالیمقام را دریافتهاند، صمیمانه و از عمق دل میگویم: به «مرجعیّتِ فقهای گرانقدار» معتقدم و «تضعیف مرجعیّت» را عینِ «تضعیف اسلام» میانگارم، و همچنین نسبت به مراجعِ والامرتبه و عزیز، خویش را هیچ و خاکسار میشمارم، از جمله به حضرت آیتالله العظمی صافیگلپایگانی، این فقیهِ خدااندیش و پارسا - که دیروز، «کارگزارِ صدیقِ انقلاب» بودهاند و امروز، «حامیِ ریشهدارِ انقلاب» هستند - «ارادت ایمانی» دارم.
فارغ از اینکه فاصلۀ میان این نویسندۀ ناچیز و آن فقیه بزرگ، از حساب و شمار بیرون است، دربارۀ فرازی از تحلیل سیاسیِ ایشان، «ملاحظهای انتقادی» داشتم.
ازاینرو، سطوری در نقد سخن سیاسیِ ایشان نگاشتم، امّا «صراحت» و «شفافیّت» این قلم به «تندی» و «گزندگی» سوق یافت و آن نوشته، متناسب با «منزلتِ مرجعیّت» نبود.
البتّه حسّاسیّت نسبت به احتمال «بازتولیدِ سیاست خارجیِ التماسی»، مرا برآشفته کرد و قلمم را شعلهور. «غیرت انقلابیِ» این فرزند، سببِ تراوش برخی «عباراتِ غلیظ» نسبت به آن پدر معنوی شد.
هر چند دفاع مطلق از «ارزشهای بنیادینِ انقلابی» و «نقادیِ شجاعانه»، فضیلت است و من در «تبیین» و «روشنگری» و «آرمانخواهی» و «انقلابیگری»، عهدِ خون با ولیّ حکیم بستهام، امّا سخنگفتن با «بزرگان قوم» - که عمری را در تعبّد و دیانت خالصانه سپری کردهاند - قواعد و آداب متمایزی دارد.
امید است که آن فقیه بزرگوار، این «جسارت جوانانه» را بر من ببخشد و اعتذار مرا بپذیرد که میان «غرض» و «غفلت»، تفاوت است. دستبوس و قدردان آن وجود شریف هستیم.