به گزارش راه شلمچه، انتقال قدرت از دولت دوازدهم به سیزدهم با آرامش عاقلانه و غیرهیجانی در تدارک است. آغازین انتقال واقعی قدرت پس از انقلاب از دولت دوم مرحوم هاشمی به دولت اصلاحات بود که دو چالش را در زمانه خود تجربه کرد. ابتدا سه سال قبل از پایان دولت دوم هاشمی عطاءالله مهاجرانی در مصاحبه با روزنامه انگلیسیزبان «ایراننیوز»، شخص هاشمی رفسنجانی را فراقانونی توصیف کرد و متقاضی رفع محدودیت قانون اساسی برای ادامه ریاستجمهوری او در دورههای بعدی شد! این خواسته به شدت «کارگزارانی» بود، به طوری که بهانه مهاجرانی و دوستان کارگزارانیاش این بود که مملکت در حال «سازندگی» است و کسی جز هاشمی نمیتواند افسار این اسب چموش را در دست بگیرد! این خواسته آن هم سه سال قبل از پایان کار دولت نشان میداد احتمالاً با انتقال قدرت آرامی مواجه نخواهیم بود و دستکم بحثهای تئوریک در این باره فضا را به قدر کافی داغ خواهد کرد.
روزنامه سلام ۲۹ شهریور ۷۵ نوشت: «دیروز در راهروی مجلس شایعه شد که تعدادی از نمایندگان- اکثریت از طرفداران کارگزاران - میخواهند یک تومار به حمایت از هاشمیرفسنجانی و درخواست تمدید دوره ریاستجمهوری او تهیه کنند». شهریورماه همان سال در سفر هاشمی به اصفهان، طاهریاصفهانی امام جمعه وقت که از اعضای مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی در ۵۸ بود، پیش از سخنرانی هاشمی در جمع مردم اصفهان گفت: «اگر ما در مجلس خبرگان میدانستیم شخصیتی مانند جنابعالی عهدهدار منصب ریاستجمهوری خواهید بود، هرگز محدودیتی را در انتخاب این مسئولیت تصویب نمیکردیم». فردای همان روز موسویخوئینیها در روزنامه سلام از دعوت عبدالله نوری برای حفظ هاشمی در قدرت خبر داد. نوری که وزیر کشور دولت اول هاشمی و در آن زمان نماینده مجلس پنجم بود، گفت: «مصلحت نظام اسلامی و منافع کشور ایجاب میکند تا دوره ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی برای بار سوم تمدید شود. معتقدم نباید با استناد به منع قانون اساسی درباره تمدید دوره ریاستجمهوری رفسنجانی دستهای خود را ببندیم. از مردم میخواهم به عنوان یک وظیفه و برای قدردانی از آقای هاشمی و استمرار برنامههای سازندگی و توسعه کشور نگذارند وی کنار برود.»
داستان مادامالعمری مرحوم هاشمی وقتی اهمیت دارد که بدانیم دولت فعلی مستقر از همان جریان کارگزاران تشکیل شده و طرفداران آن ماجرای مادامالعمری در این دولت هم مستقر هستند.
انتخابات غیرمنتظره!
چالش دوم سال ۷۶ انتخاب رئیسجمهوری «برخلاف انتظار عمومی» بود، به طوری که رئیسجمهور منتخب در پاسخ به این پرسش که کابینه را چطور انتخاب خواهی کرد، گفته بود اصلاً مگر من تا دیروز میدانستم رئیسجمهور میشوم! این انتخاب غیرمنتظره خود به خود فضا را به سمت هیجان برد که البته با تشکر بیدرنگ نامزد شکستخورده فضا تا حدودی عوض شد.
دور دومی شدن و شکست اسطوره!
انتقال قدرت بعدی به سال ۸۴ رسید که مرحوم هاشمی دوباره برای رسیدن به آن قضیه دوستداشتنی مادامالعمری-ولی اینبار از میانهراه! - نامزد انتخابات شد و در حالی که دور اول را با آرای بیشتر، اما ناکافی پشت سر گذاشت، در دور دوم شکست خورد و این برای اصحاب قدرت که به شکلی پیچیده ارکان و اجزای قدرت را در سیطره بیچون و چرای خود داشتند، امری ناباورانه بود و همین موضوع انتقال قدرت را با چالش شکست «امیرکبیر زمان به زعم آن اصحاب قدرت» مواجه کرد.
آتشفشان ۸۸!
چهار سال بعد اگر چه انتقال قدرتی در کار نبود، اما پرچالشترین دوره انتخابات بعد از انقلاب با ماجراهای ویژه خود شد.
در ۱۹ خرداد ۸۸ مرحوم هاشمی یک بار دیگر این بار نه از سنگر دوستانش و با موضوع مادامالعمری بلکه برای کمک به شکست رئیسجمهور مستقر، در نامه بدون سلامی به رهبری در آتشفشان انتخابات و انتقال قدرت دمید و نوشت: «فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.»
چند روز بعد در عصر روز انتخابات نامزد شکستخورده انتخابات ۸۸ خبرنگاران را به نشست خبری خود فراخواند و اعلام پیروزی کرد! جریانی پیچیده در کشور شکل گرفت که در داخل و خارج ریشههای گسترده دوانید و از هر دو مکان تغذیه کرد تا یکی از بزرگترین آزمونهای دموکراسی در ایران شکل بگیرد: «آیا هر بازندهای میتواند از این پس یک روز قبل از اعلام رسمی نتیجه، خود را پیروز اعلام و دعوت به جنگ خیابانی کند یا نطفه این بدعت خطرناک در همین جا و برای همیشه میخشکد؟»
نطفه آن صحنهآرایی خطرناک خشکید و بعد از چندی ماجراجوییهای خیابانی و قهر و حصر و آتش و ناآرامی، زبان قانون بر چماق بدعت چربید.
دوباره هاشمی بهاضافه احمدینژاد!
سال ۹۲ دوباره کشور به انتقال قدرت وارد شد و این بار علاوه بر مرحوم هاشمی که یک پای ثابت انتقال قدرتها بود و آن ناکام ماندن مطالبه کارگزارانی مادامالعمرشدن را بعد از رد صلاحیت شدن به اشکال دیگر دنبال میکرد، محمود احمدینژاد نیز که بیشترین دوقطبی را با مرحوم هاشمی ساخته بود، با معرفی نامزد مورد نظر خود وارد شکل دیگری از مادامالعمری قدرت شد و، چون نامزد مورد نظر او صلاحیتدار نبود، پیدا بود که این انتقال قدرت نیز به آرامی و نرمی مورد نظر یک دموکراسی معقول نخواهد شد. آن سال حسن روحانی که در نظرسنجیها حدود ۳ درصد رأی داشت، به یکباره با رشد آرا و انتخاب مردم مواجه شد و این رشد ناگهانی رأی مردم، صاحبان و متولیانی هم پیدا کرد که یکی از آنان مرحوم هاشمی بود که در نشستی عمومی مدعی شد روحانی ۳ درصد رأی بیشتر نداشت با پشتیبانی او پیروز انتخابات شده است. احمدینژاد نیز که در نظر داشت با مدل «پوتین- مدودوف» چهار سال را معاون اول نامزد مورد حمایت خود و در واقع همهکاره باشد، بخشی از ناآرامیهای آن انتقال قدرت را سهیم شد.
عقلانیت و الگویی تازه در ۱۴۰۰
سیر پرچالش انتقال قدرتها از سال ۷۶ تاکنون نشان میدهد که چرا باید همکاری عاقلانه دولت مستقر و همراهی جناحها و نهادهای نظام جمهوری اسلامی و فضای آرام قبل، حین و پس از انتخابات ۱۴۰۰ را یک امر بلوغیافته و شاید آغاز پارادایمی در انتقال قدرت برای گام دوم انقلاب اسلامی دانست.
بدون شک هیچ یک از بحثهایی که تاکنون درباره دلایل میزان مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ شده بدون نقص نبوده است و باید فرصت بیشتری یافت تا با بررسی همه جوانب و با ورود نخبگان و تحلیلگران به دایره این انتخابات بحثها عمق و دقت بیشتری پیدا کند و از آن زاویه به موضوع چرایی انتقال قدرت آرام نیز وارد شد.
اکنون از میان همه عوامل موثر در انتقال قدرت آرام و به رغم حضور بازماندگان تفکر هاشمی و جنجالآفرینی مستمر احمدینژاد، رفتار منصفانه و عاقلانه دولت مستقر-که البته نباید چیزی بیشتر از این از دست بدهد! - در انتقال قدرتی که زیبنده یک نظام مردمسالار است، به وقوع پیوسته و اگر کار به همین منوال ادامه یابد، شاهد یکی از آرامترین و البته معقولترین انتقال قدرتها در داخل و حتی در مقایسه با دموکراسیهای خارجی هستیم. تبریک و دیدار بیدرنگ رئیسجمهور مستقر با منتخب و سخنان این چند روزه پس از برگزاری انتخابات نشان از حلول روح تازهای از عقلانیت در میان مسئولان و احزاب و جناحهای سیاسی کشور است.
منبع: روزنامه جوان