به گزارش راه شلمچه، امام خمینی(ره) در طول سالهای مبارزه و روشنگری، بر وابستگی شدید مملکت به قدرتهای بیگانه اشاره میکردند و با ذکر مفاسد و سوء تدبیرهای خاندان پهلوی و وابستگی روزافزونی که در پی ضعفهای فراوان آنان رخ داده بود، نسبت به اسارت کشور در دست آن قدرتها و به یغما رفتن منابع اصیل ثروت مردم واکنش نشان میدادند.
از منظر امام خمینی(ره) ایران و ملت ایران باید با تکیه بر منابع طبیعی کشور و با باور به تواناییهای خویش و یاری خدای بزرگ، خود را در تأمین نیازهای اساسی و ارزاق عمومی کشور به مرز خودکفایی برساند.
از نگاه امام (ره)، کشوری که در نیازهای اساسی و ارزاق عمومیاش وابسته به دیگران باشد، خواسته یا ناخواسته به لحاظ سیاسی و فرهنگی نیز به اسارت آنها در خواهد آمد. امام بزرگوار میفرمایند: «چنانچه ما احتیاج داشته باشیم در ارزاقمان به خارج، این وابستگى براى ما اسباب این میشود که در امور سیاسى هم وابسته باشیم. ما باید وابستگیمان را از اجانب و غرب و شرق قطع کنیم. اگر ما بخواهیم که مملکتمان یک مملکت مستقلِ آزادِ مال خودمان باشد، باید در این امورى که مربوط به اقتصاد است، مربوط به فرهنگ است، مربوط به امور دیگرِ کشور است، خودمان فعالیت کنیم، و ننشینیم دیگران انجام بدهند.»
برای واکاوی استقلالی که دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) بود خبرگزاری فارس با یعقوب توکلی، مورخ و استاد حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشست.
*برای شروع بحث بفرمایید، از نگاه شما چرا انقلاب شد؟
واقعیت چرایی انقلاب، بحث گستردگی ظلم در سه حوزه را مطرح میکند؛ نخست ظلم بینالمللی علیه مردم ایران، دوم ظلم و قدرت دولت مرکزی و سوم ظلم پیرامونی و به عبارتی در کنار شاه، وجود شاهکها است.
تمام مظاهری که از حوزه قدرت سیاسی خارج میشد به نوعی مردم عادی را مورد ظلم و ستم قرار میداد و این ستم و زورگویی مداوم باعث شده بود که بخشی از مردمی که به صورت مستقیم درگیر با پروژه آمریکا و شاه نبودند، آنها هم وارد عرصه میدان شوند. لذا بخشی از این ماجرا ظلم گسترده است.
جریان دوم مسأله جهل موجود در حاکمیت بود عموما حاکمیت رفتارهای انجام میداد که در اکثر موارد جاهلانه بود. اگر رفتار درستی صورت میگرفت از جانب نیروهای چپی بود که جذب حکومت شده بودند که قبلا دانشی در آن موارد به دست آورده بودند. عموما رفتار جاهلانه حکومت، نسبتی با شرایط جامعه آن روز نداشت که خود این جهالت بر ستم رژیم میافزود.
به طور مثال شما وقتی کتاب «درون ارتش شاه» و یا کتاب «مثل برف آب خواهیم شد» را میخوانید، میبینید فرماندهان منفعل هستند و نمیدانند دست به چه اقداماتی بزنند. همه این فرماندهان منتظرند که تیمسار مقدم تصمیمی بگیرد. فرماندهان هیچ تحلیل و فکری برای اداره امور ندارند.
دکتر سیدحسین نصر از مسئولان فرهنگی دوران محمدرضا شاه اعتراف میکند: کتابِ جدیترین مخالفِ رژیم پهلوی ـ که حضرت امام است ـ تحت عنوان «ولایت فقیه» را تا سال ۵۷ نخوانده است که نشان از ضعف مطالعاتی کارگزاران رژیم پهلوی دارد.
*منظور شما از رفتار جاهلانه زمامداران پهلوی نسبت به جامعه آیا اتخاذ سیاستهای مغایر با فرهنگ مردمی توسط سلطنت پهلوی است؟
مسأله اسلامستیزی حکومت پهلوی از بارزترین سیاستهایی است که از طرفی نشان از تعارض سیاستهای رسمی رژیم با فرهنگ مردمی داشته و از طرف دیگر نشاندهنده ناآگاهی سیاستگذاران پهلوی نسبت به فرهنگ مردمی است. به عنوان مثال در شب ضیافت کارتر در تهران در ۲۰ محرم، شاه و فرح، جام شراب سر میکشند. یا جشنهای ۲۵۰۰ ساله و جشن هنر شیراز و مسایلی که آنجا رخ میدهد، هیچ سنخیتی با فرهنگ دینی مردم نداشت. از طرف دیگر احساس خودکمبینی در برابر خارجیان و اروپاییان به حدی بود که برای مراسم جشن ۲۵۰۰ سال از صفر تا صد ماجرا به دست خارجیان اداره میشد و مردم از سیاستهای شبه مدرنیستی رژیم پهلوی به تنگ آمده و به دنبال مفرّی از شرایط حاکم بودند و به همین دلیل هم به نهضت امام خمینی لبیک گفتند.