فقط یک هفته و دیگر هیچ!

درست زمانی که رجال کشوری و لشکری، ناامید و فاقد روحیه، در خانه امام خمینی، با هدف انتقال این موضوع به ایشان که ناگزیر به در پیش گرفتن راهبردی جز جنگ هستیم، گرد آمده بودند

به گزارش راه شلمچه،  «ارتش ما که موافق پیش‌بینی‌‌ها، موافق اظهارنظرهای فرماندهانش و دیگران، که به صورت کتبی نیز موجود است، قادر نبود یک هفته بیشتر در برابر دشمن در خوزستان بایستد...». 

این جملات، 57 روز پس از آغاز رسمی جنگ ایران و رژیم صدام، به قلم فرمانده وقت کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، «ابوالحسن بنی‌صدر» در روزنامه «انقلاب اسلامی» منتشر شد. صرف‌نظر از چنین افشای ابلهانه اطلاعات «فوق سری» کشور به صورت عمومی، یک سوال در ذهن اهل دقت ایجاد می‌شود: این برآورد قدرت نظامی که «به صورت کتبی نیز موجود است» چه زمانی انجام شده است؟ 

هیچ‌کس جز شخص بنی‌صدر نمی‌تواند به صورت دقیق به این سوال پاسخ دهد اما اندکی کنکاش در منابع پراکنده، نکات جالب توجهی را تا حدودی روشن می‌کند. بنا بر قرائن، بنی‌صدر در نخستین روز جنگ، طی جلسه‌ای با شورای نظامی خود (با شورای عالی دفاع اشتباه نشود؛ این شورا تا 3 هفته پس از شروع جنگ، تشکیل نشد) با اصرار با تکیه بر اظهارات حاضران در جلسه، چنین جمع‌بندی می‌کند که توان رویارویی با ارتش بعث وجود ندارد و در صورت بروز چنین اشتباهی، فاجعه شهریور 20 تکرار خواهد شد و باید به فکر راه دیگری «به جز جنگ» باشیم. وی نظامیان را ترغیب می‌کند گزارش توان بسیار محدود خود را به نماینده امام در شورای عالی دفاع (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) تحویل دهند تا «حضرت امام» در جریان قرار بگیرند‌. 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در خاطرات خود درباره وقایع روز 31 شهریور، اشاراتی به دریافت گزارشات فرماندهان قوای مسلح مبنی بر «نمی‌توانیم بجنگیم» کرده و می‌گویند این گزارشات را به امام خمینی منتقل کرده‌اند و بنا بر نقل ایشان، واکنش حضرت امام، این بود که با توکل به خدا مقاومت کنید و بجنگید و دشمن را عقب برانید.

 ایشان پیام امام را عینا به بنی‌صدر و شورای نظامی منتقل می‌کنند. بنی‌صدر اما در برابر این پیام امام، کوتاه نمی‌آید و جمعی از سیاسیون و نظامیان را مجاب می‌کند محضر رهبر کبیر انقلاب رفته و اوضاع را تشریح کنند. نتیجه اینکه روز پنجم مهرماه، برای دیدار آقایان کشوری و لشکری با امام مشخص می‌شود؛ جلسه‌ای که بنی‌صدر به بهانه‌ای از حضور در آن شانه خالی می‌کند و خانه امام را ترک می‌کند اما در یادداشت‌های روزانه خود به فحوای آن اشاراتی دارد: «امام فرماندهان نیروها را پذیرفتند و کلام تشویق‌آمیز پرهیجانی خطاب به آنها فرموده بودند که در روحیه آنها بسیار اثر گذاشته بود». 

این جملات، اگر چه مبهم و کلی است و نکته دقیقی از محتوای مذاکرات پنجم مهرماه را بیان نمی‌کند اما تاکید وی بر موضوع «روحیه» مشخص می‌کند فرماندهان در چه فضایی محضر حضرت امام خمینی رفته‌اند. بنی‌صدر بلافاصله ماجرایی دردناک را بیان می‌کند: «[از خانه امام] به ستاد ارتش بازگشتم و بلافاصله از جبهه‌های مختلف اطلاعات خواستم. معلوم شد وضع در جبهه خوزستان به خرابی گراییده و 2 تیپ زرهی دشمن، از خط مستقیم به سوی اهواز آمده و اهواز در تیربرد توپخانه آنها قرار گرفته است».  

 به این ترتیب، درست زمانی که رجال کشوری و لشکری، ناامید و فاقد روحیه، در خانه امام خمینی، با هدف انتقال این موضوع به ایشان که ناگزیر به در پیش گرفتن راهبردی جز جنگ هستیم، گرد آمده بودند (با توجه به برد توپخانه عراق)، 2 تیپ زرهی متجاوزان، تا فاصله 15 تا 20 کیلومتری بزرگ‌ترین شهر استان خوزستان پیشروی کرده و بارانی از گلوله توپ بر شهر می‌باراندند.

 همزمان با این وقایع، اجلاس شورای امنیت سازمان ملل متحد با موضوع ایران و عراق- توجه شود: «ایران و عراق»، نه «جنگ ایران و عراق»- آغاز شده بود که منجر به تصویب «قطعنامه 479» شد. در این قطعنامه از تجاوز ویرانگر 40 هزار نظامی عراقی در خطی به طول 1000 کیلومتر، با عنوان «وضعیت رو به گسترش میان ایران و عراق» یاد شده و در 5 بند، از 2 کشور خواسته شده بود قوه قهریه را کنار گذاشته و با پذیرش میانجیگری‌های بین‌المللی، اختلافات خود را از طریق مسالمت‌آمیز حل کنند. 

نگاهی از سر تامل به این حوادث، پس از سال‌های متمادی، بخوبی نشان می‌دهد وقتی فرمانده کل قوا، نیروهای تحت امر خود را به عدم پذیرش مسؤولیت خطیر مقاومت در برابر دشمن، به دلیل کمبود عِده و عُده فراخوانده و آنان را به مسیری «به جز جنگ» رهنمون می‌شود، به چه راه‌حلی نظر داشته است و این تصمیم تاریخی رهبر کبیر انقلاب بود که فرماندهان تضعیف روحیه شده و سیاسیون نه‌چندان امیدوار را تهییج کرده و به مقاومتی جانانه وامی‌دارد. شاید از این منظر بتوان روز پنجم مهر 59 را نقطه آغاز مدیریت جنگ به شمار آورد. 

مسؤولان و فرماندهان از منزل امام به ستادهای عملیاتی یا به خطوط مقدم در خوزستان عزیمت کردند و طی چند روز، آشفتگی حاکم بر مدافعان مناطق مورد حمله قرار گرفته، رو به آرامش و سازمان‌دهی محسوسی نهاد. هفتم مهرماه- دقیقا 40 سال پیش؛ روزی چون امروز- بود که حدود 30 پاسدار از اهواز، به فرماندهی شهید علی غیوراصلی، با شبیخونی به ستون‌های زرهی ارتش بعث، آنان را تا نزدیک مرز عقب راندند و تحولی عظیم در جبهه خوزستان ایجاد کردند.

 اگر چه دشمن چند روز بعد با پاتکی سنگین، مجددا تا حوالی سوسنگرد پیشروی کرد و خرمشهر و آبادان کماکان در تنگنای خونین و دردناکی قرار داشتند اما شبیخون مزبور، روح تازه‌ای در کالبد مدافعان خوزستانی دمید. در سایر جبهه‌ها نیز تحرکات جدی آغاز شد. شهید چمران و آیت‌الله خامنه‌ای که پس از پیام امام در پنجم مهر، خود را به خوزستان رسانده بودند، طی مدت کوتاهی، کانونی جهادی به نام «ستاد جنگ‌های نامنظم» را تشکیل دادند که تا 18 ماه بعد، از اصلی‌ترین مراکز سازماندهی قوای دفاعی غیرکلاسیک کشور در جبهه خوزستان بود. 

صدام و دار‌و‌دسته‌اش در بغداد، تنها 3 - 2 روز پس از جلسه پنجم مهر در منزل امام خمینی، متوجه شدند پیاده‌روی‌های اداری نظامیان در روزهای نخست جنگ، دیگر تکرار نخواهد شد و رویای جنگی برق‌آسا با نتیجه سقوط استان خوزستان، دیگر امکان تحقق ندارد. جنگی که بنا بود بین 3 روز تا یک هفته، به نتیجه نهایی برسد، حالا پس از 10 روز، تنها یک گزینه را در برابر صدام قرار داده بود؛ تکمیل اشغال خرمشهر، آبادان، سوسنگرد و بستان و حفظ همین 4 شهر، به عنوان دستاورد این لشکرکشی عظیم. 

اما تاریخ، مسیر خود را می‌رفت و تقدیر، سودای دیگری داشت. 


منبع؛ وطن امروز

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار