به گزارش راه شلمچه، «اوباما اوباما یا با اونا یا با ما»، شعاری آشنا و پرتکرار در جریان حضور خیابانی حامیان فتنه سبز در سال 88 بود؛ شعاری که در آن گروهی که خود را از منظر هویتی یک جریان اصلاحطلب داخلی معرفی میکردند، با درخواستی روشن از رئیسجمهور آمریکا تقاضای همراهی کرده و در پوششی غیرمستقیم افزایش فشارهای اقتصادی با نیت خلق نارضایتی عمومی را پیگیری میکردند. گذر بیش از 10 سال از روزهای پرالتهاب سال 88 این شعار را در بایگانی تاریخ گنجاند تا آنکه فعل و انفعالات جریانات ضدانقلاب که از قضا پیوند گسستناپذیری با جنبش سبز داشتهاند، بار دیگر یادآور آن شعار و استمدادطلبی از رئیسجمهوری بدنامتر از اوباما یعنی ترامپ شد.
در روزهای گذشته سایت «کلمه» تریبون رسمی جریان فتنه، در مواضعی روشن با تکرار ادعاهای جریانات ضدانقلاب و رسانههای فارسیزبان خارج کشور، بار دیگر با پیش کشیدن دوگانه حاکمیت- ملت، تحریمهای خارجی را که بیشترین تاثیر را روی معیشت عمومی مردم به طور اعم و مقوله بهداشت و درمان به شکل اخص داشته است، به عنوان ابزاری مشروع برای زمین زدن حاکمیت دانسته و تلاش برای رفع آن و گشایش در زمینه مسائل مالی و درمانی را بهمثابه عاملی در تقویت حاکمیت تعبیر کرده و در تعارض با منافع عمومی جامعه دانسته است. بدنامی و رسوایی همراهی با جریان تحریم اقتصادی با نیت به استیصال کشاندن مردم و بسیج کردن آنها مقابل نظام، البته واکنشهای تندی را در فضای مجازی برانگیخت تا تریبون رسمی جریان فتنه این بار با باز کردن پای اردشیر امیرارجمند به این مسأله و در قالب یادداشتی ملایمتر، موضعی جدید بگیرد. مشاور میرحسین موسوی اما در مطلبی که ظاهری مخالف با تحریمهای آمریکا داشت، ریشه اصلی این اتفاق را نه در دشمنی آمریکا با ملت ایران و عهدشکنی ترامپ و خروج او از توافقی که مورد حمایت صددرصدی آنها بوده، بلکه بدنه نظام دانسته و بار دیگر با تکرار کلیدواژه «کاسب تحریم» عامل این تحریمها را بخشی از نظام و مردم کشورمان دانست تا در عین مذموم شمردن تحریمهای خارجی، تقصیر آن را گردن کشورمان انداخته و مجددا تلاش برای رفع تحریم را که عملی در تقابل با دشمنان ملت ایران است به تنازع با حاکمیتی بکشاند که تحریمهای خارجی هزینه استقلالطلبی آن بوده است.
* داستان یک ائتلاف
پیگیری اهداف سیاسی داخلی از طریق باز کردن پای بیگانگان به سطح رقابتها امری مسبوق به سابقه است؛ الگویی که در آن بخشی از نیروهای داخلی در پیوند عامدانه و آگاهانه یا در پیوندی غیرمستقیم که حاصل اشتراک منافع است، با جریانی خارجی ائتلاف کرده و تلاش خود را معطوف به همافزایی تلاشهایشان در چارچوب منافع یکدیگر میکنند.
تجربه فتنه سال88 و تنفس مصنوعی دولتی بیگانه (آمریکا) و جریانی داخلی (غربگرا) به یکدیگر، تاثیرات غیرقابل انکاری بر فضای داخلی کشورمان و بازیگری جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی گذاشت. در این ائتلاف از سویی دولت آمریکا که شاهد پیشرفتهای نظام جمهوری اسلامی به عنوان الگویی الهامبخش در زمینههای مختلف از جمله مسأله هستهای بود و روند این پرونده را به نفع ایران میدید، نیاز غیرقابل انکاری به تکرار صدا و ادعاهای خود در داخل کشور داشت و متقابل آن جریان غربگرایی که در جریان انتخابات ریاستجمهوری با بالاترین میزان مشارکت عمومی شکست خورده بود در تلاش بود با یک فشار حداکثری نظم سیاسی مستقر را با چالش مشروعیت و کارآمدی روبهرو سازد. در چنین موقعیتی جریان غربگرا میتوانست با ایجاد تنشهای داخلی حول محور ادعایی موهوم به نام تقلب، از اقتدار داخلی نظام سیاسی به عنوان پشتوانه چانهزنی بینالمللیاش بکاهد و تبدیل به جلودار شعارها و ادعاهای مطلوب غرب شود و متقابلا نیز دولت متخاصم آمریکا میتوانست با استناد به این وضعیت از قدرت جمهوری اسلامی در سطح معادلات بینالمللی بکاهد؛ یک جریان داخلی در کف خیابانها ادعاهای غرب درباره فناوری هستهای ایران را تکرار کند و با سر دادن شعارهایی علیه غزه و لبنان، کنشگری موفق نظام سیاسی در سطح منطقه را که مغضوب غرب بوده تکرار کند و در سوی دیگر نیز دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا با انعکاس این حرکات به عنوان شاهد مثالی از تضاد میان ملت(!) و حاکمیت ایران، تلاشهای خود را معطوف به افزایش فشارهای بینالمللی به جمهوری اسلامی بکنند تا بر اثر این فشارها و گسترش نارضایتیهای عمومی که این بار سرچشمه معیشتی دارد، اپوزیسیون داخلی یارگیری بیشتری کرده و سرانجام به فروپاشی بافت مرکزی قدرت یا حداقل تن دادن آن به عقبنشینی از حوزههای نامطلوب غرب همچون فناوری هستهای، حمایت از گروههای مقاومت در منطقه، مسأله توان نظامی و... منجر شود.
* چشمک سبز برای تحریم خارجی
پرونده هستهای و فراز و فرودهای آن در دورههای مختلف را میتوان به عنوان کاملترین سمبل تلاش خارجی مقابل استقلال ملی ایران دانست؛ تلاشی که همانگونه که بعدها نیز عیان شد یک دومینو برای محدودسازی توان و نفوذ جمهوری اسلامی به عنوان کشوری بود که توانایی تبدیل شدن به الگویی برای استقلالطلبی و استکبارستیزی سایر ملتها و به طور خاص کشورهای اسلامی را داشت. تبدیل شدن حق غنیسازی ایران به پروندهای بینالمللی، نقطه آغازین خود را با تلاش بدنامترین جریان اپوزیسیون کشور یعنی سازمان تروریست مجاهدین خلق (منافقین) تجربه کرد و بعدها با ورود آمریکا و کشورهای اروپایی به جریان مذاکرات هستهای تبدیل به نقطه کانونی فشارهای خارجی به کشورمان شد.
در این میان حوادث سال 88 و تاثیر مستقیم آن بر روند پیگیری مقاصد بیگانگان و فشار اقتصادی به کشورمان یکی از برجستهترین مصادیق خائنانه این ائتلاف داخلی و خارجی است. پرونده هستهای که از آغاز دهه 80 تبدیل به مهمترین بهانه غرب برای مهار و فشار به ایران شده بود، در جریان مذاکرات هستهای و تجربه تعلیق و سپس از سرگیری فعالیتها از میانه دهه 80 به سمتی رفت که ایران دست برتر را در مذاکرات پیدا کرد. برای مثال پس از آنکه ایران بهرغم تهدیدات آمریکا فعالیتهای هستهای خود را از سر گرفت، محمد البرادعی اسفندماه سال 86 رسما اعلام کرد همه نگرانیها درباره برنامه هستهای ایران مورد بررسی، بازرسی و راستیآزمایی قرار گرفت و آژانس دیگر نگرانیای از بابت فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران ندارد. در این فضا که آمریکا بیش از هر زمانی دست خود را از هرگونه بهانهای برای اجماعسازی و فشار به ایران خالی میدید شروع به عقبنشینی از مواضع خود کرد. عقبنشینی آمریکا و همزمانی آن با روی کارآمدن دولت اوباما در حالی بود که حلوفصل پرونده هستهای کشورمان که تجربه ناموفقی را پس از عقبنشینیهای دولت اصلاحات تجربه کرده بود، در سایه روی کار بودن جریانی که بر مقاومت مقابل زیادهخواهیهای خارجی تاکید داشت، میتوانست تبدیل به گزارهای خطرناک برای جریان غربگرای سیاسی داخلی باشد. در چنین شرایطی نامه اوباما، رئیسجمهور تازه نفس آمریکا به رهبر حکیم انقلاب اسلامی در تاریخ 20خرداد88 و در فاصله 48ساعت تا دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران که همه شواهد گویای مشارکت عمومی کمنظیر در آن بود، میتوانست زنگ خطری انکارناپذیر برای جریانی باشد که در تبلیغات انتخاباتیاش ادعاهای دولتهای غربی در زمینه غنیسازی را تکرار میکرد.
دست برتر جمهوری اسلامی در مذاکرات هستهای، رسیدن تعداد سانتریفیوژهای فعال به 7000 عدد و تعلیق مذاکرات از سوی آمریکا در ژوئن 2008 با امید بستن به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری کشورمان و روی کار آمدن جریان متمایل به غرب، باعث شد خرداد88 تبدیل به نقطه کلیدی پرونده هستهای ایران شود. رای مجدد مردم به رئیسجمهور وقت در سایه انتخاباتی با مشارکت 85 درصدی امیدهای 2 جبهه داخلی و خارجی را ناامید کرده بود. در چنین فضایی تنها چیزی که میتوانست آغاز فشارهای جهانی به جمهوری اسلامی که دست برتر را پیدا کرده بود، باشد، شنیده شدن صدایی دیگر از داخل و تقویت پیشفرضی مبنی بر دوگانگی دولت و ملت ایران بود. اوباما که تا آستانه انتخابات ریاستجمهوری عقبنشینیهای گام به گام دولت بوش در اواخر دورهاش را با سرعتی زیاد در حال طی کردن بود به یکباره با توصیف میرحسین موسوی به «منبع الهامبخش تمایل به غرب»، پیگیری پروژه فشار داخلی برای مهار خارجی ایران را تبدیل به ایده اصلی خود کرد؛ ایدهای که در آن میتوانست با حمایت از جریان خیابانی فتنه تلاش خود را معطوف به افزایش نارضایتیهای داخلی برای تقویت جریان اعتراضات و در نهایت وادار کردن جمهوری اسلامی به پذیرش عقبنشینیها کند. موسوی نیز در چنین فضایی متقابلا مذاکرات هستهای را به «عقبنشینی از حقوق ملت» توصیف کرد.
در چنین فضایی تصویب قطعنامه 1929 در سالگرد انتخابات ریاستجمهوری در سال 89، مهمترین گام مشهود آمریکا در جواب جریانی که دوگانه «یا با اونا یا با ما» را خلق کردند، بود. پیام اصلی میان غرب و جریان خیابانی غربگرا که پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 به خود ماهیت عینی نیز بخشیده بود ردوبدل شد تا هر 2 کامیابی خود را در همسویی با یکدیگر و وادار کردن مردم به پذیرش آلترناتیوی که منافع هر 2 را تضمین کند بجویند. در همین زمینه کیمآر هولمز، تحلیلگر ارشد نشریه واشنگتنتایمز حدود 2 ماه پیش از قطعنامه 1929 در سرمقاله این نشریه نوشته بود: «تحریم به تنهایی کافی نیست. ما باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوقبشر در ایران متمرکز کنیم. جمهوری اسلامی به دلیل وجود اپوزیسیون داخلی دچار نقاط ضعف شده و باید بر این نقطه فشار وارد کرد». مایکل اورن، سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا هم چند روز قبل از تصویب همین قطعنامه در اظهارنظری مشابه گفته بود: «ملت ایران در پی انتخابات ریاستجمهوری با برقرار شدن تحریمهای جدید نیز، رهبران رژیم را مسؤول وضعیت تلقی خواهد کرد نه آمریکا یا اسرائیل را و تحریمها شکاف میان حکومت با ملت ایران را بیشتر میکند و رژیم را ضعیفتر خواهد کرد».
نسبت مستقیم و غیرقابل انکار میان آشوبهای خیابانی سال88 و آغاز فاز جدید فشارهای جهانی به کشورمان با نیت خلق نارضایتی عمومی با همه جوانب و وجوه گفته و ناگفته آن را میتوان تجربهای روشن از سابقه استمدادطلبی اپوزیسیون داخلی از جریان متخاصم خارجی به شمار آورد که در جریان دادوستدهای آن، جریانی توانست خود را در قامت آلترناتیوی برای وضعیت موجود تعریف کرده و متقابلا باعث کاهش سرعت پیشرویهای کشورمان در عرصههای مختلف از جمله پرونده هستهای که هدف آمریکا بود شود.
* خونآشامی به وقت کرونا
تکرار استمدادطلبی از آمریکا برای پا برجا نگه داشتن تحریمهایی که این روزها بیش از هر زمان دیگری میتواند تاثیری مستقیم بر جان مردم کشورمان بگذارد و تعریف صورت مسأله این جنایت انسانی بهگونهای که قربانیان را در جایگاه مقصران آن بنشاند، تنها میتواند تلاشی سازمانیافته برای ترمیم چهره ترامپ و دولت آمریکا باشد؛ تلاشی که در آن حتی برائت ضمنی از این شکنجه اقتصادی نیز همراه با تایید گزاره مطلوب آمریکا یعنی عاملیتبخشی به کشورمان به عنوان مقصر اصلی شکلگیری این نظام تحریمی است؛ مسألهای که سال گذشته و پس از تحریم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نیروی نظامی رسمی کشورمان از سوی دولت آمریکا نیز مشاهده شد و تعدادی از فعالان جریان فتنه 88 با حمایت از این تحریم، نوک پیکان حملات خود را به سمت این نهاد نشانه گرفتند. با این همه میتوان نامه جنجالی 77 تن از فعالان اصلاحطلب در آبانماه سال گذشته را بهعنوان مهمترین شاهد مثال در این زمینه به حساب آورد.
نهایتا در شرایطی که شیوع ویروس کرونا و تبدیل شدن آن به یک بحران جهانی باعث برخاستن صدای مخالفت با تحریم ایران از سوی سایر دولتها و جریانات نیز شده و تاثیر انکارناپذیر آن بر روند درمانی مبتلایان، دولت آمریکا را در جایگاه یک جنایتکار بشری قرار داده است، استمدادطلبی فعالان فتنه 88 از دولت آمریکا برای پابرجا نگه داشتن نظام تحریمها با نیت وصول به اهداف سیاسی میتواند کاسبی با مرگ انسانهایی باشد که قربانی اهداف این ائتلاف نامبارک میشوند؛ قمار بازندگانی که حیات سیاسی خود را میتوانند به بهای مرگ انسانهایی پیوند بزنند که بخشی از پازل مبارزه با نظام سیاسی به شمار میروند.
منبع؛ وطن امروز