به گزارش راه شلمچه، این مثل در مورد کسی بکار برده میشود که نسبت به مقام بالاتر حرفهای درشت ادا کند و یا علیه مصالح کشور و ملت اقدامات خطرناکی بنماید که مستحق مجازات شدید باشد.
باید دید کلهٔ آدمی چگونه بوی قورمهسبزی میتواند بدهد و چه عامل تاریخی موجب شده است که به صورت ضربالمثل درآید:
در عصر حاضر محکومان به اعدام را بوسیلهٔ چوبهٔ دار یا تیرباران و یا بوسیلهٔ اطاق گاز و صندلی الکتریکی اعدام میکنند ولی در ازمنهٔ قدیمه که حکومت مطلقه حکمفرما بود سلاطین و امرا و حکام هر منطقه در سیاست مجرمین بسیار بیرحم و سختگیر بودهاند و در کشتن افراد محکوم که به حق یا به ناحق مورد خشم و غضبشان واقع میشدند روشهای مختلف بکار میبردهاند که در کتب تاریخی انواع و اقسام آن تفصیلا شرح داده شده است از قبیل: سر بریدن- شکم دریدن- دست و پا و گوش و بینی بریدن- زنده پوست کندن-در آتش انداختن-زیر لگد گذاشتن- در پوست گاو کشیدن- به سیخ کشیدن- در دنبه و نمد پیچیدن و در آفتاب انداختن- شمعآجین کردن- لای جرز دیوار گذاشتن- سرب گداخته در گلوی مقصر ریختن- از جای مرتفع ب پایین سرنگون کردن- شقه کردن…و صدها شکل و نوع دیگر که تجسم آن صحنههای وحشتانگیز موی را بر بدن راست میکند.
یکی از روشهای بسیار موحش و چندشآور این بود که محکوم بیچاره را در دیگ میجوشاندند و یا زنده کباب میکردند و میخوردند مانند عمل وحشیانهای که آستیاک -آخرین پادشاه سلسلهٔ مادها- با فرزند سیزدهسالهٔ هارپاک کرد یعنی طفل معصوم را سر برید و از گوشتش غذایی تهیه کرده به پدرش خورانید.
بعضی از دژخیمان بیرحم و سنگدل برای آنکه نایرهٔ غضب سلطان یا حاکم وقت بهتر اطفاء شود تمام اعضای محکوم بدبخت را در حالیکه زنده بود یکایک میبریدند و مانند حیوانات درنده با اشتهای تمام میخوردند!
اگرچه این روش وحشیانه از قدیمیترین ایام تاریخی وجود داشت و حتی در صدر اسلام در گیرودار غزوهٔ احد که حمزه عموی پیغمبر “ص”شهید شد هند جگرخوار -همسر ابو سفیان و مادر معاویه- جسد حمزه را از هم درید و جگرش را بیرون آورده و قسمتی از آن را بلعید. ولی در ایران بعد از اسلام “این مجازات وحشیانه و نفرتانگیز ظاهرا از دورهٔ حکومت مغول و تیمور به یادگار مانده و به واسطهٔ شاه اسماعیل اول سرسلسلهٔ پادشاهان صفوی به شاه عباس رسیده بود که ذیلا چند نمونه از آدمخوری مغولها را نقل میکند:
۱-پروانه -حاکم آسیای صغیر- را بدوا مورد احترام قرار داد و خشم و غضب خود را نسبت به او ظاهر نساخت و او را با خود به اردوگاه آلاتاغ آورده در حضور سرداران خویش محاکمه کرد و ایشان بر او سه گناه ثابت کردند. اولا از مقابل دشمن گریخته، ثانیا اباقا را قبلا از لشکرکشی بیبرس”پادشاه مصر”مسبوق نکرده. ثالثا بعد از شکست ابلستین پیش اباقا نیامده. در همین ضمن فرستادگان اباقا که نامهٔ تهدید او را پیش بیبرس بوده بودند رسیدند و گفتند که ایشان چنین شنیدهاند که اساسا لشکرکشی بیبرس به تحریک پروانه بوده. اباقا عازم قتل پروانه نبود ولی فزندان و زنان داغدیدهٔ مغول پیوسته ایلخان را به کشیدن انتقام تحریک میکردند تا آنکه بالاخره اباقا یکی از امرای خود را مامور قتل پروانه و سی و شش نفر از کسان او کرد.
امیر مزبور همه را کشت و مغول جسد پروانه را قطعهقطعه کردند و در دیگ پختند و برای تسکین غضب و کینهجوئی هرکدام قطعهای از آنرا خوردند. از آن جمله اباقا نیز پارهای از آنرا با غذا تناول کرد.
۲-خواجه شمس الدین به کمک همسر سلطان بشوهرش سلطان احمد تگودار تلقین کرد که مجد الملک با شاهزاده ارغوان کرده و سوءقصد دارد. بفرمان سلطان احمد مجد الملک را مصادره و محاکمه کردند. این محکمه در همان چادر عطا ملک جوینی در نوشهر صورت گرفت و دشمنان مجد الملک همانجا پیکر او را قطعهقطعه کردند و اجزای جسد او را بریان کرده خوردند. پس بقیه اعضای او را هریک به ناحیهای فرستادند از آنجمله سر او را ببغداد بردند و شخصی آنرا به صد دینار خرید و به تبریز فرستاد. پای او را بشیراز و دستش را به عراق فرستاند.
شاعری خطاب به جسد او گفت:
روزی دو سه خود دفتر تزویر شدی – جویندهٔ مال و ملک و توفیر شدی
اعضای تو هر یکی گرفت اقلیمی – القصه به یک هفته جهانگیر شدی
۳-در سال ۷۴۴ شیخ حسن کوچک از امرای سلسلهٔ چوپانیان قشونی به همراهی سلیمان خان و امیر یعقوبشاه از امرای روم به تسخیر بلاد این سرزمین فرستاد و ایشان شکست یافته و مراجعت کردند. شیخ حسن یعقوبشاه را محبوس نمود. زوجهٔ شیخ حسن کوچک “عزت ملک” که با امیر یعقوبشاه راه داشت به خیال آنکه شوهرش آن امیر را به این علت در حبس انداخته برای پردهپوشی بر اسرار خود با دو سه زن از محارم حرم همدست شده در شب سهشنبه ۲۷ رجب سال ۷۴۴ شوهر را بوضع ننگینی کشت. دو سه روز پس از روشن شدن کیفیت قتل شیخ حسن چوپانی یاران او عزت ملک را گرفته کشتند و اجزاء او را با کارد قطعهقطعه کرده خوردند.
پادشاهان صفوی یکدسته قراولان مخصوص از صوفیان داشتند که همیشته در حضور شاه بودند و اوامرش را بیدرنگ اجرا میکردند. افراد این دسته هرگز سبلت خود را کوتاه نمیکردند و مانند سایر افراد قزلباش تاج بر سر میگذاشتند. اسلحهٔ ایشان شمشیر و خنجر و تبرزینی بود که بر شانه تکیه میدادند. عدهٔ آنان از دویست یا سیصد نمیگذشت. هروقت که شاه بر کسی خشم میگرفت و به کشتن او اراده میکرد اینکار را غالبا به صوفیان رجوع مینمود. صوفیان او را در حضور شاه با تبرزین یا شمشیر پارهپاره میکردند یا زیر لگد میکشتند…گاه نیز زنده میخوردند. شاه عباس کبیر برای این منظور یکدسته جلاد مخصوص بنام چیگیین (گوشت خامخور) ترتیب داد که محکومان بیچاره را باشارهٔ وی زندهزنده میخوردند. این دسته چیگیین یا زندهخواران را شخصی به نام ملک علی سلطان جارچیباشی اداره میکرد که به فرمان شاه عباس بسیاری از مخالفان و طاغیان را در دیگ جوشانیده یا زنده خوردند.
این عمل وحشیانه بعد از سلسلهٔ صفویه ادامه نیافت مگر یک بار آنهم در زمان فتحعلیشاه قاجار که نسبت به حاج ابراهیم کلانتر بجهت نفوذ و قدرت فوقالعادهاش سوءظن برده و فرمان داد وی را در دیگ آبجوش انداختند ولی نخوردند.
غرض از مقدمهٔ بالا این است که چون خوردن گوشت دشمن در ازمنه و اعصار گذشته معمول بوده است لذا عبارت “کلهاش بوی قورمهسبزی میدهد”در واقع کنایه از سری است که به علت حرفهای درشت مستحق کندن بشود تا از آن قورمه یا قورمهسبزی ساخت.
منبع؛ تابناک