راه شلمچه- علیرضا معاف: جامعه نخبگان دینی و معرفتی و مدیریت ارشد اجتماعی – فرهنگی کشور ما در سالهای اخیر با یک سوال راهبردی و محوری مواجه بوده اند که آیا برنامه های مناسبتیِ جمعی و مناسکیِ گروهی همچون راهپیمایی اربعین، مراسم های باشکوه و جذاب هیأتهای عزاداری در محرم، اعتکاف رجبیه جوانان دانشجو و دانش آموز و جشنهای خیابانی و عیدانه مردم در عید غدیر خم را می توان ملاک، شاخص، سنجه و یا محکی مناسب برای ارزیابی و سنجش دینداری و دین ورزی مردم ایران دانست و آیا میتوان گرایش و کشش فزاینده توده های مردم به راهپیمایی اربعین، مهمانی ده کیلومتری غدیر و نمازهای عید فطر و مراسمهای شبهای قدر و مراسم دهه اول محرم را ملاکی بر موفقیت نظام جمهوری اسلامی در افزایش گرایش مردم به دین و دینداری و توسعه ولایت اهل بیت دانست؟
سوال روشن آن است که آیا مردم در 45 سال اخیر دیندارتر شدهاند یا بیدینتر شدهاند؟ دلایل صاحبان هر دو ادعا چیست و نقش نظام جمهوری اسلامی در هر یک از این دو فرایند چیست؟ آیا در 4 دهه اخیر، بسط توحید و نگاه توحیدی و تفکر توحیدی، تعمیق نگاه ولایی، توسعه فرهنگ اخوت، مروت و فتوت و گذشت و ایثار، توسعه بی سابقه محبت اهل بیت و شکوفایی عشق ورزی عملی به اهل بیت، رخ داده است یا نه؟
اکنون و به مناسبت حضور بی سابقه و میلیونی مردم تهران و ایران در جشن بزرگ غدیر و به بهانه شوق و ذوق و سوق دیدنی مردم تهران و ایران در جشنهای عیدانه غدیر، در این مقال تحلیلی-تعلیلی، از زوایای گوناگون ادعاهای متکثر و متفاوت پیرامون این مساله را می کاویم.
نگارنده معتقد است نظام جمهوری اسلامی دانسته و خواسته و البته توانسته که با توجه به مناسک جمعی و اجتماعات دینی، گرایش مردم به مفاهیم دینی و آموزه های دین را افزایش دهد و توجه مردم به امور دینی را جلب کند. البته در نقطه مقابل، رویکردی است که با اعتراض به منسکسازی و طرح ایده «فربهگی مناسک»، می خواهد به جمهوری اسلامی بگوید که شما با منسکسازی کار مهمی نکردید و مردم را دیندارتر نکردید! و با وجود اینکه اکثر این مباحث «لهجه جامعهشناختی» و «پوشش مردم شناختی» دارد، اما بسیاری از آنها «خاستگاه سیاسی» و «عینک سیاسی» دارد.
به عنوان مثال در چند سال اخیر و بعد از ماجرای فوت مرحوم «مرتضی پاشایی» (خواننده پاپ) برخی اساتید سکولار در دانشگاه تهران، تعداد بالای جمعیت تشییع این خواننده در مقابل «تالار وحدت» را به رخ نظام می کشیدند و از آن نتیجه گیری میکردند که جوانان با ارزشهای دینی خداحافظی کرده اند. اما همان استادان وقتی صحبت از استقبال میلیونی مردم از سرود «سلام فرمانده» می شد، آن را بی اهمیت می دانستند و یا حاضر نبودند راجع به دلالت های اجتماعی تشییع شهدای غواص یا شهید محسن حججی یا تشییع بی نظیر حاج قاسم سلیمانی سخن بگویند.
حال سوال اینجاست که چگونه اجتماع چند صد نفر در برابر تالار وحدت، «بینظیر» میشود، اما این حجم گسترده استقبال از پدیده «سلام فرمانده» و یا استقبال میلیونی از مهمانی غدیر یا تشییع شهدا یا راهپیمایی اربعین، بیاهمیت و فاقد دلالت تلقی می شود؟!
همینجا مناسب است تا به یک چالش در روایت از شرایط دینی کشور اشاره کنم که حول محور «دو روایتِ عمده» و «دو نگاه کلان» شکل گرفته است؛ یک روایت مدعی است که نظام، «دین» را وارد «حکومت» کرده و مسئول معضلات اقتصادی و معیشتی و نیز امور دینی ـ فرهنگی، به طور همزمان بوده است؛ لذا حکومت مسئول دینزدگی و عامل کمشدن گرایش مردم به دین شده است.
روایت دیگر این است که گرایش مردم به دین، ارزشها، خدا، پیامبر(ص)، امیرالمومنین، اهل بیت(ع)، امام حسین(ع) و عاشورا، بعد از انقلاب و در عصر جمهوری اسلامی بیشتر شده است و هر دو گروه و هر دو روایت نیز برای ادعای خود استقراء تام و ناقص، پیمایش و نظرسنجی و تحلیل ارائه می کنند!
نگارنده با دلایل استنتاجی و استقرائی و اثباتی متعدد قائل به روایت دوم است و معتقد است گرایش مردم به دین در چهار دهه اخیر افزایش تصاعدی و جهشی و لگاریتمی داشته است و این افزایش قابل توجه را هم با «نظرسنجی» و هم با منطق دیگری که ارزیابی «ترندها» و بررسی «روندها» است میتوان اثبات کرد. مگر می توان اجتماعات میلیونی و مناسک گروهی را در فهم جامعه ایرانی دخیل ندانست و توجه به «غدیر» و «اربعین» که یکی از اضلاع تمدّنی ما هستند را به راحتی و بدون تفسیر، رها کرد؟ در اثبات مطلب فوق الذکر و این موضع خاص چند پرسش مهمّ مرتبط را میتوان مطرح کرد و پاسخ داد:
اوصاف اصلی جامعهی دیندار چیـست؟
نسبت دینداری مردم با «انقلاب اسلامی» چیست؟
دینداری فرایندی مکانیزمی یا دینامیسمی است؟
ملاک و شاخص درستِ سنجشِ دینداری چیـست؟
سنجشِ دینداری در جامعه امری ممکن یا ممتنع است؟
آیا «خوانش مناسکی» برای تحلیلِ دینداری سنجه مناسبی است؟
اوصاف اصلی یک اجتماع دینیِ مورد پذیرش و قبول دین چیست؟
تأثیر عناصری مثل عوامل اقتصادی و مشکلات معیشتی بر دینداری چگونه است؟
پاسخ به این پرسشها در پذیرش یکی از دو روایت فوق الذکر، مؤثّر و تعیین کننده است و چند سرفصل راهبردی را موضوع پژوهش ما قرار می دهد:
1. اینکه «اجتماع دینی» چه نسبتی با «نصّ» و «سنّت» پیدا می کند، حائز اهمیت است و در سنت نبوی و علوی اجتماعات دینی چه جایگاهی داشتهاند؟
2. مفهوم شناسی «نُسک» در قرآن و واژه شناسی «مناسک» در مباحث مطروحه چه نسبتی با هم دارند؟
3. انقلاب اسلامی یک نقطه عطف در دینداری مردم از جنس معنویت و ایمان ملی مردم به شمار می رود که «تقعُّر» دینداری را به «تحدُّب» دین مداری تبدیل کردهاست. در «حرکت» عمومی مردم ایران، «نقطه عطف» رخ داده و جهت رو به پایین به سمت بالا رفته است، آیا در ادامه این روند افزاینده ادامه یافته است؟
4. دینداری مردم، یک امر «تشکیکی» است، لذا در مواجهه با مناسک نباید رویکرد مطلق داشت (در نگاه به دین و مردم باید نگاه نسبی و فازی و غیر مطلق داشت).
5. باید به وجه «پویایی» در دینداری توجه شود و دوگانه دینداریِ مکانیسمی یا دینامیسمی حل شود.
6. برخی دوگانهها در دینداری وجود دارد؛ مانند دوگانه «دینداری» و «بیدینی» مردم، «دین سخت» و «دین آسان»، «دین فقهی» یا «دین عرفانی»، «دین طریقتی» و «دین شریعتی» و... . بیش از هزار سال است که این دوگانهها در سنتهای عرفانی، فلسفی، ادبی، فقهی ما نمود داشتهاند؛ لذا اینکه در میانه این دوگانهها چه انتخابی صورت گیرد، در تفسیر ما از دینداری مردم مؤثر خواهد بود. به عنوان مثال مردم ایران در دوگانه دینداری-بی دینی، همواره دینداری را برگزیده اند اما در دوگانه دین سخت و دین آسان، همواره دین آسان را برگزیده اند و یکی از دلایل محبوبیت فراگیر شخصیتهایی مثل حافظ در فرهنگ ایرانی، همین نکته است که حافظ، دین آسان را نمایندگی می کند.
7. بر اساس منطق قرآن و نهجالبلاغه، شاخص های دینداری قابل احصاء است؛ در نگاه قرآنی، انبیاء بنیاسرائیل جامعهی دینی آن دوره را مبتنی بر شاخصهایی نقد میکردند و قرآن و نهجالبلاغه مجموعهای از شاخصها برای دینداری ارائه میدهند.
الف) یکی از این شاخص ها در منطق قرآن، «شریعت» و «اقامه دین» است:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّین؛ آئینى را براى شما تشریع کرد که به نوح(ع) توصیه کرده بود، و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم(ع) و موسى(ع) و عیسى(ع) سفارش نمودیم که «دین» را برپا دارید.» (شوری: 13)
ب) شاخص دیگر، توجه مردم به «امر جامع»، و استیذان از امام جامعه است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِه؛ مؤمنان واقعى کسانى هستند که ایمان به خدا و رسولش آوردهاند و هنگامى که در کار مهمّى با او باشند، بدون اجازه او به جایى نمىروند؛ کسانى که از تو اجازه مىگیرند، آنان ایمان به خدا و پیامبرش آوردهاند.»(نور: 62)
اگر امام جامعه حکم جهاد میدهد، مردم انجام میدهند یا خیر؟ پدیده دفاع مقدس و مدافعان حرم شاخص مهمی در این زمینه هستند.
ج) در سطحی دیگر اساساً «دین» میتواند در سه لایه مرسوم «اخلاق»، «احکام» و «عقاید» بحث شود؛ چنانکه پیامبراکرم(ص) می فرمایند:
«إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ» (الکافی؛ ج1، ص32)
که در این معنا، «احکام»، روبنا و «اخلاق»، درونمایه دین است که حول محور «عقائد» شکل میگیرند.
د) تعبیر دیگری که می تواند در تعیین شاخص دینداری به ما کمک نماید، این روایت ارزشمند است که می فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»(تفسیر فرات الکوفی؛ ص430)؛ یعنی «دین» چیزی غیر از «محبت» و «نفرت» نیست. بنابراین، محبت مردم به اهل بیت(ع) در سطوح مختلف قلبی، زبانی و محبت عملی، می تواند شاخص دینداری باشد.
با این ملاک و سنجه، نوع گرایش مردم به راهپیمایی اربعین و جشن غدیر یکی از مهمترین شاخصها در فهم میزان دینداری مردم است.
هـ) همچنین «قیام لله» جزء شاخصهای دینداری است. اینکه جامعه «قیام لله» میکند یا نمیکند؟! باکیفیتترین نوع دینداری به «قیام لله» میرسد (همچنانکه رهبر معظم انقلاب در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» بدین امر پرداخته اند)
و) آیتالله شاهآبادی(ره) در کتاب ارزشمند «شذرات المعارف»، جامعه اسلامی را آسیبشناسی میکند و راهکارهای اصلاحی آن را نیز بیان میکنند؛ ایشان درباره سنجش «دینداری جمعی» میگویند اگر میخواهید ابعاد سیاسی دین را بفهمید، به مفهوم این آیه شریفه توجه کنید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»(حجرات: 2)
یعنی مقابل حرف حکومت اسلامی حرف نزنید؛ و سپس در آیات بعد میفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(حجرات:10)
مفهوم «اخوّت»، بعنوان یک امر اصیل در جامعه دینی، یک شاخص دینداری است. آیا برای اخوت، تجلی بالاتر از حرکتهای مردمی شیعیان در مواکب مردمی اربعین و غدیر و محرم می توان یافت؟
ز) امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه سه سبک دینداریِ ناکثین، قاسطین و مارقین را نقد میکنند؛ با اینکه این گروهها در جامعه دینی افراد ظاهراً متدینی بودند و ادّعای دینی داشتند، اما حضرت سبک دینداری اجتماعات آنها را انحرافی میدانستند.
ح) امام حسین(ع) در ضمن نقدی که از جامعه زمانه خود دارند، شاخص دینی هم ارائه می دهند:
«الاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیَّانُونَ»
در این منطق، «آمادگیِ جانفشانی برای دین» شاخص است؛ یعنی جامعهای که آمادگی جان فشانی برای دین خدا داشته باشد، جامعه دینی است و از این منظر، ایثار و شهادتطلبی ـ که در زمانه و جامعه ما در رزمندگان و شهدای مدافع حرم تجلی یافته است ـ شاخص محوری تحقق جامعه دینی است؛ اگر امام حسین(ع) امروز حضور داشتند، شهید حاج قاسم سلیمانی و یاران شهیدش را ملاک قرار می دادند برای اینکه ثابت کنند جامعه ایرانی یک جامعه دینی است.
ط) در ارزیابی دینی بودن جامعه، شاخصهای دیگری هم در سنتهای فکری ـ معرفتی ما وجود داشته و دارد؛ مثلاً «حافظ» در سنت عرفانی، جامعه دینی را بر پایه «ریا» یا «نفاق» مورد نقد قرار می دهد. همچنین «فارابی» در سنت فلسفی، ضمن طرح شاخص هایی برای آرمانشهر و انواع مدینه، یک سبک انتقادی به جامعه دارد. یا مثلاً در معاصرین، «شریعتی» فهم «مارتین لوتری» و «پروتستانی» از دین دارد و به مدلهای کاتولیکی از دین نقد دارد؛ وی در کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی»، به سبک مناسکیِ کاتولیکی انتقاد می کند. بنابراین در سنجش دینداری ادبیات غنی در میراث فکری و معرفتی ایرانیان وجود دارد.
8. در تحلیل میزان دینداری جامعه ایرانی به صراحت معتقدم که صورتبندیهای دینداری که از سوی جامعه شناسان سکولار و جامعهشناسیِ مرسوم ارائه می شود دچار خطاست و شاخص ها و ملاکهای ما در سنجش دینداری ایرانیان و همه اقوام باید از قرآن، نهجالبلاغه و روایات، استخراج گردند و آیات متعددی از قرآن کریم به این شاخصها پرداخته اند.
ما با «سنجههای سکولار» نمیتوانیم دینداری جامعه را بسنجیم و این خودش یک پارادوکس است که سنجش دینداری را به آموزه های سکولارها ارجاع دهیم. چرا دینداری را در قالب جامعه شناسیِ مرسوم و سکولار میسنجند درصورتیکه اساساً جمهوری اسلامی تعریفی از تشیع ارائه نموده است که یک وجه سیاسی-اجتماعی مهم دارد که در علوم سکولار از آن عبور شده یا مغفول مانده است.
روایت سکولار، به «مناسکسازی» اعتراض میکند، درحالیکه اساساً در سنت نبوی(ص)، مناسکسازی هم طریقیت و هم موضوعیّت دارد. پیامبراکرم (ص) در نسبت با موضوعات و مسائل اجتماعی، «مسجد» میساختند؛ بیش از هفتاد مسجد تاسیس کردند و برای هر اتفاق یک مسجد میساختند. این رویکرد مؤید قرآنی نیز دارد که مسجد و معبد (زمینه سازی برای مناسک) جهت رونق دینداری مورد توجه بوده است:
«فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا؛ گروهى مىگفتند بنائى بر (جنازه) آنان(اصحاب کهف) بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوئید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است (ولى آنان که از رازشان آگاهى یافتند و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازیم (تا خاطره آنها فراموش نشود).» (کهف: 21)
روایت سکولار، تعبیر «ظاهرگرایی» یا «قشریگرایی» را برای «مناسک» بکار می برد، درحالیکه قرآن کریم تعظیم شعائر دینی را نشانه تقوای قلب می داند:
«وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»(حج: 32).
علامه طباطبایی(ره) معتقدند که «تعظیم شعائر دینی» نشانه عمیقترین نوع دینداری است.
روایت سکولار، تصور می کند جمهوری اسلامی از مناسک دینی نفع میبرد و در مقابل از چهارشنبه سوری هراس دارد. اما واقعاً اینگونه نیست؛ برخی از همان کسانی که در چهارشنبه سوری از روی آتش می پرد، در شب حضرت علی اصغر(ع)، نذری میدهند و یا مثلاً ممکن است درصد زیادی از مردم «روزه» بگیرند، اما بخشی از همانها که «روزه» می گیرند، «نماز» نخوانند. این پیچیدگی های امر دینی را چگونه می توان در پیمایش های دینداری مشاهده نمود، وقتی درک درستی از نسبت «دین و مردم» یا «دین و دولت» وجود نداشته باشد؟! برخی افراد دو دهه است که با مشاهده ظواهر برخی جوانان، جوانان را دین گریز و معنویت ستیز و قرآن پرهیز تلقی می کنند؛ اما در هر رویداد بزرگی نظیر راهپیمایی اربعین یا مهمانی میلیونی غدیر تحلیلهای سکولارها به هم می ریزد. در یک جمله، جامه تحلیلهای سکولار بر تن جامعه اسلامی نمی خورد و برخی تنگ و برخی گشاد است.
در روایت درون دینی از مناسک دینی، مناسک سازی، اگر اولا خارج ازچارچوب اصول شریعت نباشد و ثانیا نتیجهاش تقویت «ایمان و امید» مردم باشد؛ نه تنها اشکالی ندارد، بلکه انجامش ضروری و مصداق این روایت پیامبر اکرم(ص)است که فرموده اند: «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجرُهاوَأَجرُمَن عَمِلَ بِها.»
همه می دانند که در پدیده مناسک سازی، جمهوری اسلامی کنشمند و کنشگرِ این ماجراست و رهبر انقلاب به مثابه یک امر راهبردی به «مناسک» توجه دارند و این توجه، یک مسئله تبلیغاتی نیست؛ بلکه اجتماعات عظیم دینی و مناسک جمعی به درستی نشاندهنده گسترش و تعمیق امر ولایت اهل بیت(ع) است که فرمود:
«وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ؛ و (در اسلام) به چیزی بیش از مسئله «ولایت» ندا داده نشده(توجه داده نشده).» (الکافی؛ ج2، ص18)
بنابراین شاخص های دینداری مردم باید از متون دینی استخراج شود و این زوایه دید متفاوت، از تحلیل اندیشه دینی یا نظریههای معرفت دینی برمی خیزد و سطح و نوع دینداری در رویکرد درون دینی طبعاً با ملاکهای متفاوتی ارزیابی می شود.
9. مثال مهم دیگر در فهم جامعه ایرانی، تشییع حاج قاسم سلیمانی است؛ حاج قاسم بعنوان یک سردار سپاه، یک شخصیت جهتدار و ایدئولوژیک در میانه یک موضوع اختلافیِ اجتماعی (نسبت ایران با سوریه در جنگ با داعش) قرار گرفته است و در چنین وضعیتی مورد تکریم انبوه مردم در تهران و شهرستانها قرار گرفته است. این پدیده تشییع با یکسری آرمانها و ارزشها پیوند میخورد که نمی توان آن را نادیده گرفت. حاج قاسم شخصیتی بی طرف نبوده است که تشییع بی نظیر او را دیگران بتوانند مصادره کنند.
10. نمونه مهم دیگر جشن خیابانی و باشکوه روز عید غدیر است که سال گذشته برای اولین بار برگزار شد و برگزارکنندگان این مراسم، اصلاً برآورد چنین استقبالی را نمیکردند و شوکه شدند و امسال با شکوه چندبرابری برگزار شد. همانگونه که در ابتدای یادداشت هم عنوان شد، باید در مشاهده و تحلیل پدیدهها بسیار دقت کرد؛ چرا اسکیت سواری دویست دختر و پسر در شیراز مسئله جامعه شناسان میشود و از این اتفاق، ده ها ادعا پیرامون نسل بی دین و نسل ضداسلام و ضد انقلاب و...، بیرون می آید؛ اما جمعیت میلیونی تشییع حاج قاسم، اربعین، غدیر و ... که گرایش واضح ارزشی مردم را نشان میدهد، با «تفسیرهای سکولار» حاشیهرانی می شود؟ البته نظام اسلامی نیز نباید با مشاهده اینگونه تجمعات دچار خودشیفتگی و خود مرکزپنداری شود و از مشکلات غفلت کند؛ اما این پدیده های مهم نشان دهنده یک واقعیت اساسی است و آن اینکه براساس شاخص های قرآنی و روایی، جامعه ما دینیتر شده است و اگر بناست دینداری مردم مورد ارزیابی قرار گیرد باید بر اساس شاخص های دینیِ مستخرَج از قرآن، نهجالبلاغه و روایات اهل بیت(ع) انجام گیرد.
مجددا تاکید میکنم که ضمن توجه به تعریف شاخصهای جامعه دیندار، باید به این امر توجه شود که نمیتوان با سنجهی سکولارِ فردی، اجتماعات دینی را تحلیل نمود، در حالیکه به تنوع سطوح دینداری، به تشکیکی بودن و فازی و نسبی بودن جامعه توجهی نشده است. زاویه نگاه قرآنی یک نگاه متفاوت است از نگاه انفعالی در برابر فرآیند مدرنیزاسیون یا وسترنیزاسیون یا لیبرالیزاسیون که سعی می کند مناسک سازی جمهوری اسلامی را در فرآیند «ملّتسازی» تعریف کرده و تمام مناسک دینی ـ فرهنگی را به افزایش اعتماد به نفس سیاسی حکومت تقلیل دهد.
نکته کلیدی دیگر آن است که اجتماعات دینی ـ فرهنگی(امری که رهبر انقلاب از آن به «تقوای جمعی» تعبیر می کند)، فارغ از دینداری افراد، به اراده و هویت جمعی ملت ایران کمک می کند و از این رو واجب است که عناصر اصلی نظام در این امور ورود داشته باشند؛ هرچند نکته مهم این است که این قبیل اجتماعات باید «مردمی» باشد. بعثت پیامبر(ص) در یک ساختار مردمی به نام «مسجد» امتداد می یابد، «هیئت» یک ساختار مردمی بر اساس عاشوراست؛ «انقلاب اسلامی» هم ساختار مردمی خود را در «بسیج انبوه مردم» متجلی کرد؛ لذا «راهپیمایی غدیر» نیز نباید با این حجم مداخله حاکمیتی برگزار شود و ضمنا باید به شکل خودجوش در شهرهای مختلف تکثیر پیدا کند. بدیهی است که این اجتماعات باید در کلانشهرها با رعایت لوازم مربوطه (خصوصاً انتخاب درست مسیر راهپیمایی، پیشبینی درست از جمعیت و پذیرایی متناسب) صورت پذیرد و مهمتر از همه اینکه امور میدانی اجرایی این اجتماعات به خود به مردم سپرده شود.
این خطاست که برخی سکولارها فکر می کنند که دولت اسلامی «منسکسازی» میکند تا فرآیند «ملتسازی» را با آن پیش ببرد. این مسیرها در حرکت نظام دینی «اصالت» دارد و «اعتباری» نیست و فارغ از مدرنیزاسیون، این از وظایف حکومت دینی است که اجتماعات بزرگ دینی را «تسهیل» و «بسترسازی» کند تا دینداری در جامعه جذاب شود؛ طبق نظریه شیب، اساساً دولت در دینداری مردم (مدیریت دینداری) مداخله نمیکند، بلکه حکومت دینی، شیب سهولت در دینداری را تقویت می کند و صد البته که اجتماعات دینی حرکت به سمت دینداری را آسان میکند. در برگزاری مراسمات شب قدر یا پیاده رویِ اربعین که نظام اسلامی بر روی آن مانور میدهد، قرار نیست چیزی «تحمیل» یا «اجبار» شود؛ بلکه نظام، یک «شیب فرامتنی» ایجاد میکند و یک فضای تنفس تولید میکند که حرکت به سمت ارزشهای دینی و مفاهیم دینی آسانتر شود.
همینجا لازم است به این سوال مهم پاسخ داده شود که حدود و وظایف فرهنگی حکومت دینی چیست؟
امام امیرالمومنین(ع) در نامه 53 نهجالبلاغه به مالک اشتر وظایفی را برای حکومت اسلامی مشخص می کنند و آنها را اولویت قطعی و بسیار مهم میدانند که اگر انجام نشود، آن حکومت از نگاه امام علی، «حکومتِ دینی» نیست:
«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا؛ این دستورى است که بنده خدا على امیرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در فرمانى که براى او صادر کرده بیان نموده، در آن هنگام که زمامدارى مصر را به او سپرد تا حقوق بیتالمال در آن سرزمین را جمعآورى کند و با دشمنان آنجا پیکار نماید، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد.»
مطابق فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، وظایف حکومت اسلامی در 4 محور قابل احصاء است:
1. «جبَایَةَ خَرَاجِهَا»، که استعاره از «نظام اقتصادی» است؛
2. «جِهَادَ عَدُوِّهَا» نظام دفاعی و امنیّتی کشور باید درست باشد؛
3. «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»، حکومت باید «فرهنگ مردم» را به صلاح برساند؛
4. «عِمَارَةَ بِلَادِهَا» حکومت باید کشور را از جهت عمرانی و آبادانی، بسازد.
همچنین مطابق آیات شریفه قرآن کریم، اصلیترین و اولین وظیفه حکومت اسلامی، عبارت است از تحقق اهداف متعالی فرهنگی و اجتماعی که در «اقامه نماز» تجلی تام و تمام دارد:
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ یاران خدا کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز را برپا مىدارند و زکات را ادا مىکنند و امر به معروف و نهى از منکر مىنمایند و پایان همه کارها از آن خدا است.» (حج: 41)
علامه طباطبایی این آیه را جامعترین آیه در زمینه وظایف حکومت دینی می دانند، فلذا اَبَرگفتمان انقلاب اسلامی نیز که به تأسیس نظام جمهوری اسلامی انجامید، در طول قریب 44 سال، همواره همین گفتمان فرهنگی بوده است.
با این توصیفات می توان به این سوال پاسخ داد که آیا برایند عملکرد فرهنگی نظام جمهوری اسلامی، خصوصاً در نسبت میان دین و دولت، مثبت بوده است یا خیر؟ با توجه به اینکه حکومت امکانات و ابزار زیادی هم در دست داشته است، در این سالها برای دیندارتر کردن مردم چه اقداماتی داشته است؟
در پاسخ به این سوال می گوییم بله مثبت بوده است و نگاه ما با رویکرد فرهنگی و با استناد به موضوعِ دینداریِ مردم و بطور خاص، اجتماعات دینی و فرهنگی می باشد؛ به عبارت دیگر از دهه محرم، فاطمیه، جشنهای نیمه شعبان، جشن غدیر تا مناسک اربعین، گرایش مردم به مسجد جمکران، زیارت میلیونی امام رضا(ع)، اعتکاف رجبیه در دانشگاهها، پدیدههای میدانیِ پسا انقلابی با رنگ و بوی دینی معنا و نشانه متفاوتی را نمایان می سازد که پیش از آن هرگز وجود نداشته است. مردم عشق به قرآن و اهل بیت را به خیابانها آورده اند و میلیونها نفر، منسجم و همدل یک عشق واحد را صدا می زنند. این عشق میلیونی در هیچ دوره ای در تاریخ شیعه سابقه نداشته است. چه در شادیها چه در حزنها که فرمود: یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»