به گزارش راه شلمچه، تا صبح عاشورا هیچ کس از اصحاب و یاران و خاندان حضرت اباعبدالله (ع) که با ایشان به کربلا آمدند شهید نشده بودند و روز تاسوعا به خاطر بزرگداشت مقام عبدالصالحی ابوالفضل العباس (ع) تعطیل است.
اگر کل محرم را هم از فضايل ابوالفضل بگوييم و بشنويم و رشادتهای او را به ديده جان بنگريم باز هم کم است به خاطر عظمت و بزرگواری و مقام بسيار والای حضرت ابوالفضل (ع) روز تاسوعا را به ياد آن حضرت تعطيل كردهاند. روز تاسوعا فرصت مناسبی است که مردم برای عزای روز عاشورا خود را آماده کنند…
حضرت عباس (ع) قبل از واقعه کربلا
امام علی (ع) عباس (ع) را به خصوص در سنین کودکی و دوران رشد، نصیحت و امر به معروف مینمود و بر این امر اصرار داشت. در هر فرصتی ذهن پاک فرزندش را با حکمتها و مطالب سازنده و عمیق بارور میکرد و همچون لقمان حکیم، جان کودک خود را با مواعظ و حکمتهای ژرف مینواخت و این توصیههای اخلاقی، یا نوازشهای عاطفی با لحنی صمیمانه توأم بود.
بر همین اساس این جوان هاشمی، انسانی برازنده، پرهیزگار، دانشور، مبارز، شجاع و اهل سخاوت بار آمد و آیینه تمام نمای جمال و کمال پدر پاک خود گردید. در محیط پرورشی عباس (ع) چشمه توحید جاری بود و او با دلی لبریز ازعشق الهی و مهر ملکوتی تربیت میگردید. دوران کودکی او مملو از عنایت و لطف ابراز محبت پدر و برادرانی بود که لحظهای از پرورش وی به عنوان انسانی والا و صاحب کرامتهای اخلاقی، غافل نبودند.
نقش آفرینی حضرت عباس (ع) در عاشورا
آوازه دلاورمردی های حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شمر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین (س) عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس (ع) و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که میدانست این تلاشها بینتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که میانگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت: «اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیادهها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد.
وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛ خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس (ع) و برادرانش سکوت کردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس (ع) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا (ص) امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس (ع) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
چگونگی شهادت حضرت عباس (ع)
در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یاران او سخت گشت، کودکان به امام (ع) شکوِه آوردند و از فرط عطش مینالیدند. عباس بن علی (ع) هنگامی که تنهایی امام حسین (ع) را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت: «آیا رخصت میدهی تا به میدان روم؟» امام حسین (ع) گریه شدیدی کرد و آن گاه فرمود: «ای برادر! تو پرچمدار من هستی.» عباس گفت: «سینهام تنگ شده و از زندگی خسته شدهام. میخواهم از این منافقان خونخواهی کنم.» امام حسین (ع) فرمود: «برای این کودکان کمی آب مهیا کن.»
عباس به میدان رفت و سپاه کوفه را موعظه کرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولی اثر نکرد. از این رو برگشت و ماجرا را به برادر گفت و وقتی فریاد العطش کودکان را شنید، مشک و نیزه خود را بر گرفت و بر اسب سوار شد و به سوی فرات رفت.
چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را محاصره کردند و هدف تیر قرار دادند. عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت تا وارد فرات شد. وقتی خواست مشتی آب بنوشد یاد تشنگی حسین و اهل بیت و کودکانش او را از نوشیدن آب باز داشت. آب را ریخت و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهی خیمهها شد. لشگر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره کردند.
عباس با آنها پیکار میکرد و این رجز را میخواند: «هنگامی که مرگ فریاد زند، از مرگ هرگز نمیهراسم تا هنگام مقابله با شجاعان دشمن، آنان را با شمشیر به زیر افکنم. من نفس خود را نگهبان پسر پیامبر کردهام. من عباسم که سقایی میکنم و در روز ملاقات بیم از مرگ ندارم.» یکی از سپاهیان کوفه به نام «نوفل ازرق» دست راست او را از بدن جدا کرد.
عباس (ع) مشک را بر دوش چپش نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند: «والله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابداً عن دینی و نحن امام صادق الیقین نجل النبّی الطّاهر الامین»؛ (به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، همواره حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر امین است.»
پس از مدتی یکی از سپاهیان کوفه که در پشت درخت خرما کمین کرده بود، با شمشیر مچ دست چپ او را جدا کرد. عباس (ع) مشک را به سینه خود چسباند و این رجز را خواند: «ای نفس! از کافران نهراس و به رحمت خدا شاد باش. اینان ستمگرانه دست چپم را قطع کردند. پروردگارا آنها را به لهیب آتش بسوزان.» پس مشک را به دندان گرفت.
آن گاه تیری بر مشک خورد و آبهای آن ریخت. اما پس از مدتی، تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. بعضی راویان گفتهاند تیر بر چشمش نشست و برخی نوشتهاند عمودی آهنین بر فرق مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام (ع) را صدا زد. در روز عاشورا پس از آن که عمودی آهنین بر فرق مبارک عباس (ع) فرود آمد و او از اسب بر زمین افتاد و فریادزنان برادرش را صدا زد، امام حسین (ع) خود را بر بالینش رساند و با دیدن حال او فرمود: «اکنون کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد.» و با دیدن چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس بر روی زمین در کنار فرات، خم شد و در کنار او نشست و گریست تا عباس جان سپرد.
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع)
حضرت سجاد (ع) هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام به آنها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند تو تنها چگونه میتوانی؟ فرمود: «ان معی من یعیننی» با من کسی هست که کمکم کند. (فرشتگان عالم غیب به یاریم میآیند.) مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس در نزدیکی قبر برادرش امام حسین (ع) در کربلاست.
در روز تاسوعا چه کسانی شهید شدند؟
آوازه دلاورمردی های حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد.
اگر خوشت اومد لایک کن
raheshalamche.com/p/42200
پربازدیدترین اخبار
آخرین اخبار