به گزارش راه شلمچه، با آغاز هفته دفاع مقدس و این روزهای بیادماندنی در 8 سال جنگ نابرابر دشمن به کشور عزیزمان، فرماندهان و دلاورانی که در قید حیات هستند و در طول 8 سال دفاع مقدس با وجود سن کمی که داشتند اما مسئولیت هایی را بر عهده گرفته بودند که با دست خالی کاری کردند کارستان.
یکی از آن دلاورمردان دیروز عرصه دفاع مقدس، سردار علی اکبرنژاد است که از فرماندهان نام آشنای لشگر ویژه 25 کربلای مازندران بود و مازندران در آن دوران شامل استانهای گلستان و مازندران بود که بعدها به 2 استان تجزیه شد.
سردار علی اکبرنژاد در همه عملیاتها حضور داشت و فقط سه عملیات والفجر 10 و رمضان و والفجر1 به دلیل مجروحیت حضور نداشت و بارها مجروح میشد و بیشتر عملیاتها با اینکه جراحت داشت اما تا آخر عملیات در خط مقدم و پیشاپیش رزمندگان حضور داشت و به عقب بر نمیگشت.
اکبرنژاد در این گفتوگو اصرار داشت نامش را کمتر در خبر بیاوریم اما مگر میشود از 8 سال دفاع مقدس گفت و از گردان مسلم و لشکر ویژه 25 کربلا نام برد ولی از علی اکبرنژاد نگفت که پس از جنگ به درستی رشادتهای رزمندگان مازندرانی در رسانهها منعکس نشد.
رزمندگان لشگر ویژه 25 کربلا به غیر از مازندرانیها، رزمندگانی از گیلان هم حضور داشتند.
در باره لشکر ویژه 25 کربلای مازندران خیلی تلاش کردیم از فرماندهانی گفتوگو کنیم تا این لشکر را برای نسل امروز بهتر معرفی کنیم از جمله سردار مرتضی قربانی فرمانده اصفهانی لشکر مازندرانیهای دوران دفاع مقدس که موفق نشدیم و هر بار به دلایلی نشد تا دیدار با وی برگزار شود.
اما در این روزهای به یاد ماندنی هفته دفاع مقدس، یکی از گردانهای همیشه خطشکن لشکر ویژه 25 کربلا، گردان مسلمبن عقیل بود که فرماندهی آن را سردار علی اکبرنژاد برعهده داشت، گردان خط شکنی که بهترین و زبده ترین فرماندهان را در خود جای داده بود.
سرداران شهیدی چون: سبزعلی خداداد، ذبیحالله عالی، یعقوب یوسفی، جواد نژاداکبر، مهدی خوش سیرت، سیدمجتبی علمدار، ناصر باباجانیان، رمضان یحییپورگنجی و ... که ستارگان نام آشنای گردان مسلم بودند.
تاریخچه گردان مسلم
اولین فرمانده گردان مسلمبن عقیل(ع) سردار شهید ذبیحالله عالی از جویبار بودند و پس از آن سردار شهید سبزعلی خداد از بابل فرماندهی گردان را بر عهده گرفته بودند که به خاطر شجاعت و دلاوریهایی که داشت به «علی چریک» معروف بود. شهید خداداد فرمانده گردان انصارالحسین لشکر ویژه 25 کربلا شد و سال 1363 سردار علی اکبرنژاد فرماندهی گردان مسلم را بر عهده گرفت.
ناگفته نماند شهید سبزعلی خداداد در زمان شهادتش(9 آذر 1365) فرمانده تیپ 2 لشکر مازندران بود.
علی اکبرنژاد در سال 1337 در یکی از روستاهای بابل به دنیا آمد و در آغاز جنگ فقط 21 سال داشت و در همان روزهای آغازین جنگ از تهران و پادگان حضرت ولی عصر(عج) عازم کردستان شد.
او در این باره میگوید؛ با یک فرورند هواپیمای نظامی با تجهیزات اولیه نظامی که یک عدد اسحله ژ3 و کوله پشتی و چند عدد خشاب بود به فرودگاه سنندج اعزام شدیم هنگامی که هواپیمای ما خواست در این منطقه بنشیند با شلیک ضد انقلاب مواجهه شدیم و به ناچار هواپیما مجبور به بازگشت شد اما فردای آن روز در یک نقطه ای دیگر موفق شد بنشیند.
اکبرنژاد در مریوان با ضدانقلاب و رژیم بعثی درگیریهای زیادی داشت و حتی جنگهای نامنظمی را تجربه کرد و در سال های پایانی 59 عازم منطقه جنوب شد و در خرمشهر با فصل جدیدی از جنگ را آغاز کرد.
در خرمشهر همزمان با تأسیس تیپ کربلا با فرماندهانی چون مرتضی قربانی، سبزعلی خداداد، حاج حسین بصیر، محمدحسن طوسی و ... مرحله جدیدی از جنگ را رقم زدند.
مقر لشکر در هفت تپه
لشکر ویژه 25 کربلا را با نام هفت تپه بیشتر میشناسند و سردار اکبرنژاد در باره زمان استقرار لشکر به هفت تپه را بعد از عملیات بدر یعنی اواخر سال 1363 و یا اوایل 1364 بیان کرد و گفت: بعد از اینکه سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا شد به هفت تپه مستقر شدیم و پیش از این هم مقر ما که تیپ کربلا بود در خرمشهر بود.
اکبرنژاد در باره اینکه چرا لشکر مازندران بیشترین رزمنده را در در زمان جنگ در منطقه داشت، گفت: مازندران اولا سرزمین علویان است و در زمانی که به طبرستان معروف بود مرکز پناهگاه سادات بود و ریشه اعتقادات شیعی دارد و دوم اینکه نگاه ولایتمداری مردم مازندران هم برجسته است و برای همین رزمندگان شجاع و با اعتقاداتی در طول جنگ داشتیم. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد لشکر مازندران همیشه خطشکن بود و این هم باعث جذابیت نیروها میشد تا علاقمندی بچههای مازندران به جبهه بیشتر باشد.
گردانهای خطشکن
علی اکبرنژاد شش گردان را در لشکر ویژه 25 کربلا گردانهای مشهور و خطشکن نام برد و گفت: گرادن مسلمبن عقیل، گردان یارسول، حمزه سیدالشهدا، محمدباقر، مالک اشتر و امام حسین که فرماندهان بزرگی را در خود داشتند مثل شهیدان حاج بصیر، کلبادینژاد، بلباسی، سجودی، شیرسوار، بابایی که در عملیاتها شجاعتهای آنان مثل زدنی بود.
اکبرنژاد هم در جنگ شجاعت عجیبی داشت و این شجاعت بارها در عملیاتها باعث موفقیت های بیشماری شد و نمونه آن عملیات والفجر 8 و آزادسازی شهر فاو را می توان نام برد.
سردار علی اکبرنژاد در باره عملیات فاو اینگونه میگوید: دشمن مقاومت شدیدی میکرد. ساعت 2 بامداد وارد پادگان دشمن شدیم از یک سمت خودم و از سمتی دیگر «عیسی اتراچالی و شهید ناصر باباجانیان» حمله کردیم، دور تا دور پادگان را کاملاً از پدافندها مجهز کرده بودند.
در ضلع شمالی پادگان درگیری آغاز شد، از سیم خاردارها عبور کردیم؛ بیسیمچی ام همراهم بود، یکدفعه دیدم، یک بعثی از کنار دیوار به من نزدیک شد. یقه مرا گرفت و در گیری تن به تن شروع شد. نیروها کمی آنسوتر نظارهگر ما بودند و نمیتوانستند تیر اندازی کنند، چون می ترسیدند به من بزنند. دست به یقه شدیم و همدیگر را چند بار به دیوار کوبیدیم. هیچکدام نتوانستیم از اسلحه استفاده کنیم و با این که کلت همراه داشتم به دلیل اینکه خیلی با هم نزدیک بودیم و بخاطر استرس زیادی که داشتم فکرم کار نمیکرد. البته فرد بعثی از من قوی تر بود و از عنایت خداوند بود که من توانستم او را پرت کنم. او به دیوار خورد و به زمین نشست. به سمت ضلع 90 درجه دیوار افتاد و خودش را به آنسوی دیوار کشاند و بلافاصله نارنجکی را به طرف من رها کرد. من هم با ضربهی پا، نارنجک را به طرف خودش فرستادم. نارنجک منفجر شد و او کشته شد. آن فرد بعثی، عامل اصلی مقاومت عراق در فاو و فرمانده تیپ بود. درگیری در پادگان کمتر از 45 دقیقه طول کشید و حدود 92 نفر از درجه داران و افسران را به اسارت در آوردیم.
یادداشت نماینده وقت تهران در مجلس شورای اسلامی از سردار اکبرنژاد
بعد از پیروزی غرورانگیز والفجر 8 و آزادسازی کامل شهر بندری فاو، مرحوم فخرالدین حجازی در یاداشتی در روزنامه اطلاعات اسفند 1364 علی اکبرنژاد را بچه غیور مازندرانی نام برد و از رشادتهای وی در این عملیات به خوبی یاد کرده بود.
بیشتر عملیاتها در دوران دفاع مقدس گردان مسلمبن عقیل به دو گردان تقسیم میشد و رزمندگان برای پیوستن به این گردان سعی میکردند از هر طریقی رضایت مسئولین پرسنلی لشکر را جلب کنند تا به این گردان عملیاتی که فرمانده آن را سردار علی اکبرنژاد بر عهده داشت، بهپیوندند.
اواخر جنگ سردار اکبرنژاد فرمانده تیپ بودند و بعد از جنگ جانشین سردار سوداگر در لشکر کربلای مازندران چند سالی همزمان فرمانده لشکر 22 بیتالمقدس و قرارگاه شهید شهرانفر کردستان بود و پس از آن فرمانده قرارگاه صاحبالزمان(عج) شد.
رزمندگان گیلانی گردان مسلم
سردار اکبرنژاد در باره رزمندگان گیلانی گردان مسلم گفت: قبل از عملیات والفجر 8 با تشکیل یگان جدید برای گیلانیها، عمده نیروها از لشکر رفته بودند اما نیروهای گردان مسلم ماندند. شهید یوسفی که جانشین ما در گردان بود ماند و در همین عملیات والفجر 8 شهید شد. شهید جلالی از رزمندگان شجاع ما بود، وحید عبداللهیان پیک گردان بود که تا آخر جنگ در گردان ماند، محمد شمسالدین فرمانده گروهان ما بود، شهید مهدی خوش سیرت رزمندگان گیلانی ما در گردان بودند. بیشترین نیروها صومعه سرایی بودند و از بندر انزلی، فومن و لاهیجان هم رزمندگان گیلانی در گردان مسلم داشتیم.
اکبرنژاد از عیسی اتراچالی و تقی ایزد از فرماندهان گرگانی گردان مسلم به خوبی یاد میکند و دو نفر از برادرانش هم در عملیاتها همراهش بودند و سردار ابوالقاسم اکبرنژاد از فرماندهان گروهان و بعدا فرمانده گردان مسلم شده بود.
سختترین جراحت در جنگ
علی اکبرنژاد هم اکنون جانباز بالای 70 درصد است و در باره مجروحیتش میگوید: دو بار در حد مرگ مجروح شدم و در حال حاضر ترکشی در سرم قرار دارد که پزشکان نتوانستند آن را بیرون بیاورند که اگر خارج کنند مساوی است با مرگ.
وی در باره مجرحیت در عملیات کربلای یک مهران گفت: بالای قله قلاویزان بعد از اینکه این قله را فتح کردیم در حال خوشحالی بودیم که هلیکوپتر دشمن بالای سرمان آمد و با شلیک مستقیم تک تیرانداز جند نفر از بچه های ما شهید شدند و من هم گلوله بر سرم اصابت کرد. در کربلای 5 و در مرحله دوم این عملیات هم توسط تک تیرانداز بعثی گلوله به سرم اصابت کرد. در طول عملیاتها ترکشهای زیادی خوردم و همچنین چند بار شیمیایی هم شدم.
*سردار علی اکبرنژاد در باره همرزمان شهیدش اینگونه میگوید؛
شهید ناصر باباجانیان
روز قبل شهادتش برای بررسی گردان مالک اشتر که قرار بود فرمانده این گردان شود با اصابت ترکش شهید شد و فرماندهی گردان را ندیده بود.
شهید جواد نژاداکبر
زمان شهادتش فرمانده گردان صاحب بود و زمان طولانی در گردان مسلم بود و یک فردی منظم، مصمم و شجاع و شجاع بود.
شهید یعقوب یوسفی
بعد از شهادت شهید یوسفی خیلی دلتنگش شده بودم. وی جانشین ما در گردان بود اما استاد اخلاق برای بنده و خیلی هم صبور بود.
سردار در حالی که نام شهید یوسفی را آورده بود صدایش لرزان شده بود و دلتنگی را میشد در وجودش حس کرد، گفت: شب قبل از عملیات والفجر 8 به من گفت دفترت را بیارید تا یادگاری بنویسم. گفتم یعقوب جان وقت گیر آوردی؟ گفتم بیا این دفترم هر چه دلت خواست بنویس. گفت نخیر. شما هم باید تو دفترم بنویسید. فردا معلوم نیست من زنده باشم یا شما. همان شب شب شهید شد.
شهید یوسفی اهل صومعه سرای گیلان بود و به خاطر حضور وی رزمندگان صومعه سرایی بیشتری را در گردان داشتیم.
مرتضی قربانی
سرداری بسیار شجاع و فوقالعاده نترس در جنگ بود. فرماندهی سردار مرتضی قربانی در لشکر کربلای مازندران را در طول 8 سال جنگ قبول داریم و مرتضی قربانی با نام لشکر ویژه 25 کربلای مازندران شناخته شده و تاریخچه سردار قربانی تیپ و لشکر کربلای مازندران است و فرمانده بسیار خوبی برای ما بود.
پیکهای گردان در جنگ
سردار اکبرنژاد در پایان یادی از پیکهای گردان مسلم کرد و گفت: بیشتر پیکهای ما بعدا فرمانده خوبی شده بودند مثل بهمن فاتحی اهل بندر انزلی که بعدا فرمانده گروهان شد و به شهادت رسید. حاج عبدالله اکبرنژاد(برادر سردار)، حاج احمد علیپور، حاج تقی علیجاننژاد که از پیکهای خوب گردان ما بودند.