راه شلمچه- سیدحمید مشتاقینیا؛ محرم برایش شکارگاه بود. چطور؟
عرض می کنم خدمتتان.
هر جا که می خواست خانه اجاره کند به صاحب خانه می گفت: این منزلی که به من اجاره می دهید قرار است پاتوق تعدادی جوان مجرد دانشجو بشود. هر از گاه دور هم جمع می شویم و روضه و اشک و سینه زنی داریم.
اینها را می گفت که صاحبخانه از ته دل راضی باشد.
دم محرم، سرتاسر خانه را پرچم سیاه می چسباند. خانه می شد حسینیه.
توی دانشگاه هم یک هیأت راه انداخته بود. آن جا یک هیأت عمومی بود. جوان های دانشجو را یکی یکی جذب می کرد. با آنها رفیق می شد و به بهانه روضه و رزق اباعبدالله آرام آرام تبدیلشان می کرد به یک جوان صالح و عاشق حسین علیه السلام.
هیأتی که در خانه داشت انگار خصوصی بود. نه این که خصوصی باشد عده ای بیایند عده ای نه؛ خیر! هر کس دلش می خواست می توانست بیاید. سینه زنی و روضه هایش اما برای بچه های اهل حال بود.
دم محرم برای بچه ها عدسی درست می کرد. می گفت عدس، اشک چشم ها را زیاد می کند.
صدایش زببا نبود. اما می خواند. ساده و صمیمی.
این وسط با روضه علی اکبر حال خوشی داشت.
داد می زد: انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی.
شادی روح شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی صلوات.
مشتاقینیا؛
روضه محمدحسین
اگر خوشت اومد لایک کن
raheshalamche.com/p/744
پربازدیدترین اخبار
آخرین اخبار