به گزارش راه شلمچه، میدانید چرا میگویند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی؟ چرا میگویند دوستت را در سفر بشناس؟ یا اگر میخواهی با کسی معامله کنی با او سفر برو؟ سفر آداب خاص خودش را دارد. آدمها در سفر خود واقعیشان هستند. هرچقدر اهل بازی دادن و نقش بازی کردن باشند یک جایی کم میآورند و خودشان را لو میدهند. برای همین سفر بهترین وقت برای شناختن افراد است. فرض کنید یک دختر و پسر جوان بعد از عقد به یک سفر زیارتی یا سیاحتی میروند. همه چیز گل و بلبل است و عشق حرف اول و آخرشان است، اما قرار گرفتن در بعضی موقعیتها شخصیت ذاتی آدمها را هویدا میکند.
وقتی اولین سفر، آخرین سفر میشود
دختری میگفت در اولین سفر مشترکمان کنار همسرم راه میرفتم که متوجه شدم دو نفر پشت سرمان بلندبلند میخندند. نمیدانستم به چه میخندند، اما توجهم را جلب کردند و چند باری نگاهم را به عقب انداختم. همسرم متوجه شد و فکر کرد اشارهای میان ما رخ داده است. ناگهان به سمت پسرها حمله کرد و بعد از یک دعوای مفصل که مردم جدایشان کردند، سراغ من آمد و بازخواست من را شروع کرد. همانجا بود که فهمیدم این آدم بددل و شکاک است و میخواهد که با جنس مخالف گفتگو نکنم و مدام رفتارهایم را کنترل میکند. این بود که شد آخرین سفرمان! یکی دیگر اینگونه میگفت: بعد از یک وابستگی شدید به مادر و پدرم با پسری نامزد کرده بودم و قرار بود در یک سفر کاری همراهیاش کنم. اوایل سفر همه چیز خوب بود، اما مادرم که اولین سفر من بدون او بود، مدام تماس میگرفت و به نکتههای ریز مادرانه اشاره میکرد. این تماسها برای همسرم خوشایند نبود و او را عصبانی کرده بود. بالاخره به حرف آمد و به رفتار مادرم که اسمش را دخالت گذاشته بود، اعتراض کرد. از من خواست گوشی را خاموش کنم و بعد از این به مادرم هیچ گزارشی از سفر ندهم. قبول کردم، اما ته دلم لرزید. نمیتوانستم به مردی که نگرانیهای مادرم را دخالت میدانست تکیه کنم. ممکن بود بعدها که زیر یک سقف رفتیم مرا بیشتر از مادرم دور کند. این بود که عطای این رابطه را به لقایش بخشیدم.
خرید و بازار، آزمون خوبی برای شناخت همراه زندگی
خیلی از نامزدها موقع خرید سوغاتی در سفر فهمیدهاند به درد هم نمیخورند. مردی میگفت با همسرم سفر مشهد مقدس بودم. برای خرید سوغاتی به بازار رفتیم. اول برای خانواده او خریدهایمان را کردیم. تمام و کمال و با وسواس زیاد! وقتی نوبت به سوغاتیهای خانواده من رسید هزار و یک بهانه برای نخریدن تراشید و به خانوادهام با الفاظی زشت وسط همان بازار توهین کرد. او را دوست داشتم، اما این کافی نبود. او مرا مدام میان عشق خود و خانوادهام سرگردان میکرد. هنوز زیر یک سقف نرفته داشت، بذر نفاق میانمان میکاشت. چند باری با او صحبت کردم، اما بیفایده بود. او جز خانواده خودش کسی را نمیدید، این شد که حالا خاطره اولین و آخرین سفرم را برایتان تعریف کردم.
