به گزارش راه شلمچه، روز 27 آگوست (5 شهریور)، امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، در پایان اجلاس گروه هفت در بیاریتز فرانسه در اظهاراتی مهم، از «افول هژمونی غرب» گفت.
مکرون در سخنرانی خود با انتقاد از «بحران بی سابقه» در اقتصاد بازار، خواهان نظم اقتصادی جهانی جدید شد. در بحبوحه بی ثباتی بر سر سیاست های تجاری آمریکا، وی اظهار داشت اقتصاد بازار بسیار بودجه-محور شده و نابرابری هایی ایجاد کرده است که «نظم سیاسی ما را متزلزل می کند.» وی خواهان «بازاندیشی» جهانی در این باره شد.
رئیس جمهور فرانسه افزود:
"ما در (دوره) پایان هژمونی غرب» در جهان زندگی می کنیم؛ امری که تا حدی ناشی از «اشتباهات» غرب طی قرن های گذشته است."[1]
بعد از انتشار این سخنان مهم، «عبدالله شهبازی»، مورخ و تحلیلگر مسایل سیاسی، در کانال تلگرامی خود، سخنان یکی از رهبران قدرتهای غربی را یادآور تحلیلهای چند سال قبل ایمانوئل والرشتاین، جامعهشناس و مورخ اقتصادی معروف آمریکایی، خواند که در سال 2013 در مقالهای جنجالی، افول هژمونی غرب را هشدار داده بود.
والرشتاین در آن مقاله(به تاریخ 1 نوامبر 2013) با عنوان «پیامدهای افول آمریکا» نوشت:
" افول نقش هژمونی آمریکا در جهان از اوائل دهه ۱۹۷۰ آغاز شد و به تدریج سرعت گرفت. این در حالی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و از میان رفتن جهان دوقطبی در دهه ۱۹۹۰ غالب تحلیل گران از تک قطبی شدن جهان و به تبع آن اوج قدرت بلامنازع آمریکا سخن میگفتند. از سال ۲۰۰۸ وضع دگرگون شد و بسیاری به این امر توجه کردند که قدرت آمریکا در حال افول است.
یکی از پیامدها، افزایش استقلال و اقتدار متحدان پیشین آمریکا است که در ماجرای ماه گذشته افشاگری اسنودن (عملیات جاسوسی آمریکا علیه رهبران رده بالای آلمان و فرانسه و مکزیک و برزیل) رخ نمود...."
این جامعهشناس و تحلیلگر معروف، در بخشی دیگر از این مقاله مهم، اضافه کرد:
" پیامد دیگر افول هژمونی جهانی آمریکا، عدم قدرت تصمیمگیری است که در حوادث اخیر خاورمیانه رخ نمود. آمریکا، مانند گذشته، «برنده جنگها» نیست و به هر اقدامی در خاورمیانه دست زند بازنده خواهد بود. این امر خطرناک است و میتواند به اقدامات تخریبی احمقانه از سوی آمریکا بینجامد. امروزه هیچ یک از نیروهای قدرتمند مؤثر در خاورمیانه از آمریکا تبعیت نمیکنند."[2]
او در همین نوشته، پیشبینی کرد که به زودی دلار موقعیت خود را به عنوان «ارز مرجع» جهانی از دست خواهد داد و افول سطح زندگی آمریکاییها آغاز خواهد شد و گرچه شاید تا چند سال دیگر آمریکا یک «غول» باقی بماند، اما چیزی جز یک غول پوشالی نخواهد بود.
در سالهای اخیر، به ویژه بعد از بحران مالی سال 2008 در وال استریت که به کل نظام سرمایهداری تسری پیدا کرد و چیزی به فروپاشی سیستم مالی آمریکا فاصله نداشت، مقالات و حتی کتابهای زیادی از سوی اندیشمندان و پژوهشگران مشهور سیاست و اقتصاد و اقتصاد سیاسی درباره افول ایالات متحده و احتمال تکرار بحران 2008 در ابعادی وسیعتر نوشته شده است که می توان به کتابهای «جوزف استیگلیتز»(برنده نوبل اقتصاد) اشاره کرد. اَبَربدهی ملی فزاینده و مخوف آمریکا(رقم 22 تریلیون دلار) که طبق اطلاعات سایت آنلاین «ساعت بدهی آمریکا»(متعلق به وزارت خزانهداری این کشور) هر ثانیه بر حجم آن افزوده می شود، بسیاری از متفکران آمریکایی را درباره ترسیم ابعاد افول و سقوط اقتصاد آمریکا به تکاپو انداخته است.
اما این مقدمات لازم بود تا گریزی به برخی مباحث داخلی معطوف به سیاست خارجی بزنیم. تا همین اواسط بهار سال 97، یکی از شعارهای دولت و حامیان آن، «دانستن زبان دنیا»، «شناخت عرصه بینالملی» در مقابل «بی سوادی و ناآگاهی منتقدان» بود، ابزاری که به واسطه آن، در بسیاری از مواقع، کار را از جدل و استدلال به تمسخر و توهین نیز می کشاندند.
از زمانی که دانلد ترامپ در بهار 97، به یکباره زیر میز «برجام» زد و به همگان یادآور شد که تئوریهای شیک «حقوق بین الملل» تا اطلاع ثانوی در «جنگل» عرصه بینالملل خریداری ندارد، اما ظاهرا بنا نیست کمی از حقبه جانبی مدعیان آشنایی با «زبان دنیا» بکاهند.
در ادامه، با عنایت به سخنان اخیر رییس جمهور فرانسه و تحلیلهای اندیشمندان غربی چون والرشتاین و استیگلیتز و چامسکی و...مصادیقی از تبحر و «معرفت» سکانداران سیاست خارجی در دولت اعتدال را مرور می کنیم.
اوجگیری جنگ تجاری آمریکا و چین و یک اقدام عجیب
در آبان 97، درست در زمانی که دشمنیهای ترامپ علیه ایران در حال اوج گرفتن بود، یک تحول بینالمللی مهم دیگر هم سیر صعودی گرفت و آن جنگ تجاری بین آمریکا و چین(دو قدرت اول و دوم اقتصاد جهان با فاصله کم) بود. دقیقا زمانی که هم ایران و هم چین هدف خصومت و زیادهخواهی ترامپ بودند، در جنگ تعرفهای که میان پکن و واشینگتن در گرفته بود، کشاورزان سویاکار آمریکایی به واسطه اعمال تعرفههای چین بر واردات این محصول از آمریکا، در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند. اینجا بود که یک کشور به داد این بخش از اقتصاد امریکا رسید: ایران!
مجله فایننشال تایمز، در همان مقطع در گزارشی نوشت:
" کشاورزان آمریکایی یکی از شدیدترین عواقب جنگ تجاری این کشور با چین را متحمل شده اند و اکنون از سوی کشوری غیرمنتظره دست یاری به سوی آنها دراز شده است: ایران. واردات دانه های سویا از ایالات متحده به جمهوری اسلامی ایران پاییز امسال و در آستانه اجرایی شدن دور دوم تحریم های اعمالی از سوی دونالد ترامپ افزایش یافته است. طبق داده های وزارت کشاورزی ایالات متحده، از آغاز بازاریابی ها برای دانه های سویا در ماه سپتامبر تا کنون، نزدیک به 335 هزار تن از این محصول از ترمینال ها در حاشیه رودخانه «میسیسیپی» خارج شده و این در حالی است که حجم دانه های انتقالی به ایران در سال گذشته برابر با صفر بود. این حجم از صادرات حتی از حجم ارسالی به بیشتر کشورهای اروپایی هم بیشتر است."[3]
به عبارت دیگر، درست در زمانی که ما و متحد قدیمی ما، جمهوری خلق چین، هدف خصومت مشترک اقتصادی از سوی واشینگتن بودیم، دولت ایران به جای همگرایی با متحد قدیمی در جهت تقابل با دشمن مشترک، واردات سویا از ایالات متحده را به طرز چشمگیری افزایش داد! آیا هر دولت دیگری به جای دولت چین بود، به این متحد ناهمراه، بدبین نمی شد؟
وقتی عضو ناتو به شرق رو می کند
ترکیه، دستکم از اوایل دهه 70، یکی از الگوهای ذهنی غربگرایان درون جمهوری اسلامی (که بعدها در جناح اصلاحات متمرکز شدند) برای توسعه و پیشرفت و جذب در اقتصاد جهانی بود. بسیاری از چهرههای جریان چپ که در اوایل دهه 70 در مبانی دیروز خود تجدیدنظر کرده بودند و دوران انقلابی بودن را سپری شده می پنداشتند، در ارزیابیها و گزارشهایی که برای مراکزی چون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و مراکز اندیشهورزی اینچنین می نگاشتند، ترکیه را یک الگوی تمامعیار پیشرفت برای یک جامعه مسلمان مثل ایران معرفی می کردند که در سایه روابط خوب با آمریکا و عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی به شاخصهای مهم توسعه دست یافته است.
اما ترکیه اردوغان، چند سالی است که دیگر چندان منطبق بر الگوهای ذهنی غربگرایان ایرانی عمل نمی کند. تنشها و تقابلهای ترکیه با ایالات متحده و متحدان اروپایی آن(که ترکیه با آنها پیمانهای نظامی و امنیتی دارد و با آنها عضو یک سازمان، یعنی ناتو است) در همینماههای اخیر، بر سر نگاه اردوغان به شرق و نزدیکی با مسکو در مسایل امنیتی و نظامی، اوج گرفته است، تا جایی که بر سر ماجرای سفارش سیستم دفاع موشکی اس-400 روسی توسط آنکارا، ایالات متحده ترکیه را تحت تحریم فروش جنگنده اف-35 قرار داد. اما علی رغم همه خط نشانهای ترامپ برای آنکارا و فشار متحدان اروپایی ترامپ بر اردوغان برای فاصلهگرفتن از پوتین، در 21 تیر سال جاری، وزارت دفاع ترکیه از دریافت اولین محموله اس400 از روسیه خبر داد. تحلیلگران مسایل امنیتی، این دهنکجی یک عضو ناتو به لیدر بلوک غرب را یک نقطه عطف نمادین در روابط آمریکا با متحدان خود دانستند.
در ادامه همین روند، روز 5 شهریور، روسای جمهوری روسیه و ترکیه به همراه یکدیگر در مراسم رسمی آغاز به کار نمایشگاه بینالمللی صنایع هوا-فضای «ماکس-۲۰۱۹» شرکت کرده و سپس از برخی دستاوردها و فناوریهای جدید روسی دیدن کردند.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه به همراه رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه، نمایشگاه بین المللی صنایع هوا-فضای «ماکس-2019» را افتتاح کردند. پوتین در مراسم رسمی آغاز به کار این نمایشگاه، گفت:
"من از حضور و شرکت میهمانان خارجی در این نمایشگاه بینالمللی بسیار خرسند هستم و قبل از همه از حضور دوست گرامی، رجب طیب اردوغان، در اینجا ابراز رضایت میکنم."
رئیس جمهوری روسیه ابراز اطمینان کرد که شرکای ترکیهای به دستیابی به تجهیزات و فناوریهای نیروهای هوا-فضای ما علاقهمند هستند. وی تاکید کرد:
"این طرح (برگزاری این نمایشگاه بین المللی) امکانات جدیدی را برای همکاریهای متقابل سودمند بین کشورهای علاقهمند به وجود آورده است."[4]
این نوع تحرکات، نشان از آن دارد که قدرتهای نوظهور و قدرتهای منطقهای، در حال تنظیم وضعیت خود با شرایط جدید عرصه بینالمللی، یعنی افول هژمونی آمریکا و تغییر مناسبات «تکقطبی» حاکم شده از زمان فروپاشی شوروی هستند و در چنین فضایی، برای بهرهگیری از فضای رقابت بین قدرتهای جهانی چون چین و روسیه با ایالات متحده هم طرح و برنامه دارند. این در صورتی است که برای مثال، سالها قبل، رهبر معظم انقلاب، از لزوم تقویت استراتژی «نگاه به شرق» سخن گفته بودند، اما این که در دستگاه دیپلماسی ما، چه اندازه جدیت و اراده برای اجرایی کردن این استراتژی وجود داشته و دارد، به شدت محل تامل است.
محور چین-پاکستان و بندری که به هند سپرده شد!
جمهوری اسلامی پاکستان، متحد قدیمی ائتلاف آمریکایی در جنگ ادعایی علیه تروریسم، کشوری که سالها نیازمند کمک های میلیارد دلاری ایالات متحده برای گرداندن اقتصاد ضعیف خود بوده است، در دوران ریاست جمهوری ترامپ، مرحله به مرحله فاصله بیشتری از واشینگتن گرفته است. توهینها و تحقیرهایی که ترامپ نثار ملت پاکستان کرده، به جو ضدآمریکایی در میان ملت مسلمان پاکستان به شدت دامن زد و حتی یکی از عوامل به قدرت رسیدن «عمرانخان» با شعارهای استقلال طلبانه و نسبتا تقابلجویانه با آمریکا شد.
در کنار این جدالهای دیپلماتیک، به لحاظ اقتصادی هم، پاکستان برای اتخاذ موضع مستقلتر در سیاست خارجی(به ویژه در مواجهه با دشمن قدیمی خود، هند) پیوندهای نزدیکی با یک شریک قدرتمند دیگر برقرار کرده است: جمهوری خلق چین
علاوه بر این که پاکستان برای داشتن نقطه اتکایی غیر از آمریکا(که در دوره ترامپ، تمایل خود را به هند آشکار کرده است) روی کمکهای نظامی چین حساب کرده است، به لحاظ اقتصادی هم، این کشور یک طرف حساب در پروژه عظیم «سی پک»(کریدور اقتصادی چین-پاکستان) است، پروژهای که قرار است با سرمایهگذاری چند ده میلیارد دلاری چینیها، بستری را برای همکاریهای اقتصادی کشورهای این منطقه ایفاء کند. سرمایهگذاری عظیم چینیها روی توسعه بندر پاکستانی «گوادر» بخشی از همین پروژه است.
در حالی که چین علاقمند به نقشآفرینی جدی دو کشور ایران و افغانستان در پروژه سی پک هستند، دولت ایران بندر راهبردی چابهار را به دولت هند سپرده است که سکاندار آن، یک هندوی افراطی ضدمسلمان و یکی از شرکای بنیامین نتانیاهو و ترامپ، یعنی نارندرا مودی است!
طبق برخی گزارشها، کل آورده هندیها برای در اختیار گرفتن چابهار، تاکنون حتی به صد میلیون دلار هم نمی رسد(حدود 85 میلیون دلار)[5]، چین به شدت در حال توسعه زیرساختهای گوادر پاکستان است و چندین میلیارد دلار تاکنون برای این توسعه خرج کرده است.[6] این در حالی است که در اسفند 97، اخباری منتشر شد که اپراتور هندی چابهار برنامهای برای سرمایهگذاری نیم میلیارد دلاری آن هم «ظرف ده سال» دارد.[7]
در حالی که پیوستن ایران به اتحادیه چین و پاکستان و ایجاد محور پکن-اسلامآباد-تهران، در زمانهای که هر سه این کشورها در سطوح مختلفی از تقابل با یک دشمن مشترک، یعنی ایالات متحده هستند، می تواند علاوه بر دستاوردهای اقتصادی، نتایج سیاسی و ژئوپلیتیک تعیینکنندهای هم در پی داشته باشد، هنوز هیچ طرح و برنامه مشخصی از سوی دولت و دستگاه دیپلماسی آن برای استفاده از این ظرفیت مهم دیده نمی شود.
...
به موارد بالا دهها ظرفیت و پتانسیل دیگر را که محصول دوران افول قدرت تکقطبی آمریکا و تغییر شرایط بینالمللی است، می توان اضافه کرد که مدعیان «دانستن زبان دنیا» نه تنها هیچ تلاشی برای استفاده از آن نکردهاند، که اثبات نمودهاند اعتقادی هم به استفاده از این ظرفیتها ندارند، چرا که هنوز به لحاظ ذهنی در دورانی به سر می برند که گمان می برند دنیا یک «کدخدا» دارد که باید با او «بست»، وگرنه قدم از قدم پیش نمی رود.
بررسی عملکرد سالیان اخیر این گروه به خوبی گویای این مساله است که برخلاف آنچه ادعا میکنند، نه صحنه جهانی را به خوبی می شناسند، نه تحولات جدید بینالمللی را رصد می کنند و نه حتی از هنر بهرهگیری از شرایط و حتی بازیهای دیپلماتیک به موقع، برخوردار هستند.
[1] http://www.iribnews.ir/00AX3A
[2] https://www.iwallerstein.com/consequences-decline/
[3] http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/1979785
[4] https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/06/05/2084595
[5] https://www.asriran.com/fa/news/612217
[6] https://fararu.com/fa/news/230728
[7] https://fa.alalamtv.net/news/4089921/
منبع؛ مشرق