به گزارش راه شلمچه، حجتالسلام حمید رسایی نماینده دوره هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی با توصیه شهید مدرس در باره 12 ویژگی نمایندگان مجلس نوشت: مجلس یازدهم در حالی آغاز به کار کرد که ترکیب آن متفاوت از مجلس قبل است. بسیاری از نمایندگان بدون سابقه نمایندگی اما پر انرژی و فعال با طرح شعارهایی مردم پسند، فعالیت خود را آغاز کردهاند و توقعات به حقی در دلها رقم زدهاند. بخشی از این ویژگی البته طبیعت آغاز هر کار نو وتازه است. به سهم خودم امیدوارم و آرزو میکنم توقعات ایجاد شده با عملکرد سنجیده مجلس، پاسخ داده شود و به سرخوردگی کسانی که به این مجلس دل بستهاند ختم نشود اما این مهم بسته به تحقق شرایطی، قابل تحقق است.
یکی از بهترین الگوهایی که میتواند نمایندگان مجلس را در این راستا کمک کند، شهید بزرگی است که تصویرش در پیشانی مجلس قرار دارد. شهید مدرس باید الگوی نمایندگان قرار گیرد تا خروجی کارنامه مجلس یازدهم همچون مجلس قبل نباشد که یک سوم آن توسط نظارت قانونی شورای نگهبان و نزدیک به دو سوم آنها توسط مردم از گردونه خارج شدند. بنابر این آغاز به کار مجلس یازدهم و نمایندگی مردم مبارکتان اگر ...
نمایندگی مبارکتان اگر جیبتان ته داشته باشد
یک روز در مجلس شورا رضاخان میرپنج با شوخی و مزاح دست روی جیب مرحوم مدرس گذاشت و گفت: آقا عجب جیب بزرگی دارید. مدرس در حالی که متبسم بود، گفت: درست است که جیب من بزرگ است، ولی ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد.
نمایندگی مبارکتان اگر بازیچه سرمایه داران نشده باشید
فرزند یکی از بازرگانان که در بازار از مدرس حمایت میکرد، به نزد مدرس رفت و او را به ناهار دعوت کرد. آقا هر نوبت به بهانهای میخواست این دعوت را قبول نکند تا سرانجام با اصرار زیاد قبول کرد. روز مقرّر بازرگان پسرش را فرستاد تا مدرس را به خانه بیاورد و طوری تظاهر نماید که اهل محل بدانند مدرس برای نهار به خانه آنها میآید. نزدیک خانه که رسیدند، مدرس ایستاد و گفت: تو برو من خودم میآیم. پسر گفت: پدرم دستور داده که در خدمت شما باشم. آقا جواب داد: بیجا گفته است. پدرت میخواهد یک ناهار به من بدهد و تو را همراه من کرده است تا به اهل محله بگوید: من آن چنان کسی هستم که مدرس به خانه من میآید و بعد چه میدانم که از این دعوت و به خانه خود کشیدن من چه منظوری دارد. پسر بازرگان به ناچار رفت و داستان را برای پدر گفت. بازرگان گفت: عجب سید زرنگی است، فکر اشخاص را می خواند.
نمایندگی مبارکتان اگر دنبال حقوق نجومی نباشید
یک بار یکی از نمایندگان مجلس به شهید مدرس گفت: حقوق هر نماینده صد تومان است که برای اداره زندگی بسیار کم است. ترتیبی دهید مجلس این مبلغ را به دویست تومان افزایش دهد. شهید مدرس جواب داد: روزی که شما انتخاب شدید، مشخص بود که حقوقتان صد تومان است و با رضایت وکالت را انتخاب کردید. اگر حالا ناراضی هستید، باید استعفا دهید و اعلام کنید ما با حقوق دویست تومان نمایندگی را قبول میکنیم. اگر مردم باز به شما رأی دادند، حق دارید دویست تومان بگیرید.
نمایندگی مبارکتان اگر استقلالتان را از دست نداده باشید
نقل شده از مدرس پرسیدند: امین التجار بوشهری میخواهد مبلغ هنگفتی پول به شما بدهد ولی از گرفتن آن امتناع میکنید! دلیل چیست، چرا این پول را قبول نمیکنید؟ مدرس در پاسخ گفت: دو ریال بدهد ولی توقعی نداشته باشد، قبول میکنم. ولی اینها در این بخششهایی که میکنند نظر دارند و میخواهند در موقع مقتضی از آن استفاده کنند.
نمایندگی مبارکتان اگر از تولید ملی استفاده میکنید
وقتی از شهید مدرس ایراد میگرفتند که چرا عبای کرباسی (جنس زخیم و خشن) میپوشید و عبای بهتری استفاده نمیکنید، پاسخ داد: هر زمانی که یک ایرانی عبای بهتری درست کرد، من از همان عبا استفاده میکنم. شهید مدرس در مجلس پیشنهاد داد تا همه کارکنان دولت از پارچه و لباس ایرانی استفاده کنند. حتی در زندان از کسی درخواست کرد تا لباسی از جنس کرباس برایش تهیه کند.
نمایندگی مبارکتان اگر در برابر امضای قراردادهای ننگین سکوت نکنید
نصرتالدوله وزیر دارایی رضا قلدر که قرارداد استعماری و ننگین 1919م را امضا کرده بود، به دلیل انفجار لوله تفنگ دستش مجروح شده و تا آخر عمر دچار رعشه بود. روزى در راهرو مجلس به مدرس برخورد، آقا انگشتان او را در میان انگشتان دست چپ خود گرفت و چنان فشار داد كه فریاد نصرتالدوله بلند شد. وقتى مدرس چنین وضعى را دید به او گفت شاهزاده دست راست تو با خوردن چند ساچمه تفنگ در هنگام شكار چنین ضعیف و فرسوده شده، در حالى كه دست چپ من با خوردن سه تیر تفنگ (در جریان ترور) باز هم قوى و محكم است مىدانى چرا؟ نصرتالدوله پاسخ داد: نمىدانم. مدرس به او گفت: براى این كه با این دست قرارداد وثوق الدوله را امضاكردى و لاجرم از کار افتاد و رعشه گرفت.
نمایندگی مبارکتان اگر از پول کثیف استفاده نکرده و نکنید
سفیر انگلستان برای مدرس چکی فرستاد به این امید که شاید او خود را به پول بفروشد! مدرس پرسید این چیست؟ آورنده چک گفت: این چک است، به بانک داده و پول میگیرند. مدرس خندهای کرد و گفت: به سفیرتان بگویید که من فقط سکه طلا قبول میکنم، آن هم به شرطی که روی شتر بار کنند و در روز روشن برایم بیاورند. وقتی سفیر از جواب مدرس اطلاع یافت گفت: او پول و سکه نمیخواهد بلکه میخواهد آبروی ما را در دنیا ببرد.
نمایندگی مبارکتان اگر شجاعت برخورد با فاسدان را دارید
روزی یكی از آشنایان مدرس یك دسته كاغذ آورده و گفت: جناب وزیر اینها را فرستاندهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند. مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور. فرزند مدرس بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و اینها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست.
نمایندگی مبارکتان اگر با مردم در ارتباط هستید
روزى مدرس در مسیر مجلس به منزل به بقالى محل رفت تا ماست تهیه کند، بقال که مشغول کشیدن ماست بود، مدرس هم از مسائل سیاسى و احوالات مجلس میگفت و به نطقهایش در مجلس اشاره کرد. وکیل دیگرى که در کنارش بود، گفت: براى چه اینها را به بقال مىگویى؟ مدرس گفت: چون این موکلم است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسى و اجتماعى و روابط کشور مطلع باشند.
نمایندگی مبارکتان اگر به خاطر زد و بند با وزرا ساکت نمیشوید
سرلشكر خدایار از طرف رضا خان با مقداری پول نزد مدرس آمد و با احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد به هر طریق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح میدانید به مصرف رسانید. مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود:به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر، فرق نمیكند. در اسلام دین و سیاست با هم است و جدا نیستند. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید.
نمایندگی مبارکتان اگر سطح زندگیتان مثل عامه مردم است
دختر مدرّس گرفتار بیماری حصبه شدید شد. پزشک معالج او به آقا گفت: اجازه بدهید در شمیران محلی تهیه کنیم و فرزند شما را به آن جا منتقل کنیم که معالجات مؤثر افتد. مدرّس گفت: همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند. نمی پسندم که فرزند من به ییلاق منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر ببرند، مگر این که برای همه آنها چنین شرایطی فراهم شود.
نمایندگی مبارکتان اگر وابستگی ندارید
وقتی نماینده شد، به هنگام اجاره منزل، همراهان مدرس به او گفتند: اتاق ۳۵ ریالی راحت تر است، چرا آن را نمیگیرید، فرق معامله پنج ریال بیشتر نیست ولی این یکی رفاه و آسایش شما را بهتر تأمین میکند. مدرس پاسخ داد: چیزی که استقلال، عقیده و اراده را مورد تهدید قرار می دهد نیاز است، من نمیخواهم به کسی احتیاج پیدا کنم، من به اندازه دارایی خود و درحد توان خویش باید اتاق اجاره کنم، میخواهم محتاج مردم نباشم. احتیاج به پول، نوکری می آورد، من می خواهم زبانم برای بیان حقایق و دفاع از مردم محروم و مظلوم، آزاد باشد.
آدم انتخاب کنید، نه الاغ!
مدرس حریت، شجاعت، مناعت، قناعت، مردم داری، سادهزیستی را داشت چون وابستگی نداشت. مدرس دهانش باز بود چون جیبش بسته بود. اگر شما نمایندگان مجلس یازدهم، این ویژگی ها را دارید و برای استمرار آنها تلاش میکنید، نمایندگی حقتان است و مبارکتان باشد.
اما اگر در سلوک هر یک از نمایندگان نسبتی با این ویژگیها نیست، با تاسف تمام، او را باید مصداق این خاطره از شهید مدرس که پسرش نقل می کند، دانست:
یک روز وقتی پدرم از مجلس بازگشت، عدهای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد و اعتراض گفتند آقا این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است. آقا فرمود اگر بیست رأس الاغ و یک آدم را در مکاتی جمع کنند و از آنها بپرسند ناهار چه میخورید، چه جواب میدهند؟! همه گفتند جو؛ آقا فرمود: آن یک نفر هم مجبور است سکوت کند، این وکلایی که شما انتخاب کردید، شعورشان همین اندازه است، بروید آدم انتخاب کنید!
یکی از بهترین الگوهایی که میتواند نمایندگان مجلس را در این راستا کمک کند، شهید بزرگی است که تصویرش در پیشانی مجلس قرار دارد. شهید مدرس باید الگوی نمایندگان قرار گیرد تا خروجی کارنامه مجلس یازدهم همچون مجلس قبل نباشد که یک سوم آن توسط نظارت قانونی شورای نگهبان و نزدیک به دو سوم آنها توسط مردم از گردونه خارج شدند. بنابر این آغاز به کار مجلس یازدهم و نمایندگی مردم مبارکتان اگر ...
نمایندگی مبارکتان اگر جیبتان ته داشته باشد
یک روز در مجلس شورا رضاخان میرپنج با شوخی و مزاح دست روی جیب مرحوم مدرس گذاشت و گفت: آقا عجب جیب بزرگی دارید. مدرس در حالی که متبسم بود، گفت: درست است که جیب من بزرگ است، ولی ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد.
نمایندگی مبارکتان اگر بازیچه سرمایه داران نشده باشید
فرزند یکی از بازرگانان که در بازار از مدرس حمایت میکرد، به نزد مدرس رفت و او را به ناهار دعوت کرد. آقا هر نوبت به بهانهای میخواست این دعوت را قبول نکند تا سرانجام با اصرار زیاد قبول کرد. روز مقرّر بازرگان پسرش را فرستاد تا مدرس را به خانه بیاورد و طوری تظاهر نماید که اهل محل بدانند مدرس برای نهار به خانه آنها میآید. نزدیک خانه که رسیدند، مدرس ایستاد و گفت: تو برو من خودم میآیم. پسر گفت: پدرم دستور داده که در خدمت شما باشم. آقا جواب داد: بیجا گفته است. پدرت میخواهد یک ناهار به من بدهد و تو را همراه من کرده است تا به اهل محله بگوید: من آن چنان کسی هستم که مدرس به خانه من میآید و بعد چه میدانم که از این دعوت و به خانه خود کشیدن من چه منظوری دارد. پسر بازرگان به ناچار رفت و داستان را برای پدر گفت. بازرگان گفت: عجب سید زرنگی است، فکر اشخاص را می خواند.
نمایندگی مبارکتان اگر دنبال حقوق نجومی نباشید
یک بار یکی از نمایندگان مجلس به شهید مدرس گفت: حقوق هر نماینده صد تومان است که برای اداره زندگی بسیار کم است. ترتیبی دهید مجلس این مبلغ را به دویست تومان افزایش دهد. شهید مدرس جواب داد: روزی که شما انتخاب شدید، مشخص بود که حقوقتان صد تومان است و با رضایت وکالت را انتخاب کردید. اگر حالا ناراضی هستید، باید استعفا دهید و اعلام کنید ما با حقوق دویست تومان نمایندگی را قبول میکنیم. اگر مردم باز به شما رأی دادند، حق دارید دویست تومان بگیرید.
نمایندگی مبارکتان اگر استقلالتان را از دست نداده باشید
نقل شده از مدرس پرسیدند: امین التجار بوشهری میخواهد مبلغ هنگفتی پول به شما بدهد ولی از گرفتن آن امتناع میکنید! دلیل چیست، چرا این پول را قبول نمیکنید؟ مدرس در پاسخ گفت: دو ریال بدهد ولی توقعی نداشته باشد، قبول میکنم. ولی اینها در این بخششهایی که میکنند نظر دارند و میخواهند در موقع مقتضی از آن استفاده کنند.
نمایندگی مبارکتان اگر از تولید ملی استفاده میکنید
وقتی از شهید مدرس ایراد میگرفتند که چرا عبای کرباسی (جنس زخیم و خشن) میپوشید و عبای بهتری استفاده نمیکنید، پاسخ داد: هر زمانی که یک ایرانی عبای بهتری درست کرد، من از همان عبا استفاده میکنم. شهید مدرس در مجلس پیشنهاد داد تا همه کارکنان دولت از پارچه و لباس ایرانی استفاده کنند. حتی در زندان از کسی درخواست کرد تا لباسی از جنس کرباس برایش تهیه کند.
نمایندگی مبارکتان اگر در برابر امضای قراردادهای ننگین سکوت نکنید
نصرتالدوله وزیر دارایی رضا قلدر که قرارداد استعماری و ننگین 1919م را امضا کرده بود، به دلیل انفجار لوله تفنگ دستش مجروح شده و تا آخر عمر دچار رعشه بود. روزى در راهرو مجلس به مدرس برخورد، آقا انگشتان او را در میان انگشتان دست چپ خود گرفت و چنان فشار داد كه فریاد نصرتالدوله بلند شد. وقتى مدرس چنین وضعى را دید به او گفت شاهزاده دست راست تو با خوردن چند ساچمه تفنگ در هنگام شكار چنین ضعیف و فرسوده شده، در حالى كه دست چپ من با خوردن سه تیر تفنگ (در جریان ترور) باز هم قوى و محكم است مىدانى چرا؟ نصرتالدوله پاسخ داد: نمىدانم. مدرس به او گفت: براى این كه با این دست قرارداد وثوق الدوله را امضاكردى و لاجرم از کار افتاد و رعشه گرفت.
نمایندگی مبارکتان اگر از پول کثیف استفاده نکرده و نکنید
سفیر انگلستان برای مدرس چکی فرستاد به این امید که شاید او خود را به پول بفروشد! مدرس پرسید این چیست؟ آورنده چک گفت: این چک است، به بانک داده و پول میگیرند. مدرس خندهای کرد و گفت: به سفیرتان بگویید که من فقط سکه طلا قبول میکنم، آن هم به شرطی که روی شتر بار کنند و در روز روشن برایم بیاورند. وقتی سفیر از جواب مدرس اطلاع یافت گفت: او پول و سکه نمیخواهد بلکه میخواهد آبروی ما را در دنیا ببرد.
نمایندگی مبارکتان اگر شجاعت برخورد با فاسدان را دارید
روزی یكی از آشنایان مدرس یك دسته كاغذ آورده و گفت: جناب وزیر اینها را فرستاندهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند. مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور. فرزند مدرس بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و اینها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست.
نمایندگی مبارکتان اگر با مردم در ارتباط هستید
روزى مدرس در مسیر مجلس به منزل به بقالى محل رفت تا ماست تهیه کند، بقال که مشغول کشیدن ماست بود، مدرس هم از مسائل سیاسى و احوالات مجلس میگفت و به نطقهایش در مجلس اشاره کرد. وکیل دیگرى که در کنارش بود، گفت: براى چه اینها را به بقال مىگویى؟ مدرس گفت: چون این موکلم است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسى و اجتماعى و روابط کشور مطلع باشند.
نمایندگی مبارکتان اگر به خاطر زد و بند با وزرا ساکت نمیشوید
سرلشكر خدایار از طرف رضا خان با مقداری پول نزد مدرس آمد و با احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد به هر طریق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح میدانید به مصرف رسانید. مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود:به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر، فرق نمیكند. در اسلام دین و سیاست با هم است و جدا نیستند. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید.
نمایندگی مبارکتان اگر سطح زندگیتان مثل عامه مردم است
دختر مدرّس گرفتار بیماری حصبه شدید شد. پزشک معالج او به آقا گفت: اجازه بدهید در شمیران محلی تهیه کنیم و فرزند شما را به آن جا منتقل کنیم که معالجات مؤثر افتد. مدرّس گفت: همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند. نمی پسندم که فرزند من به ییلاق منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر ببرند، مگر این که برای همه آنها چنین شرایطی فراهم شود.
نمایندگی مبارکتان اگر وابستگی ندارید
وقتی نماینده شد، به هنگام اجاره منزل، همراهان مدرس به او گفتند: اتاق ۳۵ ریالی راحت تر است، چرا آن را نمیگیرید، فرق معامله پنج ریال بیشتر نیست ولی این یکی رفاه و آسایش شما را بهتر تأمین میکند. مدرس پاسخ داد: چیزی که استقلال، عقیده و اراده را مورد تهدید قرار می دهد نیاز است، من نمیخواهم به کسی احتیاج پیدا کنم، من به اندازه دارایی خود و درحد توان خویش باید اتاق اجاره کنم، میخواهم محتاج مردم نباشم. احتیاج به پول، نوکری می آورد، من می خواهم زبانم برای بیان حقایق و دفاع از مردم محروم و مظلوم، آزاد باشد.
آدم انتخاب کنید، نه الاغ!
مدرس حریت، شجاعت، مناعت، قناعت، مردم داری، سادهزیستی را داشت چون وابستگی نداشت. مدرس دهانش باز بود چون جیبش بسته بود. اگر شما نمایندگان مجلس یازدهم، این ویژگی ها را دارید و برای استمرار آنها تلاش میکنید، نمایندگی حقتان است و مبارکتان باشد.
اما اگر در سلوک هر یک از نمایندگان نسبتی با این ویژگیها نیست، با تاسف تمام، او را باید مصداق این خاطره از شهید مدرس که پسرش نقل می کند، دانست:
یک روز وقتی پدرم از مجلس بازگشت، عدهای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد و اعتراض گفتند آقا این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است. آقا فرمود اگر بیست رأس الاغ و یک آدم را در مکاتی جمع کنند و از آنها بپرسند ناهار چه میخورید، چه جواب میدهند؟! همه گفتند جو؛ آقا فرمود: آن یک نفر هم مجبور است سکوت کند، این وکلایی که شما انتخاب کردید، شعورشان همین اندازه است، بروید آدم انتخاب کنید!