به گزارش راه شلمچه، سال 94، وقتی «ایستاده در غبار» در بخش نگاه نو جشنواره سیوچهارم اکران شد، کمتر کسی تصور میکرد کارگردان جوان این فیلم، ۶ حضور متوالی در جشنواره فجر را تجربه کند و هر سال، یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره را بسازد. کارگردان جوان سال 94، سال بعد با «ماجرای نیمروز» گل سرسبد جشنواره شد و سالهای بعد از آن، با «لاتاری»، «ماجرای نیمروز2» و «درخت گردو» وجوه مختلفی از توانایی خودش را به رخ سینمای ایران کشید. نوآوریهای تکنیکی در کنار انتخاب سوژههای ملتهب و حساس، مهدویان را به یک فیلمساز تبدیل کرد. او در پنجمین حضور متوالی، بهمن 98 سیمرغ بهترین کارگردان جشنواره را در حضور حاتمیکیا و کیمیایی به دست آورد تا نشان دهد اگر نه مهمترین، دستکم یکی از جدیترین فیلمسازان دهه 90 ایران است.
* پشت پا به دستاوردهای 5 ساله
«شیشلیک» اما بیش و پیش از هر چیز، پشتپای محمدحسین مهدویان به دستاوردهای خودش است! فیلم جدید این کارگردان کنجکاوی برانگیز، هیچ اتفاق ویژه یا دستاورد فرمی قابل توجهی ندارد. در «شیشلیک»، نه خبری از سبک فیلمبرداری خاص مهدویان است و نه بازیهای متفاوتی از بازیگران میبینیم. نمایش رضا عطاران هیچ ویژگی ممتازی ندارد، ژاله صامتی مخاطب را یاد سریال «زیرخاکی» میاندازد و پژمان جمشیدی به جز یکی دو سکانس، بازی درخشانی ارائه نمیدهد. پاشنه آشیل فیلم جدید مهدویان اما فیلمنامه است؛ چیزی که در آثار قبلی او یکی از عناصر اصلی موفقیت بود اما در «شیشلیک» فیلم را به اسارت خویش درآورده است.
* بیانیه به جای فیلمنامه
امیرمهدی ژوله برای «شیشلیک» نه فیلمنامه، که یک بیانیه نوشته؛ بیانیهای سیاسی که کنایههای صریحش، با حداقل ظرافت هنری در فیلم جانمایی شدهاند. شهرک «پشم ایران» در فیلم، نماد ایران است که در فقر و فلاکت مطلق به سر میبرد. ژوله برای هجو کردن ایران در «شیشلیک» رعایت حال هیچکس و هیچچیز را نکرده. او حتی دفاعمقدس و مفهوم شهادت را هم هجو میکند تا به هر نحو شده، به مخاطب بفهماند دارد نظام برخاسته ایران را مورد تمسخر قرار میدهد. آدمهای قصه، در فلاکتی بیپایان گرفتارند و به بیچارگی عادت کردهاند. آنها با بدبختی خو گرفتهاند و تمام وجودشان را وقف کار برای کارخانهای کردهاند که رئیسش، قرار است نمادی از مقامات حکومتی باشد. مهدویان و ژوله میتوانستند در «شیشلیک» به دنبال یک نقد اجتماعی یا فیلمی صریح در نکوهش تزویر و ریاکاری باشند، میتوانستند ناکجاآباد «پشم ایران» را برای بیان انتقادهایشان نماد کنند اما آنها به جای نقد، هجو میکنند و به جای دلسوزی، دست به تمسخر میزنند. برای همین است که نمیشود «شیشلیک» را یک فیلم انتقادی یا اجتماعی دانست. این فیلم در بهترین حالت، یک هجویه تند و تیز علیه کارگران است؛ هجویهای که برخلاف انتظار، حتی طنز درست و درمانی هم ندارد و در خنداندن مخاطب، ناتوان است.
* حربههای ناتوان
«شیشلیک» میخواهد کمدی باشد اما نیست. شوخیهای فیلم، کمجانتر از آن است که مخاطب را راضی کند. بار اصلی طنز در این فیلم، روی دوش چند متلک جنسی و چند رفتار زننده است که با کنایههایی قرار است مخاطب را یاد همجنسگرایی بیندازد و از تماشاگر خنده بگیرد. «شیشلیک» در استفاده از حربههای غیراخلاقی برای خنده گرفتن از مخاطب، تفاوت معناداری با فیلمهای زرد و سطحیِ گیشه ندارد و محمدحسین مهدویان از همان فرمولها برای خنده گرفتن از مخاطب استفاده میکند. اما با وجود این راهکارها هم، «شیشلیک» فیلم خندهداری نیست و احتمالا مخاطبی که با انگیزه تماشای یک فیلم طنز آن را انتخاب میکند، ناامید خواهد شد.
* سیاهنمایی و حتی فراتر از آن
فیلم جدید محمدحسین مهدویان، کلکسیونی از اغراقهاست. از همان ابتدا و سکانس مصاحبه کاراکتر هاشم (رضا عطاران) با تلویزیون، تا سکانس آخر، فیلم در حال مبالغه است. در جهان شیشلیک، مردم توسط آدمهای ظاهرالصلاح بدباطن، تا سرحد مرگ استثمار میشوند و نهتنها اجازه لذت بردن از زندگی را ندارند، بلکه حتی نام بردن از چیزی مثل «شیشلیک» میتواند برایشان خسارتهای سنگینی به دنبال داشته باشد. «امید» در جهان شیشلیک گم است؛ وجود ندارد. سایه سنگین ایدئولوژی بیبته مدیران کارخانه، بر همه اجزای زندگی مردم سایه انداخته و از نسلی به نسل دیگر، طبقهای از آدمهای فریبکار و بیاحساس را پدید آورده است.
مهدویان با عنوان «بهترین کارگردان جشنواره فجر38» پا به جشنواره سیونهم گذاشته است. انتظارات از بهترین کارگردان جشنواره سال قبل، علیالقاعده بالاست. «شیشلیک» اما در همان دقایق ابتدایی، مخاطب را از مهدویان ناامید میکند. کارگردان ما در فیلم جدیدش، حتی سایهای از فیلمهای خوب قبلی خود را هم به نمایش نگذاشته و فیلمی را به جشنواره سیونهم آورده که از نظر فرمی، فاصله زیادی با آثار قبلیاش دارد. از منظر محتوایی هم، «شیشلیک» یک هجویه غیرمنصفانه علیه مردم است که با کنایههایی گلدرشت، تصویری سیاه از ایران ارائه میکند و جایی برای امیدواری باقی نمیگذارد؛ انگار «شیشلیک» فقط فیلمی برای فروش است. زوج عطاران- جمشیدی فروش بالا را برای تهیهکننده تضمین کرده و کنایههای سیاسی فیلم هم حکم نمک را برای گیشه فیلم دارد. «شیشلیک» اما بعید است برای خالقانش جز پول، دستاورد قابل عرضه دیگری داشته باشد.
***
کمدی ضعیف
میکائیل دیانی: فیلم «شیشلیک» را پیش از آنکه بخواهند به خاطر محتوایش در جشنواره فیلم فجر رد کنند، باید به خاطر فرم مردودش میکردند. سینمایی تا این حد ابتدایی در قابها و نماها، حرکت دوربین غیرسینمایی، زومهای بیمعنی بدریخت، دکوپاژ دمدستی و ناهمگون با لحظه و موقعیت داستانی و بازیهایی یکی از دیگری بدتر، همه به اندازه کافی برای آنکه این فیلم حائز حضور در جمع فیلمهای منتخب جشنواره نباشد کافی بود. فیلم ترکیبی از چند بازیگر کمدی خوب است که کارگردان نتوانسته حتی یک موقعیت کمیک در آن خلق کند! این خود هنری است که رضا عطاران، پژمان جمشیدی و ژاله صامتی را در اختیار داشته باشی و نتوانی حتی یک لبخند از مخاطبانت بگیری! تصویرسازی از ایران آنقدر بد است که حتی مخاطب حاشیهنشین با همه فقر و تنگدستیاش هم نمیتواند آن را بپذیرد؛ اساسا موضوع نادارایی نیست، چرا که فقیر هم میتواند با شرافت زندگی کند اما فیلم تلاش دارد ایرانی بیشرافت و مفلوک را به تصویر بکشد و از این حیث فیلم کمدی تلخ نیست، بلکه کمدی کثیف است!
فیلمنامه بیشتر به یک شعارنامه سیاسی میماند تا یک متن نمادپردازانه و منتقدانه که ایرانی عقب مانده، مفلوک و متحدی برای ادامه بدبختی را نشان میدهد. فیلم را میتوان شمایلی از کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول دانست، همچنان که پوستر فیلم از آن کپیبرداری شده است. ۱۹۸۴ کتاب مشهوری است که در سال ۱۹۴۹ منتشر شده و بیانیه سیاسی شاخصی در توصیف نظامهای توتالیتر است.
جورج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقه شدید نسبت به ناظر کبیر (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری) وجود دارد. در جامعه تصویر شده گناهکاران براحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشود، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند و شهروندان مجبورند همیشه با چهرهای سرشار از خوشبینی و لبخند به این صفحات نمایش نگاه کنند تا کوچکترین شک و تصور نادرستی که نشاندهنده هرگونه نارضایتی فرد باشد، برای نمایندگان حکمرانان پشت صفحات نمایش ایجاد نشود، چرا که در غیر این صورت مورد غضب حکمرانان قرار میگیرند.
محمدحسین مهدویان بیشتر تلاش کرده فقر و فلاکت را برای مردم شوآف کند؛ آن هم با سرمایه اول مارکت!
******
نگاهی به فیلم «تکتیرانداز» ساخته علی غفاری
اسنایپر خمینی!
محسن جندقی: اگر دوست دارید یک فیلم سینمایی قهرمانمحور با داستان مهیج و در عین حال واقعی ببینید «تکتیرانداز» را از دست ندهید. تکتیرانداز به کارگردانی علی غفاری و بازی کامبیز دیرباز در ژانر فیلمهای دفاعمقدس را میتوان یک اتفاق ویژه میان فیلمهایی که قصد داشتند قهرمانان حقیقی و رویدادهای واقعی دفاع مقدس 8 ساله را روایت کنند به حساب آورد. تجربه فیلم سینمایی «اسنایپر آمریکایی» محصول سال 2014 به کارگردانی کلینت ایستوود نشان داد مخاطبان هنوز با فیلمهای رئال با محوریت قهرمان واحد ارتباط نزدیک برقرار میکنند. این فیلم راوی زندگی تکتیرانداز آمریکایی «کریس کایل» بود که نویسندگان آن تا توانستند وقایع غیرواقعی را چاشنی فیلمنامه کردند تا محصولی در حد یک فیلم هالیوودی تحویل دهند. این در حالی است که 8 سال دفاعمقدس ایران پر است از قهرمانان واقعی که بیان حقیقت درباره آنها در روزگار امروزی شعار و اغراق به نظر میرسد.
«تکتیرانداز» علی غفاری روایتگر بخشی از زندگی شهید عبدالرسول زرین، شکارچی ماهر دفاعمقدس است که در نبردهای حساس موفق شده بود با شلیکهای طلایی خود پیروزیهای حساسی را نصیب ایران کند. با توجه به مهارت مثالزدنی «شهید زرین» به وی لقب «صیاد خمینی» داده بودند؛ چیزی که در فیلم تکتیرانداز نیز به آن اشاره میشود.
آفت فیلمهای قهرمانمحور با قهرمانان حقیقی، فیلمنامه غیرواقعی و غیرحقیقی است؛ در چنین فیلمهایی، وقتی فرم بر محتوا چیره شود دیگر نمیتوان از مخاطب انتظار داشت قهرمان فیلم را باور کند. به عبارت بهتر، سختترین کار نویسندگان و کارگردان چنین فیلمهایی این است که قهرمان زمینی جذاب خلق کنند تا یک قهرمان سوپرمنی تکراری و تهوعآور! علی غفاری موفق شده یک قهرمان حقیقی را با کمترین شعار ممکن به مخاطب معرفی کند. غفاری برای این کار تفاوت یک قرارگاه ارتش حرفهای حزب بعث عراق را با فضای قرارگاه ایرانی پررنگ میکند و مخاطب با 2 اتمسفر بسیار متفاوت مواجه میشود. همچنین تاکید بر تکلم کامبیز دیرباز در نقش شهید عبدالرسول زرین با لهجه اصفهانی، شاید در ابتدای فیلم توی ذوق بزند اما به سوپرمن نشدن قهرمان فیلم کمک زیادی میکند. کامبیز دیرباز در «تکتیرانداز» همان بازی همیشگی خود را به نمایش میگذارد و با اینکه در اجرای لهجه اصفهانی کمی مشکل دارد اما توانسته تا حدی از پس آن برآید. در بحث فرم چیزی که خیلی توی ذوق میزند بازی حسین شریفی در کنار کامبیز دیرباز است؛ شریفی در نقش رزمنده نوجوانی که قرار است منتقم برادرش شود بازی میکند اما موفق نمیشود سطح بازی خود را به کامبیز دیرباز برساند با این وجود بار تک موقعیتهای کمدی فیلم به همراه دیرباز بر دوش وی است. البته محتوای فیلم به اندازهای قوی است که میتوان تا حدودی از خلأهای فرمی فیلم سینمایی چشمپوشی کرد. علی غفاری با «تکتیرانداز» نشان داد توانایی بالایی در کارگردانی فیلمهای قصهگوی دفاعمقدس دارد و از زیادهگویی و شعار و اغراق بیزار است و همین موضوع کمک بسیاری به جذابیت فیلم میکند. تکتیرانداز یک فیلم اکشن هالیوودی نیست، بلکه یک فیلم اکشن دفاع مقدسی است با یک قهرمان حقیقی نه سوپرمنی.
منبع؛ وطن امروز