با یکی سفر رفتم. قرار بود زن و شوهر شویم. درباره خیلی چیزها حرف زده بودیم. وقتی به شیراز رسیدیم دلم میخواست زیارت حضرت شاهچراغ (ع) بروم. میخواستم پارچهای برای شفای برادرزادهام آنجا متبرک کنم. اما همسرم نگذاشت. طی دو روز اقامت مرا همه جای شیراز برد، اما دریغ از یک دقیقه زیارت. میگفت به این چیزها اعتقادی ندارد. میگفت مسلمانی را با این مسائل قاطی نکن. من و خانوادهام را که به یکسری اصول و اعتقادات پایبند بودیم متحجر خواند و به تمسخر گرفت. ادامه زندگی با چنین مردی ممکن نبود و من خوشحال بودم که او را خیلی زود شناخته بودم. پیش از آنکه دیر بشود!
شناخت خلق و خوی آدمها در سفر
بعضیها در شرایط دشوار سفر میفهمند همسفرشان چقدر بامعرفت است و چقدر پا به پایشان راه میآید. بعضیها در سفر میفهمند دوست یا شریک زندگیشان چقدر اهل سخاوت یا خساست است.
آدمهای بددل و شکاک همان ثانیههای اول سفر که اصرار دارند به اطراف نگاه نکنی، نخندی یا در رستوران رو به دیوار بنشینی که کسی تو را نبیند قابل تشخیص هستند.
بعضیها عیاش و خوشگذران هستند. کافیست با آنها یک پیکنیک بیرون شهر بروی. ناگهان غیبشان میزند و وقتی پیدایشان میکنی با یک ناشناس در حال خوش و بش بوده و به بهانههای کاری به هم شماره تماس میدهند. بعضیها چشمچران هستند. در سفر مدام چشم و گوششان به اطراف میجنبد. بعضیها خالیبند هستند و در یکی از ساعات سفر بالاخره بند را آب میدهند و دستشان رو میشود. خلاصه اینکه سفر برای شناختن همسفر خیلی مهم است.
با بعضیها سفر رفتن لطفی ندارد
بعضیها دوست دارند گروهی سفر کنند. برای یک سفر یک روزه بیرون شهر هم به اقوام و دوستان فراخوان میدهند و معتقدند با هم بودن بیشتر کیف میدهد، اما بعضیها دوست دارند سفرشان عاشقانه و تکی باشد.
بعضیها در سفر بدغذا هستند. هر غذایی را در هر جایی نمیخورند. یک گروه گرسنه و تشنه میخواهند توقف کنند و ناهاری میل کنند، اما یک نفر با فستفود یا برعکس مخالف است و همه را معطل دوست نداشتن خودش میکند. چنین سفری خاطرهای خوش برای همسفران نمیسازد و او را از لیست همسفرها خط میزنند.
بعضی همسفرها حرفحرف خودشان است و باید برای همهچیز تعیین تکلیف کنند. کجا برویم، چه بخوریم، کجا اقامت کنیم و ... در چنین شرایطی سفر دشوار میشود. یکی میگوید در پارک غذا بخوریم. یکی میگوید در ماشین و یکی دیگر... خلاصه هر کس یک سازی میزند و نتیجهاش میشود یک سفر کسلکننده!
بعضی همسفرها روحیه شوخطبعی ندارند. تمام مسیر باید مراقب باشیم حرفی نزنیم که دچار سوءتفاهم بشوند و دلخوری پیش بیاید. هر حرفی را به خودشان میگیرند.
بعضیها انعطافپذیر نیستند. نمیتوانند با شرایط کنار بیایند. نمیتوانند شرایطی که مخالف نظر و اعتقاد شخصیشان است، بپذیرند. مثلاً آنها نمیخواهند برخلاف سایرین در اتومبیل آهنگ شاد گوش کنند. بعضی گفتگوها را دوست ندارند. خلاصه هم خودشان اذیت میشوند و هم سفر را بر دیگران حرام میکنند. پس حواستان باشد در موقع انتخاب همسفر کسانی را برگزینید که بیشترین شباهت را به شخصیت و روحیه شما داشته باشند.
بعضیها در سفر به شما زیاد وابستهاند. بدون شما آب هم نمیخورند و این وحشتناک است. فرض کنید در یک سفر جمعی دلتان بخواهد جایی توقف کنید. یا از جایی دیدن کنید یا سوغاتی بخرید. آن وقت است که ماشینهای جلویی مدام زنگ میزنند و میپرسند کجایید؟ ما کمی جلوتر سر دوراهی منتظرتان هستیم. یا هر دو مقصد مشترکی دارید، ولی مدام منتظر شما میمانند و شما برای زودتر رسیدن معذب میشوید. پس دوستی را برای سفر برگزینید که در عین رعایت همسفر بودن، به خود متکی باشد و در صورت لزوم دور از شما هم بتواند از سفر لذت ببرد و حداقل چند ساعتی را بدون شما بگذراند، کسی که همسفر خوبی باشد، اما وابسته نباشد.
اینها هم همسفرهای خوبی نیستند
بعضیها بدقول هستند. از همان روز شروع سفر بدقولی میکنند. قرار است ساعت ۷ مقابل ورودی شهر باشند، اما تا ساعت ۹ منتظرتان میگذارند. یا در سفر قرار است ساعت ۸ همه برای صبحانه در رستوران هتل باشید، اما خودشان یک ساعت دیرتر میآیند و تمام برنامههای شما را به هم میریزند و مدام شما را سر قرارشان میکارند. با چنین انسانهایی با احتیاط همسفر شوید.
بعضی همسفرها مدام برایتان خرجتراشی میکنند. از اول طی میکنند تمام خرجها دنگی حساب و همین مجوزی میشود برای بریز و بپاشهایی که شما موافق آن نیستید. غذاهای گران قیمت و رفتن به جاهایی که در برنامه سفرتان نبوده است. پس اگر قصد سفر دارید دنبال کسی باشید که شرایط جیبش مانند خودتان باشد و جایی از سفر دچار رودربایستی نشوید. هر جا که نیازی به خرجتراشی نیست، محترمانه اعلام کنید و همسفرها را برای این نظر متقاعد کنید.
بعضی همسفرها برای ماجراجویی در سفر همراه خوبی نیستند. میخواهید تلهکابین بروید، اما او از ارتفاع میترسد. میخواهید به یک مکان تاریخی بروید، اما او علاقهای ندارد و سعی میکند برنامه را تغییر دهد. با چنین افرادی که برای هر ماجرا و اتفاقی در سفر پایه نیستند سفر رفتن اندکی دشوار است.
سعی کنید همسفر خوبی باشید
تمام اینها مشخصات منفی یک همسفر بود. حالا اگر کسی این خصوصیت را نداشت، میتوان او را همسفر خوب نامید و با او برای آزمودن یک تجربه شیرین همراه شد. یادتان باشد خودتان هم برای دیگران همسفر به حساب میآیید. پس اگر میخواهید دیگران از مصاحبت با ما لذت ببرند و حاضر به تکرار سفر با شما باشند، موارد گفته شده را رعایت کنید. خودتان هم تا حد امکان در سفر خوشخلق باشید. مراقب نظرات و
خواستههای کوچکترها باشید و برای بعضی تفریحات و اقدامات سفر نظر آنها را جویا شوید.
اگر در طول مسیر با یک کودک یا فرد مسن همسفر هستید، مراقب احوال او باشید. مدام نیازهایش را چک کنید. او شاید بیش از دیگران نیاز به پیاده شدن، قدم زدن و حتی دستشویی رفتن داشته باشد. برای بازدید از جاهای صعبالعبور و مرتفع آنها را تحت فشار نگذارید و حتیالامکان آنها را تا زمان بازگشت، به یک فرد مطمئن بسپارید.
اگر میخواهید یک سفر عالی و جذاب برای همه رقم بزنید، یاد بگیرید به نظرات و خواستههای دیگران احترام بگذارید و اگر خودتان راننده هستید هرگز شرایط سفر را به همسفران تحمیل نکنید.
منبع: روزنامه جوان