به گزارش راه شلمچه، فلسفه و حکمت بلایا و گرفتاریها و سختی کشیدنها، در قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) مفصل وارد شده که اجمال آن چنین است:
با یک نگرش کلی میتوان سختیها و بلاها را به دو نوع تقسیم کرد یک دسته از سختیها منشأ آنها کردارهای ناپسند است. دنیا دار عمل و عکسالعمل است، یعنی انسان هر کاری را که انجام بدهد، ممکن است نتیجه آن را در دنیا ببیند و گرفتار یک سری بلاها و مصیبتها شود. فرمایش صریح قرآن کریم این مطلب را تأیید میکند.(1)
گروه دیگر از گرفتاریها عامل پیدایش آنها اعمال زشت انسانها نیست، بلکه از باب امتحان الهی است. خداوند همانگونه که با نعمتها، خوشیها، سلامتیها و... انسانها را میآزماید، با گرفتاریها، سختی کشیدنها، فقر و... نیز او را مورد آزمون خود قرار میدهد تا اگر پیروزمندانه از امتحان بیرون آمد، به او مدال افتخار و ارتقای درجه عطا کند ولی اگر موفق نبود، صف خوبان از بدان جدا میشود و هر کس به نتیجه اعمال خود میرسد.
با مطالعه زندگینامۀ شخصیتهای بزرگ درمییابیم که آنها چگونه در متن بلاها و گرفتاریها و سختیها رشد کردهاند. خداوند از یتیم عبدالله، محمد(ص)، پیامبر مهر و رحمت میسازد و از یتیم سید مصطفی، ابراهیم زمان، خمینی تحویل جامعه میدهد و دهها نمونة دیگر که در تاریخ اسمهایشان میدرخشد.
هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
گرفتاریها کورهای است که طلای خالص را از مخلوط جدا می کند. من و شما باید فرمایش بلند خدای سخن و امیر انسانیت را سرلوحۀ زندگیمان قرار دهیم که میفرماید: «آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان سختتر و درختان کناره جویبار پوستشان نازکتر است. درختان بیابانی که با باران سیراب میشوند، آتش چوبشان شعلهورتر و پردوامتر است».(2)
پس هر کسی در زندگی سختی میبیند اما سختیها نسبت به انسانهای گنهکار گوشمالی است که چه بسا باعث آگاهی و بیداری از خواب غفلت میشود ولی نسبت به افراد مؤمن امتحان و آزمون است. اگر از آن موفق بیرون آمد، ترفیع درجه دارد و استعدادهایش شکوفا میشود. آنچه که باعث شکست آدمی میشود روح ناامیدی است.
از مجموع آنچه گفته شد بهخوبی فهمیده میشود که اصل وجود آدمی بر اساس خواست او نیست، ولی این اجبار هیچ مشکلی بهوجود نمیآورد و انسان در محدودة اعمال خویش آزاد و مختار است و آن رخدادهایی را که سختی میپنداریم، سختی نیست و یا اگر سختی باشد، انسانساز است.
ــــــــــــــــــــــــ
1. روم، 41.
2. نهجالبلاغه، ترجمه حسین انصاریان، نامه 45، بند 16.