دختر آیت‌الله طالقانی:

پدرم مخالف تخریب «شهرنو» نبود!

دختر آیت‌الله طالقانی گفت: من در مجلسی افتاده بودم که 126 نفر استعفا داده بودند و آن زمان می‌خواستند به‌خیال خودشان جمهوری اسلامی را کله‌پا کنند. من هیچ‌گاه در تحصن شرکت نکردم. آن زمان خیلی با من مخالفت می‌کردند

به گزارش راه شلمچه، «وحیده علایی طالقانی» دختر آیت‌الله طالقانی این روزها بین تهران و طالقان در رفت‌وآمد است و اکثر روزهای سال را در زادگاه پدر می‌گذراند. او متولد سال 1322 است و دکترای داروسازی دارد و در انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی در لیست جبهه مشارکت حضور داشت و توانست وارد مجلس شود.

خانم طالقانی در جای جای مصاحبه هرجا که «آقا» می‌گوید منظورش پدرش است و با احترام آشکاری از پدر یاد می‌کند.

«ابوذر انقلاب»، بعد از پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران کمتر از  یک سال زنده بود اما مسئولیتهایی همچون ریاست شورای انقلاب، عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین امامت جمعه تهران را عهده‌دار شد و منش سیاسی و فکری‌اش به‌نحوی بود که این روزها همه از نام «طالقانی» به‌نیکی یاد می‌کنند.

وحیده علایی طالقانی دختر آیت‌الله طالقانی

برای مصاحبه با دختر آیت‌الله یک روز جمعه در منزلش قرار گذاشتیم، منزلی که آیت‌الله طالقانی جمعه‌ها بعد از ایراد خطبه‌های نمازجمعه به آنجا می‌آمد. وی درباره این ماجرا می‌گوید: چند باری پدر را از نمازجمعه به اینجا می‌آوردند چراکه خانه خودشان به محل مراجعات انقلابی‌ها تبدیل شده بود. بعد از اتمام نماز مردم به‌سمت‌شان می‌‌آمدند که مشکلاتشان را بگویند و پاسدارها هم با هزار مشکل آقا را از بین جمعیت خارج می‌کردند و به اینجا می‌آوردند چون به دانشگاه تهران نزدیک است. یک بار در همین اتاق در حال استراحت بود که گفتم "آقا، اینها چرا دور شما را شلوغ می‌کنند؟"، گفتند "نامه‌ها را بخوان! عده‌ای نوشتند «چرا طرف آن‌وری‌ها هستی؟»، برخی هم گفتند «چرا طرف این‌وری‌ها؟»! خسته شدم. شما هم که جایی ندارید من برای استراحت بروم".

وحیده طالقانی ادامه داد:‌ آقا خیلی اهل طبیعت بود و زمانی هم که به بافت تبعید شده بود یک بار برای دیدن ایشان رفتم. آنجا خانه‌ها حیاط‌های بزرگی داشتند که باید با پول خودشان اجاره می‌کردند. آقا در این حیاط‌ها مرغ و خروس پرورش می‌داد و بادنجان و گوجه می‌کاشت یا با وسایل ابتدایی مانند ظرف ریکا گلدان درست می‌کرد، خیلی اهل طبیعت بود. یادم هست یک دفعه قبل از انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای از تبعید به منزل آقا آمدند و یک پیاز تقریباً یک‌کیلویی برای آقا آوردند و گفتند "این خاک چنین محصولاتی می‌دهد اما کسی قدر این زمین را نمی‌داند".

آیت‌الله طالقانی در دوران تبعید به بافت

** امام فرمودند  "به آسید محمود بگو خودش کار را دنبال کند"

صحبت از نمازجمعه، وحیده طالقانی را به‌یاد اولین نمازی انداخت که پدرش اقامه کرد و می‌گوید: آقای جلالی مجری برنامه‌های «قرآن در صحنه» می‌گفت مسئله نمازجمعه را آقا به امام پیشنهاد داد و گفتند "نمازجمعه از مسائل حساس اسلام است و حالا که انقلاب شده باید دوباره آن را برقرار کنیم". پیغام از سوی حاج احمد به امام گفته شد و امام هم فرمودند "شما این کار را انجام دهید"، و به احمد آقا گفت "به آسید محمود بگو خودش کار را دنبال کند".

 

 آقا توصیه می‌کرد وارد کارهای اداری و اجرایی نشویم، به‌خصوص به پسران همیشه این توصیه را می‌کردند و الآن هم به‌جز اعظم‌خانم هیچ‌کدام در سیاست نیستیم. از ارث و میراث پدری هم تنها یک جانماز و یک عبا به من رسید.

 


** تمام ارث پدرم یک عبا و جانماز بود

دختر آیت‌الله طالقانی درباره ماجرای حضور خواهران و برادرانش در سیاست و موضوع «آقازادگی» گفت: آقا توصیه می‌کرد وارد کارهای اداری و اجرایی نشویم، به‌خصوص به پسران همیشه این توصیه را می‌کردند و الآن هم به‌جز اعظم‌خانم هیچ‌کدام در سیاست نیستیم. از ارث و میراث پدری هم تنها یک جانماز و یک عبا به من رسید، همان جانمازی که جمعه‌ها، نماز را با آن می‌خواند که به موزه آقا اهدا کردیم. آقا همیشه توصیه‌شان این بود "اگر ما و مردم فقط به‌فکر خودمان باشیم تبدیل به نظام سرمایه‌داری می‌شویم اما اگر به‌فکر اجتماع باشیم، روش اسلامی و مسلمانی همین است."، همیشه به ما می‌گفت "از من می‌پرسند «چرا فرزندانت روحانی نشدند؟»، من می‌گویم اگر حکومتی اصلاح شد، اجتماعی اصلاح می‌شود و فرزندان من هم به همان واسطه اصلاح می‌شوند". به‌خلاف برخی مسئولان که تنها به‌فکر خانواده و خودشان هستند، آقا مسائل را کلی نگاه می‌کرد.

دختر آیت‌الله طالقانی در اثنای مصاحبه، از تحریفاتی که از سخنان پدرش این روزها در فضای مجازی می‌شود گلایه کرد و گفت: یک سخنرانی آقا درباره حجاب داشتند که من یک نسخه از آن را دارم و یک بار فقط شرکت سهامی انتشار جزواتی را که از بیانات آقا چاپ شده بود به من دادند که متأسفانه آنها دیگر هم چاپ نشد، مثلاً اینکه می‌گویند آیت‌الله طالقانی گفته "می‌ترسم روزی برسد که موضوع جامعه تار موی زنان باشد نه دزدی و اختلاس!". آقا تنها یک بار درباره مسئله حجاب صحبت کردند و اگر این جمله درست بود باید آنجا ذکر می‌شد ولی من تا حالا جایی ندیدم آقا چنین حرفی زده باشند.

 

 خودشان در همین کتاب می‌فرمایند "ما می‌خواهیم از این به بعد زنها و دخترهای ما به سقوط کشیده نشوند. ما می‌خواهیم دیگر «قلعه» (شهرنو) در این مملکت نباشد که یک عده از زنهایی که فرزندان این مملکت و این کشوراند به بدبختی کشانده شوند".

 


** پدرم مخالف تخریب "شهرنو" نبود!

وی افزود: یا اینکه گفته می‌شود "آقا مخالف تخریب شهرنو بودند"! خودشان در همین کتاب می‌فرمایند "ما می‌خواهیم از این به بعد زنها و دخترهای ما به سقوط کشیده نشوند. ما می‌خواهیم دیگر «قلعه» (شهرنو) در این مملکت نباشد که یک عده از زنهایی که فرزندان این مملکت و این کشور هستند به بدبختی کشانده شوند. زنهای ما به عصر جاهلیت پهلوی، شرک پهلوی و شرک خاندان سلطنتی که منشأ همه مفاسد بودند برنگردند و همان‌طوری که مسئولیت اسلامی و ایرانی خود را تا به حال به‌خوبی انجام دادند ادامه پیدا کند."، کاملاً به‌عکس آنچه از آیت‌الله طالقانی نقل می‌شود. در کتاب «پرتوی از قرآن» در تفسیر سوره نساء، آقا مفصل درباره حجاب صحبت کردند و به حجاب اقوام و مذاهب مختلف و خانم ایندیرا گاندی اشاره کردند که وقار و جایگاهشان را حفظ می‌کردند.

وحیده طالقانی یادی از دوران زندان‌رفتن‌های پدر کرده و می‌گوید‌: وقتی ما ملاقات می‌رفتیم زندانی را یک طرف می‌گذاشتند و ما هم طرف دیگر و بین ما یک تور سیمی بود. یک نفر هم می‌ایستاد تا زندانیان چیزی تبادل نکنند و به‌سختی ممکن بود چیزی به آقا بدهیم. گاهی نگهبان به‌خاطر نظر لطفی که به آقا داشت از قصد رویش را برمی‌گرداند و خودش را به ندیدن می‌زد و ما تبادلاتی انجام می‌دادیم و یا دست‌نوشته‌ها و اعلامیه‌ها را از ایشان می‌گرفتیم. زمانی که در بند بودند، هرکس مسئول کاری می‌شد ولی به آقا می‌گفتند "ما کار شما را انجام می‌دهیم و شما به مطالعه‌تان بپردازید".

** ماجرای دستگیری فرزندان آیت‌الله طالقانی/ "فکر می‌کرد ساواکی‌ها دستگیرشان کردند"

وی درباره ارتباط پدرش با امام خمینی(ره) خاطرنشان کرد: آقا چون فکر عمیق‌تری نسبت به سایرین داشت، بیشتر نظراتشان مورد پسند امام هم واقع می‌شدند. بعد از فوت آیت‌الله طالقانی، امام چندین عنوان مختلف برای ایشان به‌کار بردند همچون  شمشیر مالک اشتر، نائب پیغمبر(ص)، ابوذر و... که ثبت هم شده است و این دو نفر با یکدیگر خیلی هماهنگ بودند. زمانی که پسرهای آقا توسط آن کمیته خودساخته دستگیر شدند، خلیل رضایی (پدر رضایی‌ها) خانه‌اش را در اختیار آقا گذاشت که در خیابان طالقانی هم واقع است و یادم هست آقا در اتاق حرکت می‌کرد و لا اله الّا اللّه می‌گفت، فکر می‌کرد ساواکی‌ها بچه‌ها را دستگیر کرده‌اند تا با زندانیان سلطنت‌طلب مبادله کنند. بعد که ماجرا فاش شد، اعضای آن کمیته درخواست عذرخواهی کردند. پسرها که دیدند آقا ناراحت هست، ایشان را به‌ شمال بردند که خستگی دَر کند. در غیاب آقا کشور شلوغ شد و مجاهدین خلق شروع به شلوغ‌کاری کردند که مثلا آقای طالقانی قهر کرده است وبه‌نحوی می‌خواستند از این کار آقا علیه انقلاب بهره‌برداری کنند. امام که این شرایط را دید به حاج احمدآقا گفت "بگو آیت‌الله طالقانی برگردد". حاج احمد هم به هر طریقی بود آیت‌الله طالقانی را پیدا کرد و به قم آمدند. آقا هم  یک سخنرانی در فیضیه کردند و گفتند "چرا شلوغ‌کاری می‌کنید؟ من هروقت دلتنگ می‌شوم به اینجا می‌آیم و از امام آرامش می‌گیرم".

از راست به چپ: مادرِهمسر آیت‌الله طالقانی، وحیده، بتول‌خانم (مادر وحیده)، آیت‌الله طالقانی، مجتبی و مهدی طالقانی

 

 در غیاب آقا کشور شلوغ شد و مجاهدین خلق شروع به شلوغ‌کاری کردند. امام به حاج احمدآقا گفت "بگو آیت‌الله طالقانی برگردد". حاج احمد هم به هر طریقی بود آیت‌الله طالقانی را پیدا کرد و به قم آمدند. آقا هم  یک سخنرانی کردند و گفتند "چرا شلوغ‌کاری می‌کنید؟ من هروقت دلتنگ می‌شوم به اینجا می‌آیم و از امام آرامش می‌گیرم".

 


وحیده طالقانی مانند بقیه خواهران و برادرانش ماجرای فوت آیت‌الله طالقانی را همچنان مبهم می‌داند و معتقد است: شبی هم که آقا فوت کرد محافظ‌شان در منزل نبود، نه مادرم و نه محافظ، هیچ‌کدام نبودند. برق‌های خانه خاموش شده بود، تلفن هم قطع بود و فقط خانم پایینی یک چراغ نفتی برایشان می‌آورد. بعد از نیم ساعت الی یک ساعت از رفتن نمایندگان شوروی حال آقا بد می‌شود. اطرافیان آقا همه انسان‌های دلسوخته و زجرکشیده بودند مانند آقای چهپور، شبستری و... که نمی‌شود به اینها شک کرد ولی برخی معتقدند کار همان عوامل شوروی بود.

وی افزود:‌ اخیراً هم سنگ قبر آقا را عوض کردند و نوشتند "به‌عارضه سکته قلبی درگذشت"، و نمی‌دانیم چه‌کسی این جمله را اضافه کرد، به‌هرحال فوت آقا علامت سؤال دارد. آقا غذای آن‌چنانی نمی‌خورد که عارضه چربی داشته باشد. علت رفتن‌شان به خانه چهپور هم برای این بود که محیط بزرگی برای حرکت داشت و می‌توانست قدم بزند و ورزش کند.

** فدائیان اسلام قبل دستگیری غسل شهادت کردند و خضاب بستند

دختر آیت‌الله طالقانی درباره پناه دادن پدرش به اعضای فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی اظهار داشت: روزهای آخر زنده بودن فدائیان اسلام آقا به آنها پناه دادند. ما یک فامیل در انتهای خیابان قلعه وزیر (امیریه) داشتیم که گفته بود "نمی‌توانم آنها را نگاه دارم". آقا هم اینها را در خانه خودش در همان خیابان جا داده بود. اینها هم عادت داشتند صبح‌ها سحرگاهان اذان می‌گفتند. آقا هم می‌گفت "مرد حسابی، شما تحت تعقیب هستید. اگر دستگیر شوید برای من هم بد می‌شود."، بعد از مدتی رژیم متوجه می‌شود که اینجا پنهان شده‌اند. یادم هست وقتی داشتند منزل ما را ترک می‌کردند حمام رفتند، غسل کردند و حتی خضاب کردند و همدیگر را در آغوش کشیدند و آماده شهادت شدند، از اینجا به یک خانه‌ای می‌روند و آنجا مخفی می‌شوند که گویا صاحب‌خانه گروهبان بوده و آنها را لو می‌دهد و دستگیر می‌شوند. فقط آقای عبدخدایی به مشهد می‌رود و نجات پیدا می‌کند و بقیه به شهادت می‌رسند.

وی افزود: آقا در ماجرای نهضت ملی شدن نفت هم تذکرات لازم را به مصدق و کاشانی بابت اطرافیانشان داده بود و دعوت به وحدت می‌کرد. درباره فدائیان هم در این کتابچه که سخنرانی آقا بر سر مزار مصدق است، چنین می‌گویند: "فدائیان اسلام جوانان پرشور و مؤمن راه باز می‌کردند و موانع را برطرف می‌کردند. یک مانع از سر راه برداشتند انتخابات آزاد مشروع شد. مانع دیگر را برداشتند صنعت نفت ملی شد".

اگر خوشت اومد لایک کن

2
آخرین اخبار