بحرین از چه زمانی به ایران پیوست و چگونه جدا شد؟

حاکم بحرین که نوکر پرتغالی‌ها بوده از یک دختر زیبای شیرازی خواستگاری می‌کند. دختر شیرازی هم که بسیار باغیرت بوده این درخواست را می‌پذیرد، چون پدرش می‌گوید الان بهترین فرصت است که ما کمک کنیم و بحرین را به ایران برگردانیم.

به گزارش راه شلمچه، در کارنامه دوران سلطنت پهلوی دوم، پذیرش استقلال بحرین از ایران، جایگاهی ویژه دارد و از جنبه‌های گوناگون، درخور مطالعه است. چنین خوانشی از این جنبه اهمیت مضاعف می‌یابد که دریابیم آیا برای این تصمیم، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر وجود داشته یا بر حسب یک لابی محرمانه انجام گرفته است؟ در گفت‌و‌شنود پیش رو، خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ابعاد گوناگون این ماجرا را مورد بررسی قرار داده است. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بهتر است گفت‌و‌شنود را با پرسش درباره این نکته آغاز کنیم که تاریخ بحرین، به چه دوره‌ای بازمی‌گردد و در گذشته چه نامیده می‌شده است؟


تاریخ بحرین به دوران ایلامی‌ها برمی‌گردد. نامش هم در زبان ایلامی یتلس بوده است. در زمان ساسانیان، نام این منطقه آوال بود. پایتختش هم، همین مُنامه امروز بوده است.


از چه دوره‌ای بحرین به ایران پیوستگی داشته است؟


در طول تاریخ، بحرین همیشه به ایران پیوستگی داشته است. منتها از همان دوران گذشته در جنوب ایران، اعراب هم ساکن بودند و سابقه سکونت اعراب در ایران، مربوط به دوران اخیر نمی‌شود.


سابقه سکونت اعراب در ایران مربوط به چه دورانی می‌شود؟


طبق تاریخ از زمان شاپور اول، اعراب در جنوب ایران زندگی می‌کردند. همچنین آن طرف خلیج‌فارس در ناحیه الاحساء که جزء امپراطوری ساسانیان بود، ایرانیان بسیاری در کنار اعراب سکونت داشتند. البته عده‌ای از اعراب در دوران شاپور دوم به ایران حمله کردند که شاپور دوم آن‌ها را به شدت گوشمالی داد. در واقع دو دسته اعراب در خلیج‌فارس ساکن بودند. یک دسته اعرابی که ساکن اطراف خلیج‌فارس بودند، دسته دیگر هم اعرابی که از عربستان می‌آمدند.


رابطه دولت ایران با اعراب ساکن اطراف خلیج‌فارس و بحرین در طول تاریخ چگونه بود؟


دولت ایران همیشه با اعراب اطراف خلیج‌فارس که رعیت ایران بودند، مثل مردم دیگر استان‌های کشور رفتار می‌کرد. کما‌اینکه در جنگ‌های ایران و رم، سرداران عرب همیشه به اراتش ایران کمک می‌کردند. حتی بهرام گور را به سرزمین حیره فرستادند، چون آن زمان ما دو طایفه عرب داشتیم یکی خانواده نوعمان بن منذر که از اعراب ایران بودند و مرکز سکونتشان حیره بود. بخش دیگری از اعراب هم که تابع امپراطوری رم بودند، فالارشی (یعنی مرزبان) نامیده می‌شدند و آن طرف در عربستان ساکن بودند. بهترین منبع برای کسب اطلاعات در خصوص اعراب، کتاب «اعراب، مرز‌های ایران و بیزانس در قرن ششم و هفتم» است. قرن ششم این کتاب توسط دکتر عنایت الله رضا ترجمه شده، هر چند که عمر ایشان برای ترجمه بخش قرن هفتم آن کفاف نداد. جالب است که در دوران ظهور اسلام، اولین گروهی که در منطقه با پیامبر (ص) مکاتبه می‌کنند و به ایشان پیغام می‌فرستند، عده‌ای از مردم بحرین هستند. آن‌ها در نامه‌ای که به پیامبر (ص) می‌فرستند، می‌گویند که می‌خواهند مسلمان شوند. در بخش دیگری از نامه هم می‌نویسند که می‌خواهند به ایران حمله کنند، بنابراین علی‌حضرمی که از مردم بحرین بوده، ابتدا مسلمان می‌شود و بعد با کشتی به بنادر فارس حمله می‌کند. از معروف‌ترین بنادر در آن دوران اُبِله بوده است. علی‌حضرمی وارد فارس می‌شود، ولی نهایتاً شکست می‌خورد. البته برای کمک به او سعدبن‌ابی وقاص یکی از سرداران عرب، سپاهی می‌فرستد، اما مردم فارس آن‌ها را هم شکست می‌دهند. بعد از آن مردم خیلی از سرزمین‌ها در منطقه مسلمان شدند، مثل یمن که مستعمره ایران بود. در واقع در دوران سلطنت انوشیروان، ایرانیان یمن را از دست حبشی‌ها نجات داده بودند. پس از ظهور اسلام، «باذان» حاکم یمن نیز مسلمان می‌شود. یک نکته جالب هم در مورد نامه پیامبر اکرم (ص) به خسرو پرویز بگویم. اینکه می‌گویند خسرو پرویز نامه را پاره کرده، دروغ است. کاغذ آن زمان کم بوده و به صورت محدود از چین می‌آمده و در عربستان نبوده است. نامه پیغمبر (ص) هم روی پوست آهو نوشته شده بود و امکان پاره کردن پوست آهو وجود نداشت. البته خسرو پرویز از اینکه در این نامه نوشته شده بود: از محمد بزرگ مسلمانان به پرویز شهریار ایران برآشفت. علاوه بر اینکه به آن نامه مثل دیگر نامه‌های دربار ساسانی، زعفران نزده بودند. چون بعد مدتی پوست هر حیوانی بو می‌گیرد، آن زمان دربار ساسانی پوست‌ها را زعفران می‌زد.


گویا در دوره‌ای بحرین توسط اشغالگران از ایران جدا می‌شود؟


بحرین تا زمان صفویه صددرصد جزو ایران بوده و طبق اسناد حاکم بحرین به دولت ایران باج‌هایی، چون اسب‌های عالی، پول و سکه می‌فرستاده است، اما بعد از ظهور اسلام، بحرین جزو امپراطوری اسلام یعنی حکومت‌های بنی‌امیه و بعد هم بنی‌عباس می‌شود. بعد از آن پرتغالی‌ها بحرین را می‌گیرند. در سال ۱۴۹۳ م «آلفونس دالبو کرک» دریانورد پرتقالی از جانب پادشاه امانوئل، مأمور تصرف سواحل و جزایر دریای عمان و خلیج‌فارس شده، بحرین را از ایران جدا می‌کند، بنابراین به مدت ۱۱۰ سال بحرین از ایران جدا بود. کما‌اینکه بندرعباس و تمام کرانه‌های آن نیز از ایران جدا بود. البته شاه‌عباس در سال‌های پایانی عمر خود، به وسیله الله‌وردی خان، ابتدا بندرعباس و بعد بحرین را با کمک مردم شیراز و بحرین، باز پس گرفت.


با وجود حضور پرتغالی‌ها در منطقه، چگونه توانستند بحرین را بازپس گیرند؟


حاکم بحرین که نوکر پرتغالی‌ها بوده از یک دختر زیبای شیرازی خواستگاری می‌کند. دختر شیرازی هم که بسیار باغیرت بوده این درخواست را می‌پذیرد، چون پدرش می‌گوید الان بهترین فرصت است که ما کمک کنیم و بحرین را به ایران برگردانیم. به همین خاطر در زمان جهیز بران، الله‌وردی خان و عده‌ای از داوطلبان شیرازی به همراه خواستگاران، به بحرین فرستاده می‌شوند. این‌ها پس از کش‌مکش‌هایی حاکم بحرین را می‌کشند و بحرین دوباره جزئی از ایران می‌شود. ۱۰ سال قبل از اینکه قشم و هرمز به ایران برگردانده شود؛ بنابراین در تمام دوران صفویه بعد از شاه عباس، بحرین جزو سرزمین ایران است.


بعد از دوران صفویه اسنادی مبنی بر مالکیت ایران بر بحرین وجود دارد؟


بله، ما نامه‌ای از حاکم بحرین به نادرشاه در دست داریم که نوشته: «علی‌حضرت یک نفر انگلیزی [انگلیسی]به اینجا آمد. من از او پذیرایی کردم.» نادرشاه هم در پاسخ او نوشته است: «بسیار فضولی کردید. تو چه اختیاری داشتی که بدون اجازه من از یک انگلیسی پذیرایی کنی؟ تو مگر ندیدی که در دوران پرتغالی‌ها چطور آمدند و بحرین را گرفتند.» دوباره حاکم بحرین به نادرشاه می‌نویسد: «قربان ابن سبیل بود. من به او پناه دادم.» یعنی مهمان در بیابان مانده یا در دریا مانده بود. نادرشاه هم دوباره در جواب نوشته است: «هر وقت خواستی پناه بدهی، اول از من اجازه بگیر وگرنه می‌آیم و بحرین را بر سر تو خراب می‌کنم.» این آخرین نامه‌ای است که ما از نادرشاه در مورد بحرین داریم و تمام این نامه‌ها هم موجود است. در زمان کریم‌خان زند هم با اینکه نیروی دریایی ایران از بین رفته بود- نادرشاه ۳۰ عدد ناو جنگی داشت- سپاه ایران بصره را محاصره و بعد تصرف می‌کند. هر چند که متأسفانه عمر کریم‌خان کفاف نمی‌دهد، شاهد حکمرانی بر آن منطقه باشد. در سال ۱۱۹۳ ه. ق صادق‌خان برادر کریم‌خان و فاتح بصره برای نشستن بر تخت پادشاهی به شیراز می‌رود، اما به محض ورود گویا پسران جوان کریم‌خان را کور می‌کند.


از چه زمان بحث استقلال بحرین پیش می‌آید؟


از زمان قاجاریه کم‌کم بحث استقلال بحرین آغاز می‌شود. در واقع وقتی کریم‌خان فوت می‌کند، برادرش با فرزندان و دیگر برادران کریم‌خان به جان هم می‌افتند و اوضاع شیراز به هم می‌ریزد. بعد هم که قاجاریه حکومت را به دست می‌گیرد، گرفتار روس‌ها می‌شود؛ بنابراین در این دوران خاندان عتوبی که از اعراب عربستان بودند، به سمت بحرین حرکت کرده و در آنجا ریشه می‌دوانند. البته اغلب مردمان این طایفه، چون شیعه بودند، نسبت به ایران وفادار بوده و علاقه‌ای نداشتند که تابع دولت عثمانی بشوند، اما کم‌کم سر و کله انگلیسی‌ها در منطقه پیدا می‌شود.


مگر دولت عثمانی هم به بحرین نظر داشت؟


بله. غیر از اعراب، دولت عثمانی و بعد انگلستان هم به بحرین نظر داشتند. در سال ۱۸۲۰ م ویلیام بروس با شیخ بحرین پیمان می‌بندد که با برده‌فروشی و تجارت کنیز و غلام مبارزه کنند؛ بنابراین از این دوران کم‌کم بحرین از ایران جدا می‌شود. علت بستن چنین پیمانی هم این بود که دزدان دریایی به کشتی‌ها حمله کرده و کنیز و غلام می‌بردند. ناگفته نماند که در آن دوران دولت عثمانی از تجارت غلام حمایت می‌کرد.


برده‌فروشی تا چه زمانی آزاد بود؟


تا سال ۱۹۲۲ م که دولت عثمانی سقوط کرد و رژیم جمهوری بر سر کار آمد، این کار آزاد بود؛ یعنی شما در بازار استانبول می‌دیدید که زن‌ها را می‌آوردند و با یک لباس کم در معرض فروش می‌گذارند. در واقع آن دوران کنیز و غلام را داخل آدم نمی‌دانستند. اغلب این زنان هم مذهبشان اسلام نبود و از کشور‌های روسیه، اوکراین و آفریقا بودند. حتی همسر سلطان سلیمان، اوکراینی بود. همچنین در سرگذشت چند تن از مردان بزرگ تاریخ آمده که خواهرشان را به‌عنوان برده، به بازار استانبول برده‌اند. جلال فرهمند نیز کتابی به نام «سفر مکه» نوشته که درباره سفرنامه اتابک امین‌السلطان به مکه است. در این کتاب تصویری به تاریخ ۱۹۰۶ م آمده که زنان را روی گاری نشانده و برای فروش می‌چرخانند. ملک‌فیصل اول هم در سال ۱۳۴۳ ه. ش برده‌فروشی را در عربستان قدغن کرد.


یعنی از دوران قاجار رابطه بحرین با ایران به طور کل قطع می‌شود؟


نه، ارتباط همچنان برقرار بود. حتی نامه‌ای از آن دوران هست که حاکم بحرین با این عنوان به ناصرالدین‌شاه نوشته: «اعلامیه وفاداری شیخ بحرین به ایران. شیخ محمدبن خلیفه به پیشگاه خاک پاک اقدس همایونی، سرورگرانقدر و عالی‌جاه خود، قدرقدرت، شاهنشاه که انفاس ما فدای او باد. به تاریخ ۲۰ رمضان ۱۲۷۶ ه. ق ۱۲ آوریل ۱۸۶۰ م.» در متن این نامه آمده: «من فدای تو بشوم شاهنشاه. ما نوکر شما هستیم. همه دنیا می‎‌دانند و اظهر‌من‌الشمس است که جزایر بحرین از عهد سلاطین (سلف) الی الان از خاک املاک دولت علیه ایران بوده است. ایضاً مشایخ و اهالی آن تحت اداره و حمایت دولت علیه، مرفه‌الحال مشغول به خدمتگزاری دولت علیه بوده‌اند... من و برادرم شیخ علی‌بن خلیفه تمام آل‌خلیفه اهالی بحرین، از خدام و رعایای آن دولت علیه هستیم. برای انجام خدمت و اظهار صداقت نسبت به دولت علیه حاضریم. بحرین جزو مملکت آن دولت علیه است. درباره مالیات‌های ارسالی من مبلغی را آماده کردم که تقدیم می‌کنم.» همراه نامه عکس نیز فرستاده شده و بسیار نامه مفصلی است. شماره رمزنامه هم هست:۲۵۱/ ۲۴۸ FO در بایگانی انگلستان.

حاکم بحرین حتی در تاریخ ۱۷ رمضان ۱۲۷۶ ه. ق، برای حسام‌السلطنه سلطان مرادمیرزا والی فارس نیز نامه نوشته است. شماره سری این نامه هم ۲۵۱/ ۲۴۸FO –است. FO یعنی بایگانی وزارت خارجه انگلستان. جالب است که بعد از مدتی انگلیسی‌ها، کشتی جنگی می‌آورند و همین شیخی که برای ناصرالدین شاه نامه نوشته بود را برکنار می‌کنند. هر چند مردم بحرین قیام کردند و شیخی که عامل انگلستان بود را برکنار و دوباره شیخی که طرفدار ایران بود را به حاکمیت بر‌گرداندند. این مسئله بین سال‌های ۱۸۴۲ تا ۱۸۶۹ م اتفاق افتاده است و مردم بحرین همیشه به ایران عشق داشتند.


البته انگلیسی‌ها هم قبول داشتند که بحرین متعلق به ایران است. منتها، چون دولت ایران در آن دوران ضعیف و گرفتار میان دو دولت گردن‌کلفت- روسیه و انگلستان- بود، همواره چنین مسائلی پیش می‌آمد. ناگفته نماند که نامه‌ای هم از کلارندون، وزیر خارجه انگلیس موجود است که در آن نوشته شده: «ما قبول داریم بحرین متعلق به ایران است. فقط برای جلوگیری از برده‌فروشی با بحرین قرارداد بسته‌ایم.» نکته جالب اینکه این نامه‌ها که حتی زمان شاه هم منتشر نشده بود، توسط دکتر فریدون آدمیت به دست آمده است.


چطور؟


ایشان در سال ۱۳۳۵ ه. ش به‌عنوان کارمند سفارت ایران به بایگانی محرمانه انگلستان رفته و این نامه‌های مهم را برای تز دکترایش درآورده است. بعد هم این اسناد را در کتاب «جزایر بحرین» منتشر کرده است. البته نمی‌دانم ایشان چه دلخوری داشت که در گذشته این اسناد را علم نکرد.‌ای کاش ما در وزارت خارجه آدم‌هایی مثل دکتر آدمیت داشتیم که عوض اینکه بروند لندن و در توئیترشان بنویسند: گربه وزارت خارجه دو سه توله زاییده؟! کار‌های مهم‌تری انجام می‌دادند.


چطور با اینکه بحرین بخشی از خاک ایران بود، توسط انگلیسی‌ها به استقلال رسید؟


همانطور که گفتم بحرین همیشه متعلق به ایران بود و نامه‌هایی که مردم بحرین به دولت مرکزی ایران نوشته‌اند، در وزارت امور خارجه موجود است که شما یک کشتی با توپ بفرستید باقی کار با ما. حتی ما پرونده‌هایی داریم که وزارت امورخارجه به دولت مرکزی ایران نوشته است: «این شیوخ، چون نیروی دریایی نداریم، اینجا پرچم می‌زنند. یکی پرچم قرمز می‌زند دیگری پرچم آبی.» البته دولت ایران به دولت انگلستان اعتراض می‌کرد، اما همانطور که گفتم، چون ما در زمان ناصرالدین شاه نیروی دریایی، قدرتمندی نداشتیم، نمی‌توانستیم آنچنان که باید مقابل انگلیسی‌ها ایستادگی کنیم؛ بنابراین بحرین تا سال‌های پایانی قرن نوزدهم یک استقلال نیمه- جدی و غیرجدی- داشت ولی از اواخر قرن نوزدهم، نفوذ انگلیسی‌ها در منطقه به‌گونه‌ای می‌شود که حاکمی تحت‌عنوان کمیسر سیاسی، برای بحرین تعیین می‌کنند. از پلیدترین این افراد آقای سر چارلز بلگریو است.


اهمیت بحرین برای انگلیسی‌ها به‌خاطر چاه‌های نفت بود؟


بحرین منطقه بسیار فوق‌العاده‌ی است و همانطور که می‌دانید بحرین یعنی میان دو دریا. سرزمین بحرین وسعتش ۷۰۰ کیلومتر مربع یعنی هفت برابر جزیره کیش و ۲ /۱ جزیره قشم است. در بحرین میوه‌های عالی و چشمه‌های بزرگ آب و انواع محصولات همچون خرما و انجیر وجود دارد. همچنین اطراف دریای بحرین، محل خوبی برای صید مروارید است. حتی در مجله پیمان احمد کسروی در شماره مردادماه ۱۳۱۴ فردی مقاله‌ای را از مجله آسیایی ترجمه کرده و منتشر ساخته است. در آن مقاله تمام حوادث بحرین، جغرافیا، خصوصیات مردمش و حتی زنانش آمده است. مثلاً در آن مقاله آمده که دندان بحرینی‌ها به‌خاطر شرایط محلی بسیار ناجور است یا چشمانشان مشکل دارد و به آن‌ها نمی‌رسند. علاوه بر آن شاعری بنام عباس محتشم‌نوری که کارمند وزارت خارجه بوده نیز در وصف شیخ بحرین شعری مفصل سروده که در سال ۱۳۳۰ در سالنامه پارس چاپ شده است.


اما نفت بحرین در سال ۱۹۳۲ م طی حفاری چاه آب شیرین کشف شد، چون با بالا رفتن میزان جمعیت، بحرین دچار کمبود آب شد. به همین خاطر فردی به نام اسمیت فرانکز به‌عنوان متخصص حفر چاه آب، از امریکا به بحرین می‌آید، اما این فرد هر جا که می‌خواسته چاه آب حفر کند، نفت بیرون می‌زده است. این نفت بحرین دنباله نفت فلات‌قاره بود؛ بنابراین از آنجا که انگلیسی‌ها به خاطر هزینه بالا استخراج نفت، در پی سرمایه‌گذاری در این منطقه نبودند، امریکایی‌ها از انگلستان امتیاز نفت بحرین را می‌گیرند؛ یعنی شرکت بابکو (شرکت نفت بحرین- امریکا) امتیاز نفت بحرین را از شرکت استاندارد اویل، همان شرکتی که نفت عربستان را استخراج می‌کند، می‌گیرد. کشف نفت بحرین را به یک کشور ثروتمند تبدیل می‌کند و کاخ‌ها و خانه‌های بسیار مجللی در بحرین ساخته می‌شود. البته دولت ایران همیشه نسبت به رفتار‌های خودسرانه انگلیسی‌ها در بحرین اعتراض می‌کرد، ولی نمی‌خواست با آن‌ها به‌طور جدی در بیفتد. به‌طور مثال زمان محمد‌شاه قاجار و ناصرالدین شاه که انگلیسی‌ها سه بار با ایران درگیر شدند، از بحرین به ایران نیرو وارد کردند. البته ابتدا کشتی‌ها بادبانی بود، ولی بعد کشتی بخار به میدان آمد. با آغاز قرن بیستم هم کم‌کم بحرین پایگاه هوایی و دریایی انگلستان شد؛ بنابراین همیشه چهار تا پنج رزم‌ناو انگلیسی اطراف بحرین بود. حتی در جنگ اول و دوم جهانی انگلیسی‌ها از بحرین به ایران لشکرکشی کردند. انگلیسی‌ها در جریان ملی شدن صنعت نفت هم تعدادی کشتی و رزم‌ناو از بحرین به ایران فرستادند.


به همین خاطر است که سلطنت‌طلبان ادعا می‌کنند بحرین در دوران قاجار از ایران جدا شده است؟


یک بار من همین مسئله را بیان کردم و باعث شد طرفداران احمق پهلوی بگویند: «همین شخصی که در تلویزیون از پهلوی انتقاد می‌کند، نتوانست انکار کند که بحرین زمان قاجار از ایران جدا شده بود.» باید در پاسخ به این عده بگویم نه! بحرین زمان قاجار از ایران جدا نشد، اما در آن دوران حالت انفکاک وجود داشت. یعنی ما حاکم بحرین هستیم، ولی نسبت به وضعیتی هم که پیش آمده- دخالت‌های انگلیس در منطقه- اقدامی نمی‌کنیم. زمان پهلوی هم نباید اقدام صورت می‌گرفت. شاه می‌توانست مثل حاکمیت آرژانتین عمل کند. چون با اینکه انگلستان نام جزایر مالویناس را به‌نام فالکلند تغییر داد، ولی آرژانتین هیچگاه از مالکیت این جزایر دست نکشید و همچنان ادعا می‌کند این جزایر متعلق به آرژانتین است. اسپانیا هم از جبل‌الطارق نگذشت. در واقع لزومی نداشت که شاه این واگذاری را انجام دهد. می‌بایست این زخم کهنه باقی می‌ماند تا زمان مناسب برای تسلط کامل بر آن فراهم شود، چون بحرین منطقه مهمی است و اطرافش نفت فلات‌قاره است و نفت عالی دارد.


در دوران پهلوی روابط ایران و مردم بحرین چطور بود؟


در این دوره هم روابط برقرار بود و مردم بحرین، همچنان ایرانی‌ها را خیلی دوست داشتند. حتی به خاطر دارم سال ۱۳۴۲ ه. ش که از طرف دانشگاه تهران به شمال کشور رفتیم، دانشجو‌یانی هم از بحرین آمده بودند؛ یعنی دولت ایران آن‌ها را هم مثل ایرانیان دیگر می‌دانست، اما همانطور که گفتم انگلیس تا سال ۱۳۴۹ ه. ش با دخالت‌هایش به نوعی بحرین را از ایران جدا کرده بود. البته انگلیسی‌ها جزیره سیری را هم از ایران جدا کرده بودند و حتی ادعا داشتند که با سعیدو و قشم هم ایستگاه هواشناسی، سربازخانه یا گورستان سربازهایشان است. در واقع قشم و باسعیدو از اوایل قرن نوزدهم زیر پرچم انگلستان بود. ناگفته نماند که جزیره هنگام نیز ایستگاه مخابرات انگلیسی‌ها بود. در خصوص حق مالکیت ایران بر جزایر خلیج‌فارس، «محمدعلی خان سدید السلطنه کبابی» - یکی از مورخان بزرگ و از اهالی بندرعباس - کتابی به نام «سرزمین‌های شمالی پیرامون خلیج‌فارس و دریای عمان» نوشته که در آن نامه‌ای از ۱۰ شیخ ساکن در جنوب خلیج‌فارس وجود دارد که «ما شیوخ‌بن عمید شهادت می‌دهیم که این جزایر مال ایران است و ما از حاکم بندر لنگه اجازه گرفتیم که گوسفند‌های خودمان را به اینجا بیاوریم که این گوسفندان در اینجا چرا ببینند.»


بر چه اساس محمدرضا پهلوی تصمیم به واگذاری بحرین گرفت؟


وقتی در سال ۱۹۷۰ م کابینه کارگر در انگلستان رأی آورد، برای کم کردن هزینه‌ها، بریتانیا تصمیم به خروج از خلیج‌فارس گرفت. انگلیسی‌ها در زمان خروج از منطقه، با شاه ملاقات‌هایی انجام دادند و در مقابل گذشتن از حق مالکیت بحرین، وعده‌هایی به او دادند. منتها صحبت‌های شاه با انگلیسی‌ها محرمانه و بدون نظر دولت انجام گرفت. چون شاه دولت هویدا را داخل آدم به حساب نمی‌آورد. البته وزیر امورخارجه (زاهدی) هم از صحبت‌های شاه با انگلیسی‌ها خبر نداشت! در واقع شاه این ملاقات‌ها را به واسطه علم با ویلیام لوس وزیر خارجه انگلیس طی سال‌های ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ ه. ش انجام می‌داد. طی این ملاقات‌ها قرار شد ایران بحرین را در مقابل مالکیت بر سه جزیره تنب‌بزرگ و تنب‌کوچک و ابوموسی به آن‌ها بدهد. البته تنب‌کوچک چندان اهمیت نداشت، چون صخره بود، اما تنب‌بزرگ منطقه استراتژیک خوب و بزرگی است. ابوموسی را هم که از گذشته شیوخ عرب به آن نظر داشتند و معتقد بودند به آن‌ها تعلق دارد. همانطور که گفتم دولت ایران هیچ اجباری نداشت که استقلال بحرین را تأیید کند، اما شاه این کار را انجام داد. علاوه بر آن زمانی که انگلیسی‌ها می‌خواستند بحرین را مستقل اعلام کنند، شاه ایران پذیرفت که تصمیم‌گیری در مورد بحرین را به نظرسنجی سازمان ملل‌متحد بسپارد، اما هیچ رفراندومی در زمینه واگذاری بحرین انجام نگرفت، چون از آنجا که شیخ بحرین کاملاً نوکر انگلستان بود، تنها از ۴۰ خانواده که وابسته به سلمان‌بن حمد، شیخ بحرین بودند، نظرسنجی انجام گرفت. در این نظرسنجی از این خانواده‌ها نسبت به اینکه می‌خواهند بحرین مستقل باشد یا به ایران ملحق شود یا به کشور دیگری، سؤال کردند و آن‌ها هم گفتند: ما می‌خواهیم مستقل باشیم!


نسبت به واگذاری بحرین اعتراضی هم در ایران صورت گرفت؟


حزب پان ایرانیسم و آقای پزشکپور، تنها کسانی بودند که در مجلس به این واگذاری ایراد گرفتند و دولت هویدا را استیضاح کردند. البته طبق گزارش ساواک، یک نفر هم در حزب‌ایران‌نوین - که هویدا دبیرش بود- اعتراض می‌کند و از هویدا می‌پرسد چرا بحرین را واگذار کردید؟ که هویدا در جواب آن فرد می‌گوید: «هر دختری به سن ازدواج می‌رسد، بحرین هم دختر ما بود که به سن ازدواج رسید، شوهرش دادیم، من شنیدم حامله هم شده است!»


در پایان بفرمایید اوضاع امروز بحرین چطور است؟


همانطور که اشاره کردم دولت انگلستان تصمیم گرفت که به بحرین استقلال بدهد، به این شرط که پایگاهش آنجا باشد. الان هم این پایگاه را به امریکایی‌ها داده است و یک گروه بزرگ امریکایی، در بحرین ساکن هستند. شاید بتوان گفت ۱۲ هزار سرباز امریکایی (نیروی دریایی) امروزه در بحرین حضور دارند. علاوه بر این به‌خاطر آنکه بحرین نوکر امریکاست، در نهایت بی‌شرمی و در مقابل سکوت آقای ظریف، ۱۷۳ میلیون دلار پول دولت ایران را مصادره کرده است! به نظرم خوب است که ایران، دست استمالتی بر سر بحرین بکشد. چون اسرائیل با این‌ها نیز در حال برقراری روابط است. البته امروزه با توجه به شرایطی که پیش آمده، باید ما نسبت به دیگر مناطق کشور نیز حساس باشیم. مثلاً الان در فضای مجازی، خیلی درباره آذربایجان صحبت می‌شود. مثلاً چندی پیش دیدم تصویر الهام علی‌اف را کنار شاه اسماعیل صفوی و نادرشاه افشار گذاشتند و پایین تصویر نوشتند: سه کشورگشای بزرگ آسیا که ترک بوده‌اند! در حالی که نادرشاه ترک قرخلو بود. شاه اسماعیل هم که پدرش کیانی و اهل مازندران و مادرش دسپینا خاتون، دختر امپراطور طرابوزان بود. حال این آدم خودش را کنار نادرشاه و شاه اسماعیل می‌گذارد و ما هیچ واکنشی انجام نمی‌دهیم و در خواب، مرده‌ایم! من واقعاً دلم برای ایران می‌سوزد!

         


                                

منبع: روزنامه جوان

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار