به گزارش راه شلمچه، محسن هاشمی در یادداشت، روزنامه همشهری نوشت: 4 سال از رحلت آیتالله هاشمیرفسنجانی میگذرد؛ سالهایی سخت برای همه مردم؛ نه فقط به دلیل فراق و فقدان ایشان، بلکه ناشی از فشارهای سخت معیشتی و اختلال در زندگی اکثر جامعه که قادر به تامین نیازهای اولیه زندگی خود در سطح سابق نیستند.
در این سالها، علاوه بر فشارهای تحریم، تازیانه ترور نیز بر دوش ایران نواخته شد و ایرانیان سال گذشته در ماتم سردار سلیمانی نشستند؛ داغی که با فاجعه تشییع جنازه در کرمان و سانحه سقوط پرواز اوکراین سختتر شد.
اقتصاد جامعه با تحریم آمریکا و خودتحریمی و افراطیون داخلی، ناکارآمدی و ناهماهنگی بین دولت و دستگاههای اجرایی، سوءاستفاده و فرصتطلبی برخی دچار چالشی عمیق شد و ارزش پول ملی به یکهفتم آن کاهش یافت. حوادث دیماه 1396و آبان 1398با نارضایتی اقتصادی آغاز شد، اما امنیت جامعه و سرمایه اجتماعی در آن قربانی شدند و امروز در یک کلام شاهد هستیم که اکثر حوزههای جامعه ایران با چالشها و شکافهای عمیقی مواجه هستند که نیاز به ترمیم فوری دارند.
در این شرایط، فقدان آیتالله هاشمیرفسنجانی بیش از پیش احساس میشود؛ شخصیتی که بیش از همه ویژگیها، دغدغه حفظ مصلحت مردم و انقلاب را داشت و در این راستا، منافع و مصالح شخصی، گروهی، جناحی و حتی جان و آبروی خویش را قربانی میکرد.
از نگاه هاشمی، آرمانها و اهداف انقلاب باید بهگونهای تبیین و تنظیم شود که میان معیشت مردم، توسعه کشور و اهداف انقلاب تضاد و تناقضی ایجاد نشود.
محسن هاشمی همچنین نوشت: ایشان در سال پایانی عمر در برابر این رشد افکارعمومی و آگاهی مردم ایران، سرتعظیم فرود آوردند و تصریح کردند که «دیگر با خیال راحت میتوانم بمیرم؛ چراکه مردم مسیر مسدود شده و راه رشد و توسعه جامعه را باز کردند.» و امروز ماییم و جای خالی مصلحت مردم و انقلاب؛ جای خالی که به تعبیر آیتالله شاید دیگر باید منتظر بود تا توسط خود مردم و اراده عمومی با انتخابهای صحیح جبران شود.
تحلیل محسن هاشمی در حالی منتشر میشود که مرحوم هاشمی و همطیفانش، مسئول بخش عمدهای از مشکلات پدید آمده از سال 92 و 96 به بعد در کشور هستند. بلکه اگر دقیقتر بگوییم، بخشی از این مشکلات ریشه در فتنهانگیزی سال 88 (با دروغ تقلب) دارد. آن شکافافکنی بیسابقه در کشور، دشمنان را به تشدید فشارها واداشت و عجیب این که برخی دستاندرکاران فتنه (مانند مهدی هاشمی) پس از شکست آن در فاز سیاسی، پیگیر اعمال تحریمهای اقتصادی شدند که با اجابت دولت اوباما و اعمال تحریمهای فلج کننده همراه شد. همین روند، موجب زمینهسازی برای ادعای «لغو تحریمها از طریق تعطیل برنامه هستهای» در انتخابات 92 شد و در واقع نردبانی نامشروع برای استفاده طیف سیاسی همسو با آقای هاشمی بود.
اما آنچه در عمل پس از انتخابات 92 و 96 اتفاق افتاد، تشدید فشارهای اقتصادی و تحریمی دشمن به موازات زیرپا گذاشتن برجامی بود که آقای هاشمی با هیجان بالا و ادبیات اغراقآمیز درباره آن سخن میگفت و از شکستن تابوی مذاکره با آمریکا ابراز شعف میکرد! به بیان دیگر آنچه در زمینه افزایش مشکلات اقتصادی و چالشهای سیاسی و امنیتی بر کشور رفت، محصول روندی بود که مرحوم هاشمی یکی از تدارککنندگان و پایهگذاران آن به شمار میرود، چنان که خود وی پس از انتخابات مجلس دهم، در تاریخ 14 اردیبهشت 95 گفت «انقلاب (در دولت قبل) داشت منحرف میشد و من موفق شدم در بدترین شرایط کشور را حفظ کنم. مردم با همان مردانگی که انقلاب کردند، سال 92 هم پیروز شدند. در سال 94 بزرگان را نگذاشتند که وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند. اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم زیرا مردم تصمیم خودشان را گرفتند و من راه انقلاب را که مسدود کرده بودند، باز کردم».
به گزارش کیهان، میراث مسیری که ائتلاف هاشمی و خاتمی و روحانی به همراه طیف کارگزاران و مجمع روحانیون و حزب مشارکت در زمینه اعتماد به آمریکا و واگذاری برنامه هستهای ترسیم کردند، شکستن رکوردهای تورم و بیکاری و رکود و ضریب جینی- حتی رکودهای منفی دولت سازندگی- بود و این در حالی بود که ادعا میشد با پروژه اعتماد به آمریکا، چرخ سانتریفیوژها و اقتصاد با هم خواهد چرخید. فتنههای 96 و 98 هم خروجیهای مسیری است که ائتلاف مذکور تدارک کردند و بعدها نیما زم فاش کرد که هدف، رساندن ناکارآمدی به نقطه جوش بوده است!