چمران؛ نماد یک مسلمان مبارز تحصیکرده

در امریکا از کار و همسر و فرزندانش دل کنده بود و جز خودش شخص دیگری نمی‌دانست او چه تصمیم سختی را گرفته است.

به گزارش راه شلمچه، دکتر چمران نماد یک مسلمان مبارز تحصیلکرده است. یک فرمانده بزرگ با چهره‌ای آرام که در سخت‌ترین لحظات رفتار و سکناتی مطمئن نشان می‌داد. وجود شخصیتی مثل شهید چمران برای جبهه‌ها یک برگ برنده بود. فرمانده چریک و عملگرای دفاع مقدس با آن کاریزمای شخصیتی، نیرو‌ها را شیفته جبهه و جهاد می‌کرد.

دکتر چمران زیاد حرف نمی‌زد و سبک زندگی‌اش بهترین معرفش بود؛ ساده‌زیست و رها از تعلقات دنیوی. کسی که در عین موفقیت، دلبستگی مادی چندانی به دنیا نداشت و مهم‌ترین دغدغه‌اش رهایی و آزادگی مسلمانان از چنگ ظالمان و یافتن درمانی برای آلام‌شان بود. شهید چمران درباره دلایل حضورش در لبنان چنین نوشته است: «من نماینده محرومین و مستضعفین جنوب لبنان هستم که همه روزه زیر آتش توپخانه سنگین و بمب‌های هواپیما‌های اسرائیل می‌سوزند. من از منطقه‌ای آمده‌ام که بیش از نیمی از آن به کلی نابود شده است، از شهر‌هایی که حتی یک دیوار سالم آن به جای نمانده است، روستا‌هایی که همه اهالی آن گریخته‌اند، مناطقی که زیر سیطره سیاه اسرائیل و سعد حداد، عامل اسرائیل، فرورفته است، ناحیه‌ای که بیش از ۳۰۰ هزار نفر از مردم آن آواره شده و خانه و کاشانه خود را رها کرده‌اند، در سرزمین‌های دور، در کنار مدرسه‌ها و مسجد‌ها و کوچه‌ها و خیابان‌ها زندگی ذلت باری را به سر می‌آورند. من آمده‌ام که فریاد ضجه‌آلود شیعیان لبنان را زیر آسمان بلند ایران طنین‌انداز کنم.»

یتیمان را گرد خود جمع و برایشان پدری می‌کرد. در جمع نیروهایش نیز همین نقش را برعهده داشت و آن‌ها که بودن در کنار چمران را تجربه کرده‌اند، می‌دانند حضور داشتن و نفس کشیدن در جوار چمران چه فرصت مغتنمی در زندگی‌شان بوده است.

مصطفی چمران عارفی دل‌سوخته بود که در پی رسیدن به معبود می‌سوخت؛ مثل یک شمع ذره ذره از وجودش آب می‌شد و هر چه داشت را برای خشنودی خالق و خلق خرج می‌کرد. او در یادداشت‌هایش در امریکا اینچنین زیبا عشق و علاقه‌اش به معبود را توصیف می‌کند: «خدایا! نمی‌دانم تا کی باید بسوزم؟ تا چند رنج ببرم؟ در همه حال، همه جا و همیشه تو شاهد بوده‌ای. عشقی پاک داشتم و آن را به پرستش ذات مقدس تو ارتباط می‌دادم، ولی عاقبتش به آتشی سوزان مبدل شد که وجودم را خاکستر کرد. احساس می‌کنم تا ابد خواهم سوخت. شمعی سوزان خواهم بود که از سوزش من شاید بشریت لذت خواهد برد! خدایا! از تو صبر می‌خواهم و به سوی تو می‌آیم. خدایا تو کمکم کن.»

چمران ابایی از جهت از دست دادن نداشت. او از دنیا دست شسته بود. گویی چمران برای از دست دادن متولد شده بود. از زمان زندگی در امریکا تا زمانی که تصمیم به بازگشت گرفت، از مهم‌ترین دلبستگی‌های زندگی‌اش دل بریده بود. در امریکا از کار و همسر و فرزندانش دل کنده بود و جز خودش شخص دیگری نمی‌دانست او چه تصمیم سختی را گرفته است.

در لبنان در سادگی تمام زندگی می‌کرد. از مادیات زندگی دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت. مهم‌ترین عُلقه‌اش یتیم‌خانه‌ای بود که از بچه‌هایش مراقبت می‌کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، این بچه‌ها و دوستانش را می‌گذارد و به ایران می‌آید. پست و مقام در پیشگاه چمران هیچ ارزشی نداشت. او که قبلاً از زن و زندگی‌اش گذشته، این بار نیز تصمیمش را می‌گذرد. چمران با شروع دفاع مقدس، این بار از جانش می‌گذرد. جان عزیزش را در راه دفاع از میهن فدا کند تا با شهادتش چهره یک قهرمان پیش چشم یک ملت ترسیم شود.

شهید مصطفی چمران همچون سیمرغی بود که با شهادتش پَر درآورد و بزرگی‌اش عیان شد. نام چمران در پیشگاه تاریخ بلند و سرافراز است. دفاع مقدس هشت ساله با نام‌های بزرگ بسیاری گره خورده که نام شهید مصطفی چمران یکی از آنهاست.

         


                                

منبع: روزنامه جوان

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار