به گزارش راه شلمچه، لشکرویژه 25 کربلای مازندران در دوران دفاع مقدس یکی از لشکرهای مطرح در بین دیگر لشکرهای رزم بود و اهمیت آن حضور پرشور رزمندگان در دفاع مقدس بود که سردار نقدی در گفتوگو با راه شلمچه گفته بود هر وقت نیرو کم داشتیم سراغ لشکر مازندران میرفتیم.
سردار ابوالقاسم اکبرنژاد از جمله فرماندهان دفاع مقدس است که پس از جنگ تحصیلاتش را ادامه داد تا اینکه دکترای دفاع ملی را کسب کرد و در این گفتوگو مشخص شد دانش بسیار خوبی در حوزه دفاعی و استراتژیک نظامی برخوردار است.
در باره چگونگی تشکیل لشکر 25 کربلا گفتوگو با سردار ابوالقاسم اکبرنژاد قسمت اول(اینجا) را منتشر کردیم و ادامه آن را در زیر میخوانید:
گردان کربلا تا عملیات جلو آمد و در سال 61 که آبادان در محاصره بود هم با نام گردان کربلا فعالیت داشت و این گردان بیشتر به مازندران و اصفهان شناخته میشد و با هم قاطی بودند. بعد از تغییر وضعیت فرماندهی دفاع مقدس با عزل بَنی صدر و افتادن صحنههای نبَرد به دست نیروهای حزبالله و بسیج و سپاه نقطۀ عطفی در هدایت فرماندهی جنگ اتفاق افتاد. یعنی تا اون موقع اینها معتقد بودند ما در مقابل گرفتن زمان باید زمین بدهیم.
در آن زمان در سه تا از عملیات بزرگ اجازۀ حضور نیروهای سپاه و حزبالله را به صحنۀ جنگ نمیدادند. در ابتدای جنگ ساختار سپاه سازماندهی و تجهیز نشده بود.
بیشتر سپاه درگیر کارهای اطلاعاتی امنیتی در رابطه با حرکتهای ضد انقلابی کُردهای کردستان، اتحادیه خلق عرب در جنوب، بلوچها در شرق و خلق ترکمن در گنبد بود. کارهایی از قبیل شناسایی و دستگیری افراد مختلف اعم از سیاسیون رده بالا و فرماندهان نیروهای مسلح وابسته به شاه جزء عملیات سپاه بود. لذا سپاه بیشتر به امنیت داخلی توجه داشته است. آن موقع بنی صدر که فرماندۀ کل قوا بود اصلاً اجازۀ ورود سپاه به جریان جنگ را نمیداد، چون حضرت امام فرماندهی کل قوا را به او تنفیذ کرده بودند. ضمن این که خودش هم دوست داشت در جریان جنگ دست به اقدامی بزند و یک پیروزی کسب کند که در سایه آن خودی نشان دهد. این جور نبود که دوست داشته باشد ضربه بخورد. ولی 3-4تا عملیات بزرگ طرحریزی شد و اتفاق افتاد که همه منجر به شکست و انهدام بخشی از نیرو و سلاح و تجهیزات تانک و توپ و سلاحهای زرهی شد.
آن موقع در ابتدای جنگ نگرش ما به تانکهای چیفتن انگلیسی بود. این قراردادی که امسال پولش را گرفتیم مربوط به همان زمان است. ادامۀ قرارداد تحویل تانکهای چیفتن را آقای بازرگان لغو کرد.
پول را داده بودیم؟
سردار: بله پولش را داده بودیم. او موشک و تانک با خودش آورده بود ولی بازرگان آنها را لغو کرد.
شاه پول را داده بود و حالا که انگلیس میخواست تحویل دهد بازرگان گفت اینها به درد نمیخورد؟
سردار: از طرفی هم بازرگان دو اشتباه بزرگ آنجا داشت. یکی این که میگفت؛ هرکدام از ارتشیها به استان خود بروند و آنجا خدمت کنند. مثلاً من که رستهام توپخانه و زرهی بود باید به رستۀ پیاده میرفتم در حالی که اصلاً سررشتهای از نبرد پیاده نداشتم.
اشتباه دوم هم بحث آزادسازی سربازان بود. خدمت سربازی را از دو سال به 12ماه کم کرد. اینها قبل از جنگ اتفاق افتاد. در کنار اینها تسویه حسابهایی درداخل ارتش شروع شد.
قرار شد با سازماندهی سپاه و آموزش و تجهیز نیروهای انقلابی در حوزۀ امنیت بیشتر کار کنند. از این طرف هم آموزش هم نبود. البته خودشان در واحدهای کوچک در کنار نیروهای مردمی در درگیریهای کوچک کمک میکردند که با آن هم مخالفت میشد. اطلاعات آمریکاییها و ارتشیهایی که از ایران فرار کرده بودند و سیاسیونی که به بغداد یا پاریس پناهنده شدند استراتژی صدام را به این نتیجه رساند که ایران در وضعیت بسیار ضعیفی قرار دارد. میگفتند با وجود عدم انسجام وحدت فرماندهی ساختار آن شکننده است. کسانی هم که دستی بر آتش داشته و تسلط بر سیاستهای نظام دارند تجربۀ حکمرانی ندارند. نیروهای سپاه را هم فاقد آموزش سازمانی و تجهیزات لازم برای رزم و تهاجم سنگین میدانستند.
میگفتند پاسداران از لحاظ نظامی نیامدهاند پاسدار شوند، آدمهای معمولی بودند، درسته؟
سردار: 5/99 درصد آن از بدنۀ مردم بودند. شاید تک و توک برای سربازی رفته بودند. تک و توکی هم افسران و درجهداران انقلابی ارتش هم به سپاه پیوستند که تعداد آنها خیلی کم و شاید به اندازۀ انگشتان دو دست هم نمیشد. منتها افراد زیادی از بدنۀ مردم بودند که از سربازی فرار کرده بودند. ضمن این که ارتش و سپاه درگیر بحرانهای قومیتی، گاهاً مذهبی، نژادی و زبانی 4-5 منطقهای که گفتیم بودند. از لحاظ زبان و نژاد کُردها، عربها، بلوچها و از لحاظ مذهبی سُنیها و شیعهها بودند. البته به اسم اینها بودند. ضمن این که هر کدام از مناطق مثل آذربایجان، کردستان و خوزستان سابقهای در گذشته و از زمان قاجاریه داشتند. آن موقع در جنگ جهانی دوم رضا خان سپهسالار و وزیر جنگ بود. مدتی هم نخست وزیر شد و با سیاستهای انگلیسی احمد شاه را که تازه هشت روز بود به سلطنت رسیده بود کنار زد.
بنابراین مسئولین سیاسی به این جمع بندی رسیدند که نظام در حال پاگرفتن و قدرت نیست و با یک ضربه از مسیر خارج میشود. آنها همۀ نگاهشان این بود که در این شرایط ایران از نیروهای مسلح خوبی برخوردار نیست. نظام سیاسی نوپا است و مسئولین و سیاسیون آن تجربۀ حکومت داری ندارند. گفته بودند با توجه به این که ایران کشوری تک محصولی است و تنها منبع درآمد آن نفت است؛ اگر ضربۀ محکمی به آن بزنیم تعادلش را از دست میدهد و در واقع میتوانیم مسیر انقلاب را بر گردانیم. در اینجا شرایط را دوگانه تعریف کردند.
1- با جنگ!
2- با کودتا!
لذا اول گفتند کودتای نوژه را طراحی کنیم. گفتند با کودتای نوژه نظام سقوط میکند. وقتی کودتای نوژه لو رفت و سرکوب شد، برژینسکی مشاور امنیتی آمریکا و صدام در مرز غربی عراق- اردن در اواخر تیر یا اوایل مرداد سال 59 با همدیگر ملاقات کردند. در آنجا برژینسکی گفت: آمریکا حاضر است کمک کند تا شما به خواستههایتان برسید. مخالفتی در این زمینه نداریم و میتوانیم به شما کمک کنیم.
این خواستۀ صَدام از آمریکا بود؟
سردار: این خواستۀ آمریکا و شوروی هر دو بود.
دلایل شروع جنگ با یک سری اهداف جهانی، منطقهای و ملی همراه بود. اهداف جهانی این است که نظام سُلطۀ شرق و غرب که آمریکا و شوروی سابق در رأس این دو نظام بودند هیچ انقلابی را که تحت سیطرۀ آنها نباشد را برنمیتابیدند که یک انقلاب مستقل با نظام سیاسی مستقل به وجود بیاید. باید از نوع و جنس سوسیالیستی یا از جنس لیبرالیستی میبود. لذا برای اولین بار در جهان بعد از جنگ جهانی اول و دوم تنها جنگی بود که متحدین و متفقین مشترکاً بر علیه آن وارد شدند. سیستم ارتش و حکمرانی عراق سوسیالیستی بود. با شروع جنگ آمریکاییها هم اطلاعات به آنها دادند. فرانسه هم سوپر میراژ و سوپر اتاندارد و موشکهای اگزوست که برای زدن کشتی بود را در اختیار عراق گذاشت. آلمانها هم وسایل شیمیایی را به صَدام دادند.
و نیروی نظامی!
سردار: ما از 11کشور اسیر و از 36 کشور تجهیزات غنیمتی داریم. آنها اسیر دادند یعنی نیرو فرستادند. تجهیزات داریم یعنی آنها کمک کرده بودند. کمکهای نظامی را تجهیزاتیک کردند. در قبال آن میگفتند سیم خاردار جزء سلاحهای نظامی است و فروش آن به ایران ممنوع است. در صورتی که همۀ دنیا برای حفظ مزارع و محیطهای آزاد خود در مقابل حیوانات از آن استفاده میکنند.
دفاعی و پدافندی است!
سردار: اصلاً پدافندی هم نیست. برای امنیت و حفظ به کار میرود. حراستی است. برای حفظ و حراست یک محیط است. ما با داشتن 15 کشور همسایه سومین کشور پر تعدد از نظر همسایگان در بزرگترین جزیرۀ جهانی یعنی آسیا هستیم. این تعدد همسایگان، میتواند تهدید و هم فرصت باشد. بستگی دارد که این همسایگان در مجاورت با کی باشند.
1- در مجاورت و دسترسی به آبهای آزاد باشد.
2- در مجاورت کشورهای قدرتمند باشد.
3- در مجاورت با کشورهای ایدئولوژیک باشد.
4 در مجاورت با کشورهای بی ثبات و شکننده باشد.
هرکدام از اینها مزیت و تهدید است. آبهای آزاد مزیت نسبی و فرصت است. کشورهای بزرگ مثل شوروی سابق یک تهدید است. چون باید ملاحظات این کشورها را بکند. کشورهای ایدئولوژیک مثل افغانستان و طالبان در سیاست خارجی تابع سیاستهای بینالملل نیستند. کشورهایی که بیثبات باشند مثل آذربایجان، عراق و افغانستان مهاجر فرستند. همه چیز از قبیل انسان، کالا و ارز را قاچاق و نا امنی را صادر میکنند. اینها همه نکتههایی است که در بررسی همسایگی مورد بررسی قرار میگیرد.
جالب این که بین این 15کشور فقط یک کشور مسلمان نیست و 14کشور دیگر مسلمانند. آن یک کشور هم ارمنستان است. حال چرا بین این 14کشور عراق انتخاب شده است؟ چون عراق در آن اهداف جهانی قدرتهای بزرگ، نظام سیاسی مستقل آزاد را برنمیتابد. منافع غرب در این مناطقی است که آنها میگویند داریم. منافع آنها چیست؟ منافع در واقع همان منابع است. امروز بزرگترین، تعیین کننده و کلیدیترین منابع، منابع انرژی هیدروکربنهاست. کشور ما از موقعیتهای جغرافیایی بحری و بری و هم موقعیت گذرگاهی برخوردار است.
بری، موقعیت راهبردی و استراتژیک جغرافیای ایران است که از چندین هزار سال قبل تا امروز وجود داشته است. سعی کردند این موقعیت را تغییر دهند. از آن جمله که متبادر ذهن همۀ ایرانیان و همسایگان است جادۀ ابریشم است. جادۀ ابریشم شرق و غرب را به هم وصل میکند. همۀ شهرهای مرکزی ما در امتداد کویر بودند. کاروانسراهای شاه عباسی و کاروانها از این جاده استفاده میکردند که در سایۀ طرح سایت پیکو در جنگ جهانی دوم دستخوش تغییر و تحول شد.
این قدمت سه هزار سالۀ بری، بحری و گذرگاهی است.
گذرگاهی کجاست؟ تنگۀ هرمز است. 80درصد منابع انرژی جهان و آسیا از این گذرگاه عبور میکند. و اقتصاد 6-7 کشور حوزۀ جنوبی خلیج فارس به آن وابسته است. امروزه ارزانترین راه برای تجارت جهانی و حمل و نقل راههای آبی و دریاهاست. قریب 2700 کیلومتر ساحل از دهانۀ فاو تا دریای عمان و مرز با پاکستان در دستان ما است. ما بر آن اِشراف کامل داریم. هرکدام از این کشورها به تنهایی و حتی به صورت جمعی قادر نیستند بر نصف آنجا اِشراف داشته باشند، چون ما به تنهایی بر نصف آنجا تسلط داریم. موقعیت بری و بحری و اقتصادی. اقتصادی همان نفت و گاز و تجارت است که صنعت و کشاورزی هم هست.
نکتۀ بعدی موقعیتهای مذهبی و ایدئولوژیک است که تفکر و اندیشه راهبری سیاسی و ایدئولوژی را انجام میدهد. با وجود انقلاب اسلامی، ایران مرکز جهان تشیع در جنوب غربی آسیاست. اُمالقراء است. از حضرت آدم تا حضرت خاتم و حضرت مهدی (عج) همه در همین نقطۀ جغرافیایی به رسالت و نبوت و امامت رسیدهاند. ظهور بقیةالله و انقلاب جهانی، اولین و آخرین انقلاب بر اساس آیه «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» در همین منطقه است. از شروع خلقت و آفرینش و تأثیر گذاری برای هدایت و تعالی، رشد و معنویت و کمال انسانها همین جاست. جنگهای جهانی هم در همین حوزه اتفاق افتاده است.
ایران کشوری است که با وضعیتی که گفتم جغرافیایش اجازۀ لشکرکشی جهانی را میدهد. به همین خاطر ما در جنگ اول و دوم اعلام بیطرفی کردیم ولی آنها ایران را اشغال کردند. چون بدون اشغال سرزمین ایران نمیتوانستند جنگ را به پیروزی برسانند. هر 19دقیقه یک قطار تجهیزات، مهمات و امکانات از پل ورسک رد میشد. به همین خاطر پل ورسک در قائم شهر پل پیروزی برای جنگ جهانی لقب گرفت. یعنی موجب تعیین سرنوشت در جهان شد.
بنابراین ایران از موقعیت راهبردی و دریایی که همان موقعیت بری و بحری و گذرگاهی است برخوردار است و موقعیت اقتصادی دارد. موقعیتهای تأثیر گذاری ایدئولوژیک جهانی و ژئو استراتژیک دارد. سرزمینی که اجازۀ لشکرکشی عظیم جهانی را میدهد. ماحصل این چهار تا درهمتنیده و تلفیق شده و با هم یکی میشود که ما اصطلاحاً به آن ژئو پولتیک میگوییم. ژئو پولتیک مجموعهای از یک مثلث استراتژیک سه وجهی است که یک ضلع آن جغرافیا، ضلع دوم آن سیاست و ضلع سوم آن قدرت است. واکنشها و کنشهای تأثیر روابط این سه پدیدۀ استراتژیک بر یکدیگر و مؤلفههای آن ژئو پولتیک نام دارد. در بین این 15کشور، ایران کشوری تک محصولی بود که بزرگترین منابع درآمدی آن استان خوزستان بود. از طرفی 1800کیلومتر از دهانۀ فاو تا مرز ترکیه و ارس مرز مشترک دارد.
نکتۀ سوم وجود ایدئولوژی، عتبات عالیات در بصره و پیرامون سامرا و کاظمین و وجود شیعیان در همین حوزه است. بعد از ایران، عراق دومین کشور دارای بیشترین شیعه است. سومین کشور از لحاظ جمعیت شیعه آذربایجان است. نکتۀ بعد قدرت میلیتاری یا نظامیگری است. قدرت نظامی، توان رزم است. در آن وقت بزرگترین نیروی هوایی مربوط به ایران و بزرگترین قدرت زمینی و زرهی مربوط به عراق بود.
در طول هشت سال جنگ؟
سردار: نه! قبل از شروع جنگ. منتها، ایران با وجود قطع ارتباط با آمریکا و تحریمها و خروج چند هزار مستشار نظامی و عدم پشتیبانی 48ساعت بعد از این که در 31 شهریور عراق 19 نقطۀ ایران از جمله فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد عملیات بزرگی را انجام داد که تقریباً نیروی هوایی عراق را زمین گیر کرد. عملیات ایکس را در مرز اردن انجام داد.
آیا اینها برای ایران از اهمیت خاصی برخوردار بود؟
سردار: این نشان دهندۀ توانمندی قدرت هوایی ایران بود. ولی به دلیل تحریم، خروج مستشاران، عدم پشتیبانی، لغو قراردادهای نظامی از جمله چیفتن که پول آنها را داده بودیم ولی تحویل نگرفتیم مشکلات زیادی سر راه بود. در ادامۀ نبرد به صَدام اطمینان داده بودند که ما هیچ تجهیزات و تسلیحات پشتیبانی به ایران نمیدهیم.
با این که ایران یک کشور تک محصولی است و بزرگترین منبع درآمدی آن نفت است با این وجود به عراق گفتند که شما یک ضعف ژئو پولوتیکی داری که آن هم عدم دسترسی آسان به دریاست که باید از طریق رودخانه اروند و دهانۀ فاو اتفاق میافتاد. یک بخش از دهانۀ فاو کم عمق است و گِل و لای زیادی دارد. بنابراین باید در داخل آن کانالی حفر کنند تا کشتی بتواند از اسکلۀ البکر برای صدور نفت استفاده کند. به عراق گفته شد شما در این شرایط میتوانید بر رودخانۀ اروند و دهانۀ خلیج فارس تسلط پیدا کنید و استان خوزستان را از ایران جدا کنید و نفت آن را هم در اختیار بگیرید. یک کشور عربی تحت عنوان المعمره در آنجا تشکیل دهید.
هدف صدام فقط کل ایران نبود؟
سردار: این اهداف منطقهای بود. یعنی کسی که بتواند مسئولیت این جنگ را بپذیرد و حمله کند دستمزدش این است. منتها اهداف منطقهای چند دلیل داشت.
1- رژیم پادگانی از شعار انقلابی (امروز ایران فردا فلسطین)مردم ایران در زمان انقلاب اسلامی وحشت داشت. نگران واگذاری سفارت اسرائیل در تهران به فلسطین بودند که اتفاق هم افتاد.
2- بعد گفتند اگر شیعیان ایران و عراق با منابع و سلاح و تجهیزاتی که دارند با هم به وحدت و انسجام برسند مطمئناً فردا رژیم پادگانی در خطر است و آزادسازی قدس اتفاق خواهد افتاد.
3- ترس از صدور انقلاب و الگوگیری مسلمانان از انقلاب ایران بود.
گفتند اینها یک رژیم مستبد هستند که ژاندارم منطقه را که پشتیبانی آمریکا را داشت سرنگون کردند. پس چطور فردا در خود عربستان و عراق و دیگر کشورهای منطقه اتفاق نمیافتد. آنهایی که حکومت پادشاهی بودند تنشان لرزید، بنابراین همه به پشتیبانی عراق و شخص صدام آمدند.
آنها هم احساس خطر سیاسی کرده بودند؟
سردار: احساس خطر سیاسی و اقتصادی بود. سیاسی از این نظر بود که گسترش انقلاب به سرنگونی حاکمان آنها منجر شود. در واقع صدور انقلاب و بیداری اسلامی اتفاق میافتد. اینها اهداف ملی و منطقهای و جهانی بود که این جنگ به ما تحمیل شد. برای اولین بار دو نظام حکمرانی که طبق پیمانهای ورشو و ناتو جهان را به دو بخش سوسیالیسم و لیبرالیسم تقسیم کرده بودند به پشتیبانی دو قدرت نظامی منطقه آمدند و بر علیه انقلاب اسلامی وارد جنگ شدند که اولا انقلاب اسلامی نابود شود. دوم این که اگر نتوانستند انقلاب اسلامی را نابود کنند حداقل بتوانند مانع صدور آن شده و نگذارند از مرزهای ملی و جغرافیای سیاسی خود فراتر رود.
سوم اگر صدام توانست این ضربه را بزند خوزستان و اروند دستمزد او باشد و اقتصاد شمال خلیج فارس را در اختیار بگیرد. مهمتر از آن این که شکافی بین دو ملت شیعه ایجاد شده و مانع انسجام وحدت آنها شود. ضمن این که صدام برای خود تزهایی داشت که میگفت؛ این برای من فرصت است و ننگ امضاء قرارداد الجزایر را میتوانم از خود پاک کنم.
از طرف دیگر فرصتی برای شخص صدام بود که رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد که من از دروازۀ شرقی اعراب از تهاجم فارسها جلوگیری کردم. بعد ژاندارمی منطقه، رهبری جهان عرب و نفت و مزایای اقتصادی را برای خودش داشته باشد. اینها دلایلی بود که برای جنگ وجود داشت.
اطلاعات خوبی بود. حالا به لشکر کربلا بپردازید.
سردار: همان گونه که ابتدا توضیح دادم سپاه وارد نبرد نشده بود. بلکه نیروهای مردمی و حزبالله با عِرق دفاع از وطن وارد نبرد شدند. صدام با وضعیتی که توضیح دادم استراتژی و راهبرد خودش را بر پایۀ کسب پیروزی سریع در زمان محدود و کوتاه و حملۀ برق آسا قرار داده بود. به گونهای که سه روزه استان خوزستان را بگیرد و پنج روزه وارد تهران شود و نظام سیاسی را ساقط کند. صدام با حمله در طول این 1800کیلومتر از سه محور عمده از جنوب غربی، جبهه میانی و جبهه شمال غربی نبرد را با 12 لشکر خود شروع کرد.
از این 12 لشکر، 5 تیپ پیاده، 3 تیپ زرهی و 5 تیپ هم مکانیزه و زرهی بودند. دو تیپ مخصوص داشت که به اندازۀ یک لشکر میشد. به انضمام 40تیپ هنگ مرزی که در مرز مرزبانی میکردند. با این نگاه راهبردی در جهت کسب پیروزی سریع در زمان کوتاه با حملۀ برق آسا تهاجم سراسری را از زمین و هوا و دریا بر علیه ما شروع کرد. اما مردم خرمشهر آنها را 34روز پشت دروازههای خرمشهر نگه داشتند. میخواهم بگویم اطلاعات و تحلیلهایی که اینها داشتند کاملاً خطا بود.
کسی که سه تا پنج روزه میخواست کار را تمام کند 34روز پشت دروازه خرمشهر باقی ماند. مردم در کنار بخش محدودی از نظامیان ارتش و سپاه و تکاوران دریایی ارتش با تفنگ برنو و کوکتل مولوتوف جلوی آنها را گرفتند. نزدیک به 5/1سال تا 2سال اول جنگ اجازۀ میدان به نیروهای حزبالله و بسیج نمیدادند. 14اسفند عدم کفایت سیاسی بنیصدر اعلام شد. بعد از این که فرماندهی کل قوا با حضرت امام شد و حضرت آقا هم به عنوان نمایندۀ ایشان در شورای عالی دفاع انتخاب شدند صحنۀ جنگ به دست بسیجیها و حزبالله افتاد.
از اینجا به بعد نیروهای انقلابی با رویکرد و نگرش انقلابی وارد صحنه شدند. صدام میگفت چون ارتش عراق از گذشته هم در زرهی دارای قدرت قابل ملاحظهای بود باید از نقاط ضعف دشمن استفاده کنیم. ارتش به دلیل ساختار منظم و شکل و شمایل غربی، نوع جنگهایی که پیشنهاد میکرد از نوع جنگهای کلاسیک بود. آنها میگفتند ما باید سازمان یافته با توپ و تانک و سوار زرهی در روز بجنگیم.
سپاه و نیروهای انقلابی میگفتند شب به شکل نامنظم میجنگیم. با این نگاه در ابتدای جنگ چهار عملیات کلاسیک انجام دادند که منجر به انهدام وسیعی از نیروها و تجهیزات ارتش شد. مدیریت جنگ که تغییر کرد اولین نبرد با پیام حضرت امام بود که محاصرۀ آبادان باید شکسته شود. عملیات ثامن الائمه اولین عملیاتی بود که اتفاق افتاد. پشت سر آن عملیات فتحالمبین، طریقالقدس بیتالمقدس بود. در اولین عملیات که برای شکستن حصر آبادان بود و مدیریت جنگ به دست نیروهای بسیجی و سپاه افتاد، نیروهای مردمی به سمت جبههها سرازیر شدند و اولین گروههای مردمی شکل گرفت.
اولین گُردان از لشکر 25 با نام کربلا متشکل از نیروهای اصفهان و مازندران و بخشی از نیروهای دیگر در اینجا شکل گرفت که در قسمت ذوالفقاری وارد نبرد شدند.
حدوداً چقدر نیرو داشت؟ میتوانید تخمین بزنید؟
سردار: آن موقع سازمان یافته و ساختارمند نبود. حدوداً 150 تا 200 نفر بودند و مرتضی قربانی فرمانده گُردان بود.
افراد شاخص چه کسانی بودند؟ علی اکبر نژاد بود؟
سردار: نه! بعد از عملیات والفجر6 آمد. قبلاً در سپاه تهران بود. بعد در عملیات غرب بودند.
از مازندران چه کسانی در گُردان کربلا بودند؟ افراد شاخص داشتیم؟
سردار: افراد شاخص آنچنانی نداریم. چون بعد از ثامنالائمه عملیات بزرگ شکل گرفت و بچههای حزبالله وارد نیرو شدند کربلا به دو گُردان تقسیم شد و در عملیات محرم تیپ موقت 25 کربلا شد.
این ویژه چه بود؟
سردار: هنوز به آن نرسیدهایم به موقع خواهم گفت.
آن هم مقرش در خود آبادان یا جادۀ آبادان بود؟
سردار: آن موقع آبادان تقریباً 270 درجه در محاصره بود که این عملیات اتفاق افتاد. یک باریکه دست آنها بود. بعضی وقتها از مسیر رودخانه اروند و کنار و گوشهها داخل میشدند. بعد از آزاد شدن آبادان منجر به تشکیل تیپ و ساختارمند شد.
تیپ هم که شد باز هم مرتضی قربانی فرماندۀ تیپ بود؟
سردار: بله. یک مدت بعد از این که تیپ لشکر شد مرتضی نبود. کوسه چی بود. بعد از کوسه چی هم عبدالله عمرانی بود.
کوسه چی بچۀ کجا بود؟
سردار: بچۀ تهران بود. عبدالله عمرانی هم مازندرانی بود. بعد از او مرتضی آمد. در طی این فرآیند چندین عملیات اتفاق افتاد.
تهران و اصفهان و مازندران سه تیپ اول بودند که حکم گرفتند. مازندران یکی از سه تیپی بود که اول جنگ تشکیل شد و حکم گرفت.
حکم از فرماندهی سپاه؟
سردار: یگانهای رزم تشکیل شد و حکم گرفتند. بعد از تیپ در ادامۀ نبرد با توجه به گسترش جنگ تیپ 25 کربلا به لشکر 25 کربلا تبدیل شد. بعد از شرکت در عملیاتهای مختلف و رشادتهایی که به خرج داد تبدیل به لشکر ویژه 25 کربلا شد.
این رشادتها چه بود؟ آیا فرماندۀ خوب داشت؟ گُردانهای خوب داشت؟ تعداد نیروهای کمی زیادی داشت؟
سردار: یکی این که نیرو خیز بود. دوم از پشتیبانی مادی و امکانات مردمی بالایی برخوردار بود. سوم بعضی از یگانهای دیگر مثل تیپ روحالله و سیفالله نیروی انتظامی را در اختیار گرفته بود. گرفتن ادوات زرهی مستقل در نیرو و هم در پشتیبانی و هم در حوزۀ جنگندگی و به اختیار گرفتن بعضی از یگانها موجب شد این لشکر به لشکر ویژه تبدیل شود. هیچکدام از این لشکرها چنین اطلاقی نداشتند. فقط یک لشکر بود که نام لشکر ویژه 25 داشت و آن هم لشکر 25 کربلا بود.
مقر لشکر آبادان بود یا جای دیگری نقل مکان کردند؟
سردار: مقرشان شهید بهشتی در اهواز شد، بعد به هفت تپه آمد. در آنجا تونلهای رینگی زدند و داخل آن بچههای مجموعه معاونتهای لشکر بودند. اما عمده لشکر در چادر بودند که چندین بار مورد حمله و تهاجم هوایی عراق قرار گرفتند.
من آمار دارم که سپاه فقط 155 عملیات انجام داده است. از این 155 نبرد بعضی کوچک و شبیخون بود. بعضی عملیات چریکی و عملیات ویژه بود. بعضی هم عملیات متوسط و بعضی هم عملیات بزرگ و عمده بوده است. تقریباً 24 تا از عملیات متوسط به بالا در دل 12عملیات بزرگ مثل بیتالمقدس، آزادسازی خرمشهر، فتحالمبین، فاو، والفجر8، کربلای1، مهران، کربلای10، خرمال و حلبچه بوده است. عملیاتهای بزرگی مثل فتح خرمشهر، کربلای5 شلمچه، والفجر8 در فاو تعیین کننده بودند و مسیر جنگ را تغییر دادند.
عملیات آزادسازی فاو باعث دادن یک امتیاز در قطعنامۀ 598 به ما شد. ضمن این که قدرتهای بزرگ در آن شرایط نگاهشان این بود که نگذارند ایران به پیروزی مطلق دست پیدا کند. یا حتی نگذارند دو طرف به پیروزی برسند. چون اگر عراق پیروز میشد با وجود سلاحها و تجهیزات خودش به عنوان یک قدرت برای آنها شاخ میشد و قابل کنترل نبود که بعد از جنگ همین اتفاق افتاد.
دوست نداشتند یک طرف پیروز شود
سردار: میخواستند دو طرف را بکوبند تا تضعیف شوند.
سیاست ناگفته، نابودی منابع زیر زمینی و روی زمین، از بین بردن نیروهای انقلابی و جوان این دو کشور، نابودی زیرساختهای آنها، ایجاد اختلاف و عدم وحدت و انسجام برای یکپارچگی از این منابع و امکانات، کوتاهترین راه برای دسترسی به بیتالمقدس از همین راه بود که حضرت امام فرمود: راه قدس از کربلا میگذرد.
این آسانترین و قدرتمندترین راه است. چون هر دو کشور مسلمان و شیعه بودند.
این از سالها پیش به یک شعار استراتژیکی تبدیل شد
سردار: بله! این کار سرنوشت آیندۀ منطقه را هم رقم میزد. عراق میخواست این منابع و زیر ساختها نابود شود. نیروهای انسانی به اختلاف و تفرقه بیفتند. معمولاً اگر دعوا برسر پول و زمین و مال باشد قابل گذشت است. ولی وقتی هزاران نفر از دو طرف خونشان بر زمین ریخته شود نفرت و کینه در دل دو طرف برای سالها و قرنها میماند. با این نگاه که هرچه میتوانند بیشتر خون بریزند و اتحاد استراتژیک و راهبردی، وحدت و بیداری مسلمانان شکل نگیرد. منابع در ایران و عراق، ارتش زمینی و زرهی و هوایی در ایران، جوانان انقلابی مستعد و شیعه تابع زعیم عالیقدر و ولی فقیه، منابع زیر زمین و روی زمین، آب فراوان، غلات و نفت جزء محصولات استراتژیک است.
اینها همه وقتی در اختیار دو قدرت قرار بگیرد و به سمت سرزمین اشغالی بروند فاتحۀ آنها خوانده است. ضمن این که پایگاه غرب در شرق مدیترانه برای همیشه ریشهکن میشود. اگر اینها با هم متحد شوند و بقیۀ کشورهای اسلامی را در کنار هم قرار دهند بیداری جهان اسلام اتفاق میافتد.
این اتفاق بزرگ موجب شد که انگلیس در 312 سال پیش سرویسهای اطلاعاتی و از جمله مستر هرپر را به منطقه فرستاد. چون اروپاییها 400سال با همدیگر میجنگیدند. گفتند چرا ما با خودمان بجنگیم. ما منسجم میشویم و به آنجا میرویم که منابع دارند. آنها در سال 1917 کنفرانس دیگری گذاشتند.. 312 سال قبل جلسه میگذارند که ما از کنار هم بودن کشورهای ایتالیا، اسپانیا، پرتغال و بلژیک نگرانیم که شرق دریای مدیترانه از دست ما خارج شود. از ویژگیهای شرق دریای مدیترانه این است که سرزمین حاصلخیزی است. سرزمین پهناور و حاصلخیز با نیروی انسانی فراوان و مستعد که تابع حاکمان خویشند. چون آن وقت نفت کشف نشده بود، محل تجارت جهانی شرق و غرب بود. از طرفی بخشی از مردم شمال افریقا هم مسلمان بودند. گفت ما باید مانع وحدت بین شمال افریقا و جنوب غربی آسیا باشیم.
باید بین آنها تفرقه بیندازیم چون اگر مسلمانها بیدار شوند زنجیر اسارت را پاره میکنند و همۀ منابع از دست ما خارج میشود. در نتیجه ما منابع کافی برای استعمار و استثمار کشورهای اسلامی را از دست میدهیم. بعداً 12جاسوس به منطقه فرستادند که مستر هرپر یکی از آنها بود. به او گفتند راههای تفرقه و اختلاف را پیدا کن. مذاهب ساختگی به وجود بیاور. آنها در بررسیهای خود دو طایفۀ بزرگ شیعه و سنی را بین مسلمانان شناسایی کردند. در بین سُنیها وهابیت را درست کردند که اهل تسنن را نابود کنند.
در بین شیعیان بابیت و بهائیت را خلق کردند. منتها در ایران به دلیل هوشیاری علمای شیعه، محمد علی شیرازی ملقب به باب که بابیت را عنوان کرده بود را توسط امیرکبیر به دام انداختند. علمای شیعه او را تکفیر کردند. ولی در بین سُنیها عبدالعزیز با کمک عبدالوهاب و آل سعود باورهای به انحراف کشیده شدۀ ابن تینه از شاگردان امام جعفر صادق را رواج داده و وهابیت و تکفیری شکل گرفت که آن نگاه را امروز بومیسازی کردند.
با استفاده از ابزارهای رسانهای جدید و مدرن کردند. وقتی با آن سه هدف جهانی و منطقهای و ملی که میخواستند سه روزه به گندم ری برسند، خرمای بغداد را هم از دست دادند. بعد از آن اینها دچار خطای استراتژیک شدند. تهاجمی که در جغرافیای ملی به ما کردند موجب شد آمریکاییها در تیررس ما قرار گیرند. آمریکاییها 10هزار کیلومتر با ما فاصله دارند.
به سبب این خطا که آمریکاییها به کمک صدام آمدند در خلیج فارس در تیررس ما قرار گرفتند. وقتی دیدند نمیتوانند مانع پیروزی انقلابی شوند و بیداری اسلامی جغرافیا نمیشناسد و مرزها را در مینوردند لذا آمدند که در شعاع نفوذ انقلاب اسلامی با ما درگیر شوند.
در اینجا بحث محور مقاومت و بیداری اسلامی پیش آمد. حملۀ وهابیون و تکفیری و بحث خانم رایس برای ایجاد خاورمیانه جدید موجب شد که ما در شعاع کره نفوذ انقلاب اسلامی با دشمنان درگیر شویم. در مرحلۀ اول در این نقطه آمریکا در تیر رس ما قرار گرفت. در مرحلۀ دوم در شعاع کره نفوذ انقلاب اسلامی باعث شد که سپاه از مرزهای انقلاب اسلامی فراتر رفت. موجب شد که اسرائیل هم در تیر رس ما و همسایۀ دیوار به دیوار ما شود.
در ادامه عملیات بزرگ فاو و چگونگی حضور رزمندگان مازندرانی به فاو و همچنین درگیری تن به تن سردار علی اکبرنژاد فرمانده وقت گردان خطشکن گردان مسلم با یکی از فرماندهان ارشد بعثی را میخوانید.