به گزارش راه شلمچه، «... این بار اول نیست که در دوره من چنین شرایطی رخ میدهد. باید از تجربههای پدرم درس بگیریم... پس از اینکه دوباره به لطف خدا به قدرت برگشتم یک نیروی پلیس بزرگتر جانشین ساواک خواهد شد. لازم است ارتش از وجود عوامل ناراضی پاکسازی شود و اشتباههای پیشین تکرار نشود...»
این جملات بخشی از صحبتهای محمدرضا پهلوی در نوار کاستی است که گزارش آن را نشریه نیویورک تایمز در روز 12 بهمن 1357 و فقط ساعاتی پیش از ورود حضرت امام به میهن انتشار داد. که در آن نوار کاست بنا به گزارش نیویورک تایمز، شاه از سران ارتش خواسته بود با نهایت خشونت دست به کشتار مردم بزنند.
نیویورک تایمز نوشته بود که نوار یادشده و ترجمه انگلیسیاش را در اختیار نشریه «تایمز» و همچنین شبکه CBS گذاردند و شبکه CBS پس از راستیآزمایی آن، تأکید کرده بود که «سه کارشناس صدا تایید کردند این صدا واقعاً متعلق به شاه است.»
در آن نوار و سخنرانی، شاه از سران ارتش خواسته بود که «با ایجاد یک جنگ داخلی طولانی» برای او فرصت بازگشت به کشور و گرفتن دوباره قدرت را فراهم کنند.
چندین کارشناس و متخصص معتبر صداشناسی از جمله «اسکار توسی» رئیس انستیتو تشخیص صدای دانشگاه ایالتی میشیگان گفت: «بدون شک این صدا با صداهایی که از شاه روی نوارهای دیگر وجود دارد مطابقت دارد» و در نهایت تایید کرد که صدای نوار کاست فوق، واقعاً صدای شاه بوده و وی ارتش را به کشتار وسیع مردم ایران حتی در حد به راه انداختن یک جنگ داخلی فرا خوانده بود.
چنین سندی کاملاً مغایر با تلاش کانونهای استعماری و نشریات زنجیرهای وابسته به آنهاست که سالها تلاش کردند از شاه، چهرهای جدید ساخته و با نقل قولهای جعلی و دروغ، مدعی شوند وی راضی به کشتار مردم نبود و از همین روی از کشور خارج شد!! شاه در این نوار همچنین گفته بود:
«... نباید به ملت آزادی زیاد داده شود چون ظرفیت این هدیه بزرگ را که به آنها اعطا کردهام ندارند...»
حرکت خودروهای نظامی برای سرکوب مردم
بر اساس دستورالعمل ژنرال هویزر و همچنین دستور مستقیم شاه برای سرکوب حداکثری مردم، در همان روز 12 بهمن 1357 و ساعاتی پیش از ورود امام، روزنامه نیویورکتایمز گزارش داد که انبوه خودروهای نظامی در سطح شهر تهران در حال تردد و آرایش نظامی هستند. این روزنامه نوشت:
«... یک گزارش میگوید قطاری از خودروهای نظامی را به طول بیش از دو مایل دیده که از میدان ونک عبور میکردند و پر از سربازان مسلح بودهاند.
۷۸ جیپ، ۱۲ تانک چیفتن، تعدادی تانک سبک اسکورپیون و چندین آمبولانس در میان این خودروها بودهاند....»
اما مثل همیشه حضور انبوه جمعیت میلیونها نفری مردم در خیابانها که از روزها قبل تدارک دیده شده بود، همه طرح و نقشهها و برنامههای ژنرال هویزر و شاه را ناکام گذارد.
امام آمد
خبرنگاران مطبوعات در صبح روز 12 بهمن 1357 در روزنامههای سراسری منتشر کردند:
«... پس از یکصد و هفده روز توقف در «نوفل لوشاتو» امام خمینی ساعت یک صبح امروز به وقت محلی (۲و۳۰ به وقت تهران) به طرف تهران حرکت کرد. پانزده سال قبل، سحرگاه روزی خاموش که سکوت فضای ایران را فراگرفته بود، آیتالله خمینی تنها و گمنام به شهری دور افتاده در ترکیه تبعید شد. اینک او زمانی به ایران باز میگردد که به عنوان یک چهره جهانی شناخته شده است و رهبری انقلاب بزرگی را بر عهده دارد.»
دقایقی از ساعت 9 صبح 12 بهمن 57 گذشته بود که هواپیمای 747 حامل حضرت امام و همراهانشان بر فراز تهران پدیدار شد. گزارش خبرنگارانی که در آن دقایق در هواپیما حضور داشتند، حال و هوای همراهان امام را در لحظات فوق چنین بیان میکنند:
«هنگامی که هواپیما بر فراز شهر تهران رسید، علیرغم اخطار میهمانداران، ایرانیان حاضر در هواپیما، شروع به الله اکبر گفتن کردند. هواپیما بر روی باند فرودگاه رسید، ولی همین که خواست فرود آید، انگار اشکالی پیش آمد چون دوباره اوج گرفت و بار دیگر در دل آسمان رفت. آه از نهاد مسافران و به خصوص خبرنگاران خارجی برخاست. همه نیمخیز شدند و صحبت از این شد که به هواپیما اجازه فرود داده نمیشود. هواپیما اوج گرفت و حدود ۱۰ دقیقه در آسمان تهران به پرواز خود ادامه داد و در حالی که بسیاری فکر میکردند راه آمده را باید بازگردیم، بار دیگر بر روی فرودگاه مهرآباد ظاهر شد و این بار موفق به فرود شد و مسافران ایرانی و خارجی هواپیما، این بار همگی الله اکبر گفتند.»
قدوم مبارک امام بر خاک وطن
سرانجام ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح پنجشنبه 12 بهمن 1357، امام خمینی رهبر نهضت اسلامی مردم ایران، پس از 14 سال و 3 ماه، پای بر خاک میهن گذاشتند. اگر روزگاری در آن عصر غمانگیز پاییزی 13 آبان 1343 که امام را غریبانه و با همراهی تعدادی از مأموران ساواک به تبعید فرستادند، با سرکوب و اختناق پس از کشتار 15 خرداد، یاران ایشان را در حبس و تبعید به غل و زنجیر کشیده بودند تا صدای اعتراضی بلند نشود و هر آوای آزادیخواهی را در گلو خفه کنند اما در آن صبح خجسته بهمن 57، میلیونها نفر به استقبال رهبر سفرکرده خود، کوچهها و خیابانهای شهر را آذین بسته و فرش راه رهبر محبوب را با گل آراسته بودند تا آن عزیز، قدوم مبارکشان را بر صدها قافله دل بگذارند و پس از آن زمستان سخت 2500 ساله ستمشاهی، بهار آزادی و استقلال را به ارمغان آورند.
رادیو کلن در 12 بهمن 1357 گزارش داد:
«... وقتی آیتالله خمینی در فرودگاه تهران از هواپیما قدم بر زمین گذاشت، صحنه شورانگیزی بود. صدها تن از روحانیون و رهبران مخالف رژیم در حالی که میگریستند، از آیتالله خمینی استقبال کردند. فریاد الله اکبر از جمعیت بلند شد...آیتالله هنگام ترک فرودگاه با استقبال پرشور جمعیتی رو به رو شد که در دو طرف خیابان گرد آمده بودند. تخمین زده میشود که 4 تا 6 میلیون نفر برای استقبال از آیتالله خمینی آمده بودند. اتومبیل آیتالله به سوی گورستان بهشت زهرا رفت اما حرکت به کندی صورت میگرفت، زیرا جمعیتی عظیم برای استقبال گرد آمده بودند. مسئولین حفظ نظم که از خود مردم بودند، قادر نبودند که جلو مردم را بگیرند. به گزارش خبرگزاری فرانسه، جمعیت اتومبیل حامل آیتالله را برروی دست بلند میکرد. به ناچار یک هلیکوپتر آیتالله را به بهشت زهرا برد. ورود آیتالله خمینی به مدت بیست دقیقه توسط تلویزیون دولتی به طور زنده پخش شد. اما و ناگهان عکس شاه روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و برنامه قطع گردید. گفته میشود نظامیانی که در ایستگاه فرستنده تلویزیون بودند از اینکه سرود شاهنشاهی پخش نشده بود، عصبانی شده بودند...»
خبرنگاران مطبوعات آن روز گزارش دادند:
«... گروههای انتظامات در سرتاسر دو طرف خیابانهای مسیر، دست به دست هم داده و زنجیروار سراسر طرفین مسیر را تا میدان آزادی (شهیاد) به این کیفیت تحت کنترل دارند. در پیادهروهای طرفین خیابان، پشت سر گروه انتظامات، انبوه جمعیت ایستاده و انتظامات اجازه نمیدهد که جمعیت به سطح خیابان بیاید. در مقابل در ورودی دانشگاه تهران یک گروه بزرگ از افراد انتظامی دایرهای بسیار بزرگ تشکیل دادهاند و به صورت زنجیروار ایستادهاند تا محوطهای مشخص برای سخنرانی حضرت آیتاللهالعظمی خمینی ایجاد کنند.»
یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه پرینستون و مورخ مقیم آمریکا از روز 12 بهمن 57 چنین نوشت:
«... روزنامهنگاران خارجی اشاره کردهاند که بعضی سربازان بهشان عکس آیتالله خمینی را نشان میدادهاند و توی لوله تفنگهایشان، گل میخک گذاشته بودند. یکی از خبرنگاران خارجی نوشت برای چندین میلیون نفر این روز، روز تطهیر و تزکیه بود...»
چون او نایب امام زمان بود
در آن زمان خبرگزاریها و رسانههای خارجی مدام این سؤال را تکرار میکردند که چرا آیتالله خمینی چنین شخصیت محبوبی است و اینچنین مردم از ایشان حمایت کرده و حتی نیروهای غیرمذهبی و چپ که سالها در مقابل جبهه مبارزان و انقلابیون مذهبی، موضعگیری داشته و آنها را انقلابی پیگیر و اصیل نمیدانستند، ناگزیر در مقابل رهبری امام سرتسلیم فرود آورده بودند.
رسانههای فوق نمیتوانستند درک کنند که مرجع و رهبر دینی، چه جایگاهی در میان مردم داشته و چگونه او را نایب امام زمان دانسته و حکمش را به عنوان حکم و فرمان الهی واجبالاجرا میدانند. نمیتوانستند درک کرده و بفهمند که عشق به امام خمینی از سالها پیش در قلب این مردم جای گرفته بود.
همایون کاتوزیان نویسنده و پژوهشگر تاریخ نوشته است:
«... چون او (امام خمینی) تنها کسی بود که در سخنانش مستقیم به شاه و اصل نظام سلطنتی حمله میکرد. کلام او همان بود که [مردم] میخواستند بشنوند و او تنها کسی بود که حاضر بود این سخنان را به زبان بیاورد.»
بسیاری از سیاسیون باور نداشتند که شاه و رژیمش رفتنی هستند. حتی برخی از یاران امام چنین تصویری از ادامه نهضت به ذهنشان هم خطور نمیکرد. آنها در نهایت بر این باور بودند که شاه از قدرت مطلق عقب کشیده و به نخستوزیر و مجلس اختیار بیشتری داده خواهد شد.
یکی از مطبوعات عصر آن روز با قطعهای تحت عنوان خوشآمدگویی خطاب به امام نوشت:
«امام خوش آمدی، به دلهای خونین داغداری که مهر تو به طپیدنش واداشت. و حضور تو معنایش داد. خوش آمدی... به کلبه پیرزنی که سه فرزند در راه انقلاب پیروز و شکوهمند ملتش قربانی کرد. و روزی که تو گفتی باز میگردی با آن که سراپایش میگریست سر از پنجره بیرون کرد و بار دیگر خورشید را به کلبه سردش راه داد.»
امام خمینی(س) به هنگام بازگشت به کشور در دوازدهم بهمن سال ۵۷، برای زیارت قبور شهدا به بهشت زهرا(س) رفتند. ایشان سپس در جمع میلیونی مردم، مجلس و دولت منصوب شاه را غیرقانونی اعلام کردند. متن سخنان امام در ادامه آمده است:
"اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیدیم؛ مصیبت های بسیار بزرگ. و بعضِ پیروزی ها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهدۀ این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوانهایی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.
رژیم سلطنتی مغایر عقل و قانون
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همۀ اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهایی که در سن من هستند می دانند و دیده اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأی سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رأی دادند که یک نفری سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأی آنها برای آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتی رأی دادند ـ ولو تمامشان ـ به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی [است؟ ]ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین می کند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق ـ فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه ـ نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطۀ یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همۀ ملت هم ـ ما فرض کنیم که ـ رأی مثبت دادند اما رأی مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینی که بعدها می آیند؛ در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأی دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رأی دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.
رژیم پهلوی، تحمیلی و غیر قانونی
ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ما را نداشته است که سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تأسیس شد ما فرض می کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این می شود که ـ بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد ـ فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الآن بیشترشان ـ بلکه الاّ بعضِ کم، بعض قلیلی از آنها ـ ادراک آن وقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنابراین سلطنت محمدرضا اولاً که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیرقانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کند؟ هر کسی سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما ولیّ ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت ملتی را که بعدها وجود پیدا می کنند آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رأی دادند به اینکه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
دولتهای دست نشانده و مجالس فرمایشی
حالا می آییم سراغ دولت هایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هایی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت ـ الاّ بعض از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا ـ مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا! شما الآن اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست ـ چه مجلس شورا و چه مجلس سنا ـ و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سؤال می کنم که آیا این وکلایی که در مجلس هستند ـ چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا ـ شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید؟ اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس مجلسِ غیرقانونی است. بنابراین اینهایی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر ... وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهایی هم که در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند.
و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیرقانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضا خان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیۀ مجلس، از ناحیۀ مجلس سنا، از ناحیۀ شاه منصوب است، و همۀ آنها غیرقانونی هستند، می شود که قانونی باشد؟ ما می گوییم که شما غیرقانونی هستید باید بروید. ما اعلام می کنیم که الآن دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است! خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است؛ حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم؟! این مجلس غیرقانونی است؛ از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزۀ انتخابیه اش، در حوزۀ انتخابیه از مردم سؤال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست؟ شما او را تعیین کردید؟ حتماً بدانید که جواب آنها نفی است. بنابراین آیا ملتی که فریاد می کند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان برخلاف قوانین است، و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر؟
فساد و ویرانی به نام اصلاح و ترقی
من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث ... رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیۀ اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همۀ مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم! «اصلاحات ارضی» درست کردند. اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت، و الآن شما در همه چیز محتاجید به خارج. یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای امریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را. تخم مرغ از او بیاوریم، یا از اسرائیل که دست نشاندۀ امریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهایی که این آدم کرده به عنوان «اصلاح»، این کارها خودش اِفساد بوده است! قضیۀ «اصلاحات ارضی» یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همۀ ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال هایی بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این [شاه] عقب نگه داشته به طوری که الآن جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تامِّ تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند، آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این [فشار]ها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم؛ لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده؛ رشد انسانی ندارد. تمام انسانها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطۀ نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش ـ بسیاری اش ـ فحشاست. مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتاب فروشی است، مراکز فساد دیگر اِلی ماشاءالله است. برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کیْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت ـ خصوصاً در ایران ـ مرکز [عظیمی] که باید از آن استفادۀ تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همۀ معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.
فریاد از دست شاه و امریکا
و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غیر دادند! به امریکا و غیر از امریکا دادند. آنی که به امریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، یک اسلحه هایی برای پایگاه درست کردن برای آقای امریکا! ما هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم! امریکا با این حیله، که این مرد[1] هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما [ربود] و برای خودش در عوض، پایگاه درست کرد. یعنی اسلحه هایی آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند؛ باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیۀ نفت، که این نفت ما را اگر چند سال دیگر ـ خدای نخواسته ـ این [شخص] عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده؛ برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردیم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم؛ نه خطیب می توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد؛ نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند. و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود. و الآن هم باز نیمۀ حشاشۀ [2] او که باقی است، نیمۀ حشاشۀ این اختناق هم باقی است. ما می گوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم ـ تمام اینها غیرقانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند، و ما آنها را محاکمه می کنیم.
تعیین دولت با پشتیبانی ملت
من دولت تعیین می کنم! من تو دهن این دولت می زنم! من دولت تعیین می کنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم! من به واسطۀ اینکه ملت مرا قبول دارد[3] ... این آقا[4] که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانی بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند. لکن ملت این است، این[5] ملت است.
می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود! خوب، واضح است این؛ یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی! دولتی که ما می گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است؛ متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار، این ملت را قتل عام کند.
هشدار به ملت ایران
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. اینها می خواهند او را برگردانند. بیدار باشید! ای مردم، بیدار باشید! نقشه دارند می کشند. ستاد درست کرده مردکه[6] در آن جایی که هستش؛ روابط دارند درست می کنند. می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد، و همۀ هستی ما به کام امریکا برود. ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.
و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را خواستار هستم. و من عرض می کنم بر همۀ ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند؛ و ما به واسطۀ آرای مردم، مجلس سنا[7] درست بکنیم؛ و دولت اول را ـ دولت دائمی را ـ تعیین بکنیم.
اندرز و اتمام حجت به ارتش
و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک قشرهایی از ارتش. اما آن نصیحتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید. ما داریم زحمت می کشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد، شما نمی خواهید، آقای سرلشکر، شما نمی خواهید مستقل باشید؟ شما می خواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت می کنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که ملت می گوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای امریکا و اجنبی باشد؛ شما هم بیایید ـ ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم ـ شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید: ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند. ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان، خون جوانهای ما را بریزید که چرا می گویید من باید مستقل باشم! ما می خواهیم تو آقا باشی.
قدرشناسی از نظامیان پیوسته به ملت
و اما تشکر می کنم از این قشرهایی که متصل شدند به ملت. اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملتشان را، اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوایی ـ اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند؛ و همین طور آنهایی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت کردند. ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهایی که متصل نشدند می گوییم که متصل بشوید به اینها. اسلام برای شما بهتر از کفر است؛ ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوییم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید. رها بکنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما می آییم شما را به دار می زنیم! این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند؛ و الاّ این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم. و ما می خواهیم که مملکتْ مملکت قوی باشد. ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد. ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم. ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظامِ ناشی از ملت در خدمت ملت؛ نه نظامی که دیگران سرپرستی اش بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
مقصود من از مجلس «سنا» مجلس «مؤسسان» بود نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است! همیشه بوده!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته