جمله ماندگار حاج احمد متوسلیان

اگر حاج احمد زنده باشد اکنون پیرمردی ۷۰ ساله با موهای سفید است و اگر زنده نباشد که شهیدی است که به آرزویش رسیده است. دیگر زنده یا شهادت حاج احمد زیاد مهم نیست، اکنون نام «حاج احمد» مهم است که به نماد و اسطوره مبارزه با صهیونیست‌ها تبدیل شده است.

به گزارش راه شلمچه، چهاردهم تیر، سالروز ربوده شدن فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) توسط نیروهای وابسته به رژیم صهیونیستی است.

جمله ماندگار حاج احمد متوسلیان: بسيجي! من و تو بايد پرچم خودمان را در انتهاي افق بزنيم. 

افق که انتها ندارد؛ حاج احمد چه گفت؟
از فرط خستگي و بي خوابي چشمهايمان را به كمك چوب كبريت باز نگاه داشته بوديم. آن شب مردم ايران جشن پيروزي گرفته بودند و صداي تكبير ملت، به شكرانه فتح خرمشهر، از راديوها و بلندگوهاي سيار واحد تبليغات به گوش مي‌رسيد و در فضاي تاريك و ساكت منطقه مي‌پيچيد. با وجود خستگي، سعي كردم در اطراف قدم بزنم و جوياي احوال حاج احمد و بچه‌ها شوم. 

همان طور كه تلو تلو خوران و خواب آلود از كنار خاكريز جاده شلمچه مي‌گذشتم، ناگهان در زير نور منورها حاح احمد را ديدم كه با چند نفر از بچه‌ بسيجي‌هاي واحد تبليغات كه پرچم تيپ حضرت رسول (ص) را به دست داشتند، كنار خاكريز نشسته و مشغول صحبت است. با كنجكاوي جلوتر رفتم. صدايشان را بهتر مي‌شنيدم و چهره‌هايشان واضح‌تر شده بود. در آن تاريكي، صداي يكي از بچه‌ها به گوشم رسيد كه مي‌گفت: «حاج آقا، بي خوابي اين چند شب، امان ما را بريده، ان شاالله امشب با يك خواب خوب، تلافي مي‌كنيم. 

در اين وقت، حاج احمد را ديدم كه دستش را بر روي دوش بسيجي‌ جوان انداخت و او را با خود از سينه كش خاكريز بالا برد. جايي در رو به روي مقر ما، سمت غرب را نشانش داد و گفت: ببينيم بسيجي، مي‌داني آنجا كجاست؟» او كه از رفتار حاج احمد گيج شده بود، گفت: نمي‌فهم حاج آقا! حاح احمد با لحن گلايه آميزي گفت: يعني چي مومن! نمي‌فهم چيه؟! خوب نگاه كن. آنجا انتهاي افق است. من و تو بايد پرچم خودمان را آنجا بزنيم؛ در انتهاي افق. هر وقتي به آنجا رسيدي و پرچم را كوبيدي بعد برو بگير راحت بخواب. 

از اين حرف حاج احمد گيج شدم و با آن حال خراب، از ميان تاريكي گذشتم. جمله‌اي كه حاج احمد در آن شب گفت هميشه آزارم مي‌داد. هيچ وقت هم فرصت نكردم كه راز اين جمله را از او سؤال كنم. ولي وقتي با خدا تنها مي‌شدم، اين سؤال را مي‌پرسيدم كه : آخر خدايا افق كه انتها ندار. 

پس مقصود حاج احمد از اين جمله چه بود؟ مدام احساس ندامت مي‌كردم كه چرا در همان شب تاريخ و پر ابهام از او نپرسيدم انتهاي افق كجاست؟ جنك تمام شد و امام (ره) به جمع شهيدان پيوست. 

وليكن راز اين جمله هميشه در من زنده بود كه به راستي انتهاي افق كجاست؟ تا اين كه با آغاز جنگ در بوسني، يك روز اين تيتر كه از قول خبرگزاري‌هاي غربي در صفحه اول يكي از روزنامه‌ها نوشته شده بود، توجه‌ام را جلب كرد: در بوسني، جبهه بيناد گرايي زير پرچم محمد (ص) تشكيل شده است. هر چند تمام اينها از نتايج سحر است، ولي افق كه انتهاي ندارد؟!

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار