راه شلمچه- محمدرضا سابقی؛ قربانی کردن در پای خدایان و اسطوره ها، در طول تاریخ در میان اغلب ادیان و مذاهب رواج داشته است. کافی است به تاریخ ادیان مراجعه کنید و یا تاریخ هند را ورقی بزنید تا ببینید که چگونه مومنان در پای خدایان خویش قربانی هایی هدیه می کردند. قربانی دادن چنان مهم بوده است که گاهی آدمی جان خویش را هدیه کرده است و به هدف رضایت خدای خود از مهمترین هستی خویش گذشته است. به عنوان مثال: هنگامی که دریا طوفانی می شده است و تلاطم دریا هندیان را به هول و هراس می افکنده است، این عقیده جان می گرفت که خدای دریا از آدمیان خشمگین شده است. ساکنان هند و پیروان خدای دریا ، برای فروکاستن از خشم خدای دریا ، زیباترین دختر قبیله را انتخاب می کردند و پس از آن که او را می آراستند، بهترین و زیباترین لباس بر او می پوشاندند. آن دختر نگون بخت نیز خوشحال از این که به آغوش خدا می رود.
قبیله جمع می شدند و پس از مراسمی مفصل آن دختر را تا کنار دریا همراهی می کردند. سپس دختر به دریا می زد و تا جایی که می توانست از دیده ها دور می شد و تا آن هنگام که به کام دریا گرفتار می شد و در فراز و نشیب امواج ، جان خویش را به خدا تقدیم می کرد. او قربانی خدای دریا می شد. مثال های فراوانی را می توان از کتاب #شاخه_زرین [ نوشته ی جورج فریزر ] در میان آورد که آدمی در طول تاریخ قربانی خدا می شده است.
داستان قربانی شدن اسماعیل و یا اسحاق ( به عقیده ی یهودیان )، نمونه ی اول و یا آخر از قربانی شدن انسان نیست. قبل و بعد از داستان حضرت ابراهیم، موارد فراوانی اتفاق افتاده بود. ما مسلمانان معتقد هستیم که حضرت ابراهیم بنا به فرمانی که (در هنگام خواب)، از خدا به او رسید، باید پسر خود را با دست خود برای رضای او و به پای او قربانی می کرد. ایمان ابراهیم، هیچ جای انکار و یا شک برای او باقی نمی گذاشت. موضوع را با اسماعیل در میان گذاشت، کاردی برداشت و تا دوردست ها رفت. او فرمان خدا را اجرا می کرد. کارد بر گلوی اسماعیل نهاد. چشم های خود را بست. کارد را بر گردن پسرش کشید اما چاقوی تیز، وظیفه ی خود را انجام نداد. [کتاب ترس و لرز، نوشته ی کی رکگارد را بخوانید. ] حقیقتا این کتاب به زیبایی تمام آن صحنه ی ایمان ورزی ابراهیم و اسماعیل را پردازش کرده است .
اسماعیل قربانی نشد، زنده ماند. زیرا خداوند نخواست خون او بر زمین ریخته شود. قوچ و یا گوسفندی را فرستاد و فرمان داد تا از قربانی کردن اسماعیل صرف نظر کند و گوسفند را در پای خدا ذبح نماید. و ابراهیم چنان کرد که خدا گفته بود.
درک من از سرگذشت نمادین ابراهیم و اسماعیل ، این است که :
خدا در حرکتی سمبلیک، به انسان فهماند ، از این پس خود را پیش پای هیچ کس قربانی نکند. شاید خواسته است به ما و همه ی انسان ها یادآوری کند که خدا از حق خود در قربانی کردن انسان درگذشته است. داستانی نمادین که شرافت و کرامت انسان را به نمایش می گذارد. وقتی که نباید و نمی توان خون انسان را حتی در پای خدا بر زمین بریزد، دیگر چه جای دیگران و مخلوقات او. در این داستان، خدا با قربانی کردن انسان مخالف است. زیرا شرافت و حرمت انسان را به رسمیت شناخته است. اما مگر قربانی کردن انسان صرفا با ریختن خون او اتفاق می افتد؟ هر انسانی، هدف خلقت است و کرامتش با همه ی هستی برابری می کند. چنین است که نباید خویشتن خویش را قربانی دیگران کند